هنری کیسینجر یکی از استراتژیستهای سیاسی مطرح جهان بود و تحلیلهایش درباره فناوريهای نظامی میتواند راهگشا باشد.
هنری کیسینجر، اریک اشمیت، کریگ موندی
استراتژیستهای سیاسی و نظامی
هوش مصنوعی به عامل اصلیِ تعیینکننده نظم در جهان تبدیل خواهد شد، از تغییر و اصلاح راهبردهای نظامی گرفته تا بازسازی و تجدید ساختار دیپلماسی. هوش مصنوعی در جنگ پرده از بهترین و بدترین وجوه نوع بشر برخواهد داشت. چرا که هم به کار آغاز جنگ خواهد آمد و هم پایان دادن به جنگ. اما در دنیایی که بازیگران اصلی آن هنوز انسانها هستند ــ ولو برای اطلاعرسانی و همفکری و مشورت از هوش مصنوعی استفاده کنند ــ کشورها همچنان باید از درجهای از ثبات برخوردار باشند، آن هم بر اساس هنجارهای رفتاری مشترک.
اما اگر هوش مصنوعی به صورت مجموعهای از واحدهای سیاسی و دیپلماتیک و نظامی بالنسبه مستقل از آب در آید، در آن صورت موازنه دیرینِ قدرت را ناگزیر با نوعی بی ثباتی جدید و ناشناخته تاخت خواهد زد. توافق و هماهنگی ملت-دولتها در سطح بینالملل ــ موازنهای متزلزل و متغیر که طی چند قرن اخیر به دست آمده است ــ تا حدی به دلیل برابری ذاتی دولتها بوده است. پیشبینی دنیایی مملو از موقعیتهای نامتقارن ــ محض نمونه، اگر برخی دولتها هوش مصنوعی را بی درد سرتر و راحتتر از دیگر دولتها به کار گیرند، آن هم در بالاترین سطح ــ به مراتب سختتر خواهد بود.
انسانها، گذشته از جستجوی امنیت، قرنها است که در دفاع از عزت و افتخار و سربلندی خود جنگها به راه انداختهاند. ماشینها ــ در حال حاضر ــ مطلقاً هیچ تصوری از پیروزی یا عزت و افتخار و سربلندی ندارند. آنها ممکن است هرگز پایشان به جنگ باز نشوند، اما برای مثال، در عوض، چهبسا ــ فقط به خروجی سیستمها بها بدهند و اهمیتی برای زندگی افراد قائل نباشند و ــ اقداماتی انجام دهند که به جنگهای خونین و فرسایشی انسانها بینجامد. یک سناریو این است که گونه ما میتواند چنان دگرگون و متحول شود که هرگز در دام سبعیت رفتار انسان نیفتد. یک سناریو دیگر هم این است که ما چنان مطیع و منقاد فناوری شویم که ما را به گذشتهای وحشیانه و به اصطلاح بربریت برگرداند.
دوراهه ناچارِ امنیت هوش مصنوعی
بسیاری از کشورها همه فکر و ذکرشان شده است نحوه «پیروزی در رقابت بر سر هوش مصنوعی». تا حدی، این دغدغه و تمایلِ کشورها را میتوان درک کرد. فرهنگ و تاریخ و ارتباطات و ادراک انسانها دست به دست هم دادهاند تا در میان قدرتهای بزرگ امروز یک وضعیت سیاستمدارانه ایجاد کنند، وضعیتی که به ناامنی و سوء ظن در همه طرفها دامن میزند. رهبران کشورها بر این باورند که یک مزیت تاکتیکی ممکن است در تمام نزاعها و درگیریهای آینده تعیینکننده باشد و هوش مصنوعی ازقضا میتواند این مزیت را در اختیار آنها بگذارد.
اما نوعی دوراهه ناچار در انتظار ماست، دوراهه امنیتِ وجودی. اولین خواسته منطقیِ هر بازیگر انسانی که هوش مصنوعی فوق هوشمند را در اختیار داشته باشد ــ یعنی نوعی هوش مصنوعی فرضی که از انسانها باهوشتر است ــ شاید تضمین این مهم باشد که هیچ احدی به این نسخه قدرتمند فناوری دست پیدا نکند. هوش مصنوعی فوق هوشمند (Superintelligent AI) بنا به فرضیه «انفجار هوش» از انسان هم باهوشتر خواهد بود. هوش مصنوعی فوق هوشمند از هوش انسانی فراتر میرود و قادر است به طور مستقل یاد بگیرد و تصمیمگیری کند. فناروی هنوز، تا به امروز، به «هوش مصنوعی عمومی» که همسطح هوش انسان است دست نیافته است، چه رسد به این نوع پیشرفته هوش مصنوعی که در حد حرف و فرضیه است و اکثر محققان هوش مصنوعی اصلاً به امکان تحقق آن خوشبین نیستند.
