غیبت مردم و نهادهای مدنی چگونه سبب میشود اعتماد عمومی در جامعه کاهش یابد؟ پاسخ را در این مقاله بخوانید.
در دنیای معاصر دامنه کنشهای اجتماعی از حد دوستان و آشنایان فراتر رفته و به تعامل با کنشگران ناآشنا تعمیمیافته است. علاوه بر این، در شرایط کنونی افراد ناچارند به اشخاصی که نمیشناسند و نهادها و سازمانهای انتزاعی و یا به ساختارهای غیرشخصی اعتماد کنند. به همین دلیل اعتماد انتزاعی و تعمیمیافته در جامعه جدید بطور خاص اهمیت پیدا کرده است. اما در جوامع در حال توسعه، بویژه ایران، مشکلاتی در این زمینه وجود دارد. دایره اعتماد در این جوامع هنوز در محدوده اقوام و خویشان و دوستان و آشنایان خلاصه میشود.
اعتماد عمومی یا اعتماد اجتماعی به عنوان یک محور اگرچه ذیل سرمایه اجتماعی قرار میگیرد در عین حال خودش هم به چند زیرگروه تقسیم میشود که این زیرگروهها عبارتند از: اعتماد بنیادی، اعتماد تعمیمیافته و اعتماد نهادی. سه نوع اعتماد از هم قابل تمییز هستند. مسئله اصلی وضعیت شاخص اعتماد اجتماعی در ایران است یا اعتماد تعمیمیافته. اعتمادهای دیگر وضعش خیلی بد نیست مثل اعتماد به خانواده، اعتماد به خویشاوندان و دوستان و غیره. در ایران اینها وضعیتش قابل قبول هست و حتی بعضیها میگویند بیش از حد لازم هست. ولی آن چیزی که بیشتر مشکلزا هست اعتماد تعمیمیافته است و آن هم به این دلیل اهمیت دارد که در دنیای مدرن که ما هویتمان از شکلهای سنتی که حالت قومی و قبیلهای و طایفهای و خویشاوندی بوده تا حدی امروز وارد یک نوع هویتهای مدرن شدیم که آن مقیاسها بزرگتر است. یعنی با این حال که ما با یک نوع سستی و زوال نسبت به اعتمادهای پیشین روبرو هستیم نسبت به قوم و طایفه و اینها اما از طرف دیگر با جامعه و شهروندانی سر و کار داریم که موقعیت اعتماد اگر در این جایگاه هم خوب باشد این جامعه میتواند کارامد باشد. این در همه حوزههای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی قابل تعمیم است. مثلاً اعتمادی که من میتوانم به همسایهام داشته باشم یا اعتمادی که من میتوانم به بقیه شهروندانی که در یک شهر با آنها زندگی میکنم داشته باشم یا اعتمادی که من به عنوان یک عضو در درون یک سازمان با اعضای دیگر سازمان میتوانم داشته باشم. به هر حال اساساً آنجاهایی که روابط سببی یا نسبی پیشین که محور اعتماد بودند، نیستند اما یک نسبت دیگر که به وجود آمده و آن یک جا زندگی کردن ما مثل شهر و مثل جامعه بزرگتر از شهر. اینها چیزهایی است که گفته میشود در دنیای امروز ضروری است و باید چنین اعتمادی شکل گرفته باشد ولی متاسفانه بحث به امروز و دیروز مربوط نیست و ما تقریباً میشود گفت که با ورود به دنیای مدرن نتوانستیم هنوز در بهترین وضعیت اعتماد تعمیمیافته را در ایران بالا ببریم. به عبارت دیگر درست است که ما ساکن شهر هستیم و ساکن ایران زمین هستیم و ابعاد هویتی ما گسترش یافته اما متاسفانه هنوز ما همدیگر را زمانی که نمیشناسیم یا همدیگر را خیلی قبول نداریم. البته تمایلات همکاریجویانه ما در جایی که همدیگر را میشناسیم خوب و قابل قبول است ولی در جایی که من دیگران را نمیشناسم و با افراد تشکیل یک شهر را میدهیم یا تشکیل یک جامعه را میدهیم آنجاها مشکل اعتماد وجود دارد.