یک هوش مصنوعی فوق هوشمند، در اقدامات نظامی کمتر از جنگ (Short of war)، قادر است برنامه رقیب را بر هم زند و آن را تضعیف سازد و لغو کند. برای مثال، هوش مصنوعی وعده میدهد که هم ویروسهای معمولِ رایانهای را با اثری بیسابقه تقویت کند و هم آنها را کاملاً پنهان سازد. مانند کِرم رایانهای استاکسنت ــ سلاحی سایبری که در سال ۲۰۱۰ کشف شد و تصور میشد بخشی از سانتریفیوژهای اورانیوم ایران را خراب کرده است ــ یک عامل هوش مصنوعی میتواند پیشرفت رقیب را به نحوی خراب کند که ردپایی از خود به جا نگذارد و در نتیجه دانشمندان دشمن را سردرگم کند و به اصطلاح دنبال نخود سیاه بفرستد. کرم رایانهای (Computer worm) با ویروس رایانهای فرق دارد و به برنامهای میگویند که میتواند خود را بازتولید کند و کپیهای خود را با استفاده از شبکه به دیگر رایانههای موجود در شبکه بفرستد. کرمها برخلاف ویروسها خود را به برنامههای دیگر نمیچسباند. هوش مصنوعی با توان منحصر بهفردی که در دستکاری نقاط ضعفِ روانِ انسان دارد، میتواند کنترل رسانههای کشور رقیب را در دست بگیرد و سیلابی از اطلاعات نادرست ساختگیِ بهغایت وحشتناک ایجاد کند و به مخالفت اکثر مردم با پیشرفت بیشتر در زمینه هوش مصنوعی در آن کشور دامن بزند.
کار راحتی نخواهد بود که هر کشوری در رقابت بر سر هوش مصنوعی به درکی روشن از جایگاه خود در مقایسه با دیگر کشورها برسد. در حال حاضر بزرگترین مدلهای هوش مصنوعی جدا از اینترنتِ عموم در شبکههای امن آموزش داده میشوند. برخی مدیران بر این باورند که توسعه هوش مصنوعی دیر یا زود در پناهگاههای غیر قابل نفوذی دنبال خواهد شد که ابررایانههای آنها را با راکتورهای هستهای تغذیه خواهند کرد. مراکز داده را در حال حاضر حتی در کف اقیانوسها هم میسازند. به زودی حتی مراکز داده را میتوان در مدارهای اطراف زمین نیز جا داد. ممکن است شرکتها یا کشورها روز به روز بیشتر به صورت «مخفیانه فعالیت کنند» و انتشار تحقیقات در زمینه هوش مصنوعی را متوقف کنند تا نه تنها فرصتی به عوامل مخرب ندهند، بلکه سرعت توسعه خود را نیز از دید رقبا پنهان کنند. دیگر شرکتها و دولتها، به منظور تحریفِ تصویر واقعی پیشرفت خودشان، حتی ممکن است سعی کنند عمداً تحقیقات گمراهکننده و غلطانداز منتشر کنند و ازقضا هوش مصنوعی در تولید جعلیات متقاعدکننده به آنها کمک میکند و بهکار میآید.
البته این قبیل دستکاریهای علمی مسبوق به سابقه است. گئورگی فلیوروف، فیزیکدان اهل شوروی، در سال 1942، پس از آنکه متوجه شد آمریکاییها و انگلیسیها یک مرتبه دست از انتشار مقالات علمی در زمینه شکافت اتمی همجوشی هستهای برداشتهاند، به درستی نتیجه گرفت که ایالات متحد در حال ساخت بمب هستهای است. امروزه، با توجه به پیچیدگی و ابهام در سنجش میزان پیشرفت درباره چیزی بسیار انتزاعی مانند هوش، چنین رقابتی بیش از پیش غیر قابل پیشبینی خواهد بود.
علاوه بر این، همانطور که پیشرفتهای سریع و برقآسا و غیر منتظره در زمینه هوش مصنوعی در سالهای اخیر نشان دادهاند، مسیر پیشرفت در این عرصه نه خطی است و نه حتی قابل پیشبینی. حتی اگر بتوان گفت که فلان بازیگر در عرصه هوش مصنوعی حدود چند سال یا چند ماه دست بالا را دارد، یک پیشرفت فنی یا نظریِ غیر منتظره در حوزهای مهم از هوش مصنوعی در لحظهای تعیینکننده ممکن است موقعیت همه بازیگران این عرصه را از اساس تغییر دهد و واژگون کند.
رهبران بدون شک در حال حاضر با این فرض که اقدامات و فعالیتهای آنها تحت نظارت رقبا است دست به تصمیمگیری میزنند. محاسبات راهبردی هر یک از بازیگران در صف مقدم رقابت در عرصه هوش مصنوعی باید اولویت را به سرعت توسعه و محرمانگی به خاطر امنیت بدهند.
پارادایم جدید جنگ
تقریباً در تمام طول تاریخ بشر، جنگ در فضای مشخصی صورت گرفته است که در آن فضا میتوان قطع یقین به شناختی از ظرفیتها و تواناییها و موقعیت نیروهای دشمن رسید. ترکیب اینها به هر یک از طرفین احساس امنیت روانی و اجماع مشترک میدهد و این امکان را فراهم میکند تا طرفین بتوانند آگاهانه جلو جنگی مرگبار را بگیرند.
سرعت و توان جابجایی (تحرک) از بدیهیترین عواملی بودهاند که اسّ و اساسِ قدرتِ تک تک تجهیزات نظامی را تشکیل میدهند. یک نمونه بسیار قدیمی: ساخت و توسعه توپ جنگی. دیوارهای تئودوسیوس حدود هزار سال پس از ساخته شدن از شهر بزرگ قسطنطنیه در برابر مهاجمان و متجاوزان خارجی محافظت کردند. دیوارهای افسانهای تئودوسیوس (Theodosian Walls) دورتادور شهر قسطنطنیه یا کُنستانتینوپول (استانبول کنونی در ترکیه) به دستور کنستانتین یکم ساخته شدند و هزاران سال از این شهر دفاع کردند. تا اینکه در سال 1452 میلادی یک مهندس مجارستانی که به علم توپخانه و دانش پرتابهافکنی مسلط بود به امپراتور کنستانتین یازدهم پیشنهاد ساخت یک توپ جنگی غولپیکر داد که پشت دیوارهای دفاعی قرار بگیرد و با یک شلیکْ مهاجمان را به خاک سیاه بنشاند. ولی امپراتورِ از خودراضی و آسوده خاطر این پیشنهاد را رد کرد.
اما از بخت بد امپراتور، مهندس مجارستانی پولکی از آب درآمد. او با تغییر تاکتیکها و ترفندها، طراحی خود را بهروزرسانی کرد. توپهای جنگی جدید او راحتتر و سریعتر جابجا میشدند ــ یعنی با کمتر از 60 گاو نر و 400 مرد میتوانستند آنها را جابجا و از نقطهای به نقطهای دیگر حمل کنند. او با توپهای جدید خود به رقیب امپراتور، سلطان محمد دوم عثمانی، که داشت آماده محاصره این قلعه غیر قابل نفوذ میشد، نزدیک شد. مجارستانی کارآفرین با این ادعا که سلاح او میتواند «دیوارهای بابل را هم خرد و خاکشیر کند»، علاقه سلطان جوان را به خود جلب کرد و در نهایت به قوای ترک کمک کرد تا دیوارهای باستانی تئودوسیوس را تنها ظرف 55 روز در هم بشکنند و فرو بریزند.
نمای کلی این ماجرای تاریخی از قرن پانزدهم را میتوان بارها و بارها در طول تاریخ دید. سرعت و توان جابجایی (تحرک)، در قرن نوزدهم، میزان ثروت فرانسه را از این رو به آن رو کرد، چرا که ارتش ناپلئون بر اروپا و سپس پروسِ تحت حکمرانی هلموت فون مولتکه و آلبرشت فون رون، که در خطوط راهآهن تازهتأسیس سرمایهگذاری کرده بودند، چیره شد. به همین ترتیب، از بلیتسکریگ در جنگ جهانی دوم علیه متفقین استفاده شد که تأثیراتی عمیق و مهیب گذاشت. بلیتسکریگ (blitzkrieg) واژهای آلمانی است بهمعنای «جنگ برقآسا» (Lightning war) که در جنگ جهانی دوم واژهای فراگیر شد. بلیتسکریگ به گونهای از دکترین نظامی و تاکتیک عملیات رزمی میگویند که در سطح تاکتیکی با تهاجم متمرکز نیروهای زرهی و مکانیزه با پشتیبانی گسترده هوایی و توپخانه نقاط خاصی از خط مقدم دشمن هدف قرار میگیرد تا یک پیروزی سریع حاصل شود.