یعنی مثلاً همین الان شما میخواهید پیش دکتر بروید برای درمان یک بیماری؛ دائم باید از این آشنا و از آن آشنا و از آن یکی دوست بپرسید که فلانی تو یک کسی را به من معرفی کن. این یعنی چی؟ یعنی که شما حتی میخواهی پیش یک پزشک بروی، اساساً تابلوی آن پزشک که مورد تأیید وزارت فلان قرار گرفته مهم نیست و مهم آن کسانی هستند که او را معرفی میکنند. یعنی به عبارتی رابطه ما حتی با یک پزشکی که میخواهد ما را معالجه کند از جهت آن تابلوش نیست، بلکه بایدکه یکی دیگر او را تأیید کند که ما قبولشان داریم و باید بگویند آره این خوب است. این به درد میخورد. به همین دلیل هست که الان در ایران در بعضی از پزشکها شلوغ است. این هم به آن معنا نیست که او خیلی پزشک خوبی است ولی در بسیاری از پزشکان که ممکن هم هست خیلی توانایی خوبی داشته باشند خلوت است. این نشان دهنده این است که اساساً معضل ما معضل صرفاً امروز و دیروز هم نیست که بگوییم اعتمادعمومی به عنوان سرمایه اجتماعی در جامعه کاهش یافته یا نه. بنابراین وضعیت اعتماد اجتماعی یا اعتماد تعمیمیافته در جامعه ما دهههاست که همینطور دارد اندازهگیری میشود و خوب نیست. حالا دلیلش چیست؟
در سالهای اخیر شاهد ورود واژه سرمایه اجتماعی در گفتمانها و اسناد علمی در قلمروهای جامعهشناسی، علوم اجتماعی، اقتصاد و اخیراً نیز علوم سیاسی بودهایم. توجیه این تمرکز بر مقوله سرمایه اجتماعی مبتنیبر نقشی است که سرمایه اجتماعی در تولید و افزایش سرمایههای انسانی، اقتصادی و محیطی ایفا میکند. سرمایه اجتماعی به عنوان عاملی برای موفقیت در برنامههای رفاه اجتماعی از سلامت اجتماعی مورد بحث قرار میگیرد و به همین دلیل نیز امروزه در بررسی و تدوین شاخصهای اجتماعی و توسعه توسط سازمانهای معتبر جهانی جایگاه خاصی را به خود اختصاص داده است. اما مدام از کاهش این سرمایه یا شاخصهای آن میگویند.
دلیل کاهش اعتماد عمومی این است که اگرچه امروز دولت داریم امروز نهادها یا سازمانهای متعدد در مقیاس بزرگ جامعه و شهر و اینها داریم اما به عبارتی آن جنبههای صوری آنها هستند. آن جنبههای محتواییشان هنوز در جامعه جا نیفتاده است. مثلاً اکثر این سازمانها وزارتخانهها و دستگاهها را شما نگاه کنید. در آنجا هم شما وقتی یک کاری دارید باید یک آشنایی پیدا کنید. این یعنی چه؟ یعنی کلیت آن سازمان برای فرد مهم نیست.