«جنگ برقآسا» (بلیتسکریگ) در عصر جنگ دیجیتال معنایی جدید ــ و فراگیر ــ یافته است. سرعت به لحظه رسیده است، یعنی یک چشم بههم زدن. جغرافیا هم دیگر یک محدودیت نیست.
هوش مصنوعی در جنگهای سیال و متحرک (Kinetic warfare) به یک جهش دیگرِ رو به جلو خواهد انجامید. محض نمونه، پهپادها بسیار سریع و قدرت جابجایی و تحرکشان چنان خواهد بود که در مخیله ما هم نگنجد. وقتی از هوش مصنوعی نه فقط در هدایت یک پهپاد، بلکه حتی در هدایت ناوگان پهبادها بهره میبرند، انبوهی از پهپادها به صورت مجموعهای منسجم و هماهنگ به پرواز در میآیند.
علاوه بر این، هوش مصنوعی به همین ترتیب امکان دفاع سریع و انعطافپذیر را نیز فراهم خواهد ساخت. ساقط کردن ناوگان هواپیماهای بدون سرنشین با پرتابههای معمولی و متعارف شدنی نیست. اما تفنگهای مجهز به هوش مصنوعی که (به جای مهمات) گلولههایی از فوتونها و الکترونها را شلیک میکنند، میتوانند به شدت مرگبار باشند.
سلاحهای مجهز به هوش مصنوعی چنان دقیق خواهند بود که تاریخ به خود ندیده باشد. اتحاد علم و جنگ با هدف تضمین دقت هر چه بیشتر ابزارها شکل گرفته است و دور از انتظار نیست که هوش مصنوعی به پیشرفتهای غیر منتظرهای دست یابد. بنابراین هوش مصنوعی از شکاف میان هدف اصلی و نتیجه غایی میکاهد، از جمله در کاربست و اِعمال نیروی کشنده. خواه ماشینهای جنگی انبوهی از تجهیزات بدون سرنشین در زمین باشد یا لشکری از ماشینها در دریا، یا حتی یحتمل ناوگان بینستارهای، در هر صورت دقت ماشینها در کشتن انسانها بسیار بسیار بالا است. بنابراین، مرزهای تخریب بالقوه فقط و فقط بستگی دارد به اراده و قید و بندهای انسان و ماشین.
با وجود چنین فناوری ارزشمندی چه بسا حتی انسانها هدف اصلی جنگهای مجهز به هوش مصنوعی نباشند. راست آنکه هوش مصنوعی میتواند انسانها را کاملاً از روند جنگ کنار بگذارد و میزان مرگ و میر را در جنگ بسیار کاهش دهد، البته با تقریب بسیار بالا نه صددرصد و قطعی.
به این ترتیب، طرفین در جنگ دیگر زمانی که نیروها دشمن کم شد و زرادخانهاش خالی شد تسلیم نخواهند شد، بلکه زمانی تسلیم میشوند که سپر سیلیکونی بازماندگان دیگر قادر به حفظ داراییهای فناورانهشان نباشند. از این رو، جنگها ممکن است تبدیل شوند به بازی تلفات مکانیکی.
حتی انگیزههای حاکم بر میدانهای جنگ جدید هم تا حدودی بیگانه خواهد بود. جی کی چسترتون، نویسنده انگلیسی، زمانی به طعنه گفته بود: «سرباز واقعی میجنگد نه به این دلیل که از آنچه در مقابل او است نفرت دارد. نه. او میجنگد چون عاشق چیزی است که پشت سر او است». اما بعید است که جنگ با هوش مصنوعی کاری به عشق یا نفرت داشته باشد، چه رسد به مفهوم شجاعت سربازان.
حساب و کتاب در جنگ همیشه کار بالنسبه سرراست و سادهای بوده است: در هر طرفی که ابتدا درد و عذابِ جنگ غیر قابل تحمل شود، یحتمل شکست خواهد خورد. آگاهی از کمبودها و کاستیهای خود در گذشته منجر به خویشتنداری دولتها در جنگ میشود.
بازسازی ژئوپلیتیک
در هر دورهای از تاریخ نوع بشر، درست مثل اطاعت از برخی قوانین طبیعیت، به قول یکی از ما (کیسینجر)، واحدی پدید آمده است همراه با «قدرت، اراده و انگیزه فکری و اخلاقی برای شکل دادن به کل نظام بینالملل، آن هم متناظر با ارزشهای خاص خودش». آشناترین توافق در تمدنهای بشری همان نظام وستفالیایی است که همه آن را میشناسند. با وجود این، عمرِ ایده حاکمیتِ ملت-دولت به چند قرن بیشتر نمیرسد و از دل پیمانها و معاهداتی بیرون آمده است که در مجموع تحت عنوان صلح وستفالی در اواسط قرن هفدهم شناخته میشوند. این واحدِ سازماندهی اجتماعی از پیش تعیینشده و مقدر نیست و چه بسا مناسب عصر هوش مصنوعی نباشد. در واقع، چه بسا هوش مصنوعی چالشی اساسی پیش روی قدرت دولتهای ملی بگذارد. و یا اینکه هوش مصنوعی ممکن است موقعیت و جایگاه رقبا را نسبت به یکدیگر در سیستم امروزی از نو تعریف کند. اگر قدرتهای هوش مصنوعی را عمدتاً خود ملت-دولتها مهار کنند، بشر میتواند به سمت یک وضعیت ایستا و ثابتِ هژمونیک یا در غیر این صورت به سمت توازن جدیدی از ملت-دولتهای توانمندشده با هوش مصنوعی برود. اما فناوری هوش مصنوعی در عین حال میتواند کاتالیزور گذاری حتی اساسیتر باشد ــ یعنی تغییر و حرکت به سوی یک نظام کاملاً جدید، که دولتها در این نظامِ جدید به نوبه خود مجبور میشوند از نقش مرکزیشان در زیرساختهای سیاسی جهانی کنار بروند.
دولتهای امروز مجبور هستند با موقعیت دشوار خود هم در مقام مشوقِ شرکتهای خصوصی و هم در مقام حامی شهروندان عادی که به انحصارگرایی و طمع و مخفیکاری شرکتها بدگمان هستند، سر و کله بزنند. این رفتار دولتها ممکن است حاکی از تناقضی توجیهناپذیر و غیر قابل دفاع باشد.
در همین حال، شرکتها میتوانند با هدف تحکیم قدرتِ قابل توجهی که همالان دارند دست به تشکیل اتحادهایی با دیگر شرکتها بزنند. این اتحادها ممکن است بر اساس مزایای مکمل و سود حاصل از ادغام شرکتها یا بر اساس استقرار سیستمهای هوش مصنوعی و فلسفه مشترکی که شرکتها از توسعه دارند شکل بگیرد. این اتحادهای شرکتی ممکن است حتی وظایف سنتی ملت-دولتها را نیز بر عهده بگیرند.
البته همچنان بدیل دیگری هم در کار است. انتشار بی حساب و کتاب و غیر قابل کنترل و متنباز ممکن است دارودستهها یا جماعتها و گروههای کوچکتری ایجاد کند که به هوش مصنوعیِ غیر استاندارد اما قابل توجهی دست یافتهاند که در اداره و تأمین و دفاع از خود در حوزهای محدود کافی باشد. در میان گروههای انسانی که ارتباطات و حکمرانی و امور مالی غیر متمرکز را ترجیح میدهند، چنین هرج و مرج اولیه فناوریمحور حتی ممکن است پیروز شود. امور مالی غیرمتمرکز با نام اختصاری دیفای (DeFi) به زیستبومهای مالی جدید بر پایه فناوری زنجیره بلوکی (بلاکچین) میگویند که هدف اصلی آن ارائه آسانتر خدمات متنوع مالی نظیر رمزارزها به مردم به صورت غیر متمرکز و بدون واسطههایی چون بانکها و مؤسسات مالی است. یا چنین گروهبندیهایی ممکن است بُعد مذهبی هم پیدا کنند. در هر حال، از حیث وسعت، مسیحیت و اسلام و هندوئیسم همگی بزرگتر و ماندگارتر از هر دولت و کشوری در طول تاریخ بودهاند.
در هر دو حالت، چه تحت سلطه اتحادهای شرکتی و چه با گروههای مذهبی، «قلمرو» جدیدی که هر گروه ادعا میکند ــ و بر سر آن میجنگند ــ نه چند وجب از زمین که چشماندازی دیجیتال خواهد بود که به دنبال علایق و دلبستگی تک تک کاربران است. پیوند میان این کاربران و هر دولتی مفهوم سنتی شهروندی را زیر و رو میکند.
در طول تاریخ، هر رهبری به اتحاد با دیگران رسیده است و در صورت وقوع جنگ به تقویت قدرت یک ملت یا کشور کمک کرده است. اما در مقابل، چشمانداز و آینده شهروندیها و اتحادها که حول عقاید و باورها و هویتهای فردی مردم عادی در زمان صلح شکل گرفته است، مستلزم برداشتی جدید (یا حتی بسیار قدیمی) از امپراتوری است.
صلح و قدرت
سیاستهای خارجی ملت-دولتها با ایجاد تعادل میان آرمانگرایی و واقعگرایی ساخته و سپس پرداخته و تنظیم شده است. موازنههای موقتی که رهبران ما در گذشته ایجاد کردهاند، اگر عطف به ماسبق، یعنی رو به پس، به آنها بنگریم در زمانه خودشان نه اهداف غایی بلکه صرفاً راهبردهایی (در صورت لزوم) زودگذر بودهاند. پس از هر عصر جدیدی که از راه میرسد، این تنشْ بیان متفاوتی پیدا کرده است از آنچه نظم سیاسی را برمیسازد. در جستجوی منافع یا در جستجوی ارزشها، تضاد میان اینها ــ یا میان مزیت یک ملت-دولت خاص و خیر جهانی ــ بخشی از سیر این تکامل و تطور بی پایان بوده است. رهبران کشورهای کوچکتر در پیشبردِ دیپلماسیشان، در طول تاریخ، ضرورتهای بقای کشور خودشان را در اولویت قرار دادهاند. اما، در مقابل، آنها که مسئول امپراتوریهای جهانی هستند، با مخمصهای دردناکتر مواجه شدهاند.
از آغاز تمدن، با رشد واحدهای سازماندهی انسانها، آنها همزمان به سطوح جدیدی از همکاری دست یافتهاند. اما امروزه، شاید به دلیل ابعاد گسترده چالشهای سیارهای و نیز به دلیل نابرابریهای مادی مشهود در میان کشورها و در درون هر یک از آنها، این روند پس زده میشود. هوش مصنوعی میتواند با دقت و وفاداری نه فقط به الزامات و ضروریات کشور بلکه به تعامل و همکاری در کل جهان نیز توجه کند.
ما امیدواریم که هوش مصنوعی، که در خدمت اهداف سیاسی در داخل و خارج از کشور به کار گرفته شده است، کارش چیزی بیش از تشریح و شفافسازی بدهبستانهای سنجیده باشد. هوش مصنوعی، در حالت ایدئال، میتواند راه حلهای جدید و بهینهای در سرتاسر جهان ارائه دهد، در افق زمانی طولانیتر و با دقتی بیشتر نسبت به توانایی انسان عمل کند، و در نتیجه منافع متعارض انسانها را در یک راستا قرار دهد. در دنیای آینده، هوش ماشینی که نزاعها و درگیریها و مذاکرات صلح را پیش میبرد، ممکن است به ایضاح یا حتی رفعِ معماهای غامض سنتی و دوراهههای ناچار کمک کند.
با وجود این، اگر هوش مصنوعی واقعاً میتوانست مشکلات ما را برطرف کند و بر آنها فائق آید، ممکن بود بعد از آن با بحران اعتماد مواجه شویم ــ هم بحرانِ اعتماد بیش از حد و هم بحرانِ عدم اعتماد. در هر حال، اگر صلح همیشه چیزی جز یک انتخاب ساده داوطلبانه بوده است، بهای نقص و کاستیهای انسان با جنگ دائمی پرداخته شده است. اینکه بدانیم همواره راه حلی وجود داشته است اما هرگز به عقل ما نرسیده است، غرور انسان را له و لورده خواهد کرد.
منبع: فارن افرز / آیندهنگر
نظر خود را بنویسید