از طریق آن آشنا و از طریق آن کسی که میشناسی خیالت راحت است که فلان دستگاه مسئلهات را حل میکند یا مشکلی اگر داشته باشی بهش رسیدگی میکنند. یعنی خود آن وزارتخانه یا این شهر بزرگ به تمام نهادهایش به آدمها اعتماد پیدا کنم اعتبار آنها را به رسمیت بشناسم این خیلی هنوز جا نیفتاده است. دلیلش هم این است که ما به هر دلیلی نتوانستیم هویتهای پیشین خودمان را انبساط بدهیم در شرایط امروزی. یعنی مثلاً ما یک هویت تاریخی قومی قبیلهای طایفهای خویشاوندی از گذشته داشتیم اینها هنوز نتوانسته انبساط پیدا بکند و در مقیاس این جامعه این دولت و شهر قرار بگیرد و متاسفانه این بیاعتمادی نسبت به دولتها این را تقویت کرده. متاسفانه در جوامعی مثل ما در جامعه بزرگ، در شهر و در کشور آن کسانی که این را تصدیگری میکنند اساساً دولت است. دولت در این مقیاس بزرگ نبض تمام امور شهروندی و سازمانی و قوم و خویشی و هنجاری و غیره را بهدست گرفته و از آنجایی که متاسفانه اعتماد به دولت و حکومت در ایران دائم در حال تغییر بوده، یا عموماً بیاعتمادی به دولت وجود داشته، اعتماد عمومی تضعیف شده است. از طرفی دیگر در دنیای مدرن در کنار دولت، نهادهای مدنی هم باید پا به پا حرکت میکردند یعنی مثلاً در جوامعی که اعتماد تعمیمیافتهشان قابل قبول است شما میبینید که در کنار دولت نهادهای دیگر اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی هم دارند کار میکنند. یعنی خود دولت همه کاره نیست و خود مردم هم دور هم جمع شدن و تشکیل چیزهایی دادند مثل حزب که در عرصه سیاسی تعیین کننده است و خیلی هم مهم است و یا انجمنها و تشکلهایی که در حوزه اجتماعی خود مردم دارند کار میکنند. از امور خیریه بگیرید تا ابعاد دیگر. یا حتی در زمینه کنترل ناهنجاریها و آسیبها، مردم در کنار هم انجمنها و تشکلهای قوی و نیرومند تشکیل دادند یا در همین حوزه اقتصادی دولت بخشهای اندکی از فعالیتهای اقتصادی را در اختیار دارد و در کنار آن بسیاری از نهادها و سازمانها و شرکتها هستند که شخصی و مدنی و غیر دولتی هست. بنگاههایی هستند که حتی ممکن است ظرفیتشان از مقیاس دولت هم بزرگتر باشد و در این جوامع دارند فعالیت میکنند.
بنابراین اقلاً در جوامع مدرن برای اینکه بتوانند اعتماد تعمیمیافته را زیاد بکنند خود مردم ذیمدخل شدند و خود آنها آمدند داخل گود، احساس مسئولیت میکنند و دارند کار میکنند و وظیفه به عهده گرفتند و در کنار دولت دارند تلاش میکنند. ولی متاسفانه در دوره مدرن ما تمام امور کشور در اختیار دولت قرار گرفته. از حوزه سیاست بگیرید از حوزه فرهنگ بگیرید از حوزه اجتماع بگیرید از حوزه اقتصاد بگیرید. در همه عرصهها حرف اول و آخر را دولت میزند و به همین دلیل با توجه به آن بدبینی تاریخی که ما ایرانیها به دولت و حکومت داشتیم و اساساً یک نوع بدبینی و بیاعتمادی در عرصههایی که در اختیار مردم نیست وجود دارد که در شرایطی باعث میشود اختیار و کنترل مردم کمتر بشود، در هر زمینه سیاسی اقتصادی فرهنگی و در هر زمینه این بیاعتمادی بیشتر میشود. یعنی مثلاً به نظر من در دوره دولتهای هفتم و هشتم تا حدی دولت تلاش میکرد کمکم مداخله خودش را در عرصههای مختلف تقلیل بدهد و به نحوی مشارکت مردم را در همه عرصهها بیشتر بکند. در همان دورهها اعتماد عمومی یا اعتماد تعمیمیافته یا اجتماعی به نظر من با جامعهشناسان بیشتر بوده تا امروز. ولی از دولت نهم و دهم که به شدت دولت سیطرهاش را در همه آن عرصهها گسترش داد هر روز و هر روز آن اعتماد ضعیفی هم که وجود داشت ضعیف و ضعیفتر شده. به عبارتی دیگر اینجور نیست که ما تازه این اعتماد عمومی یا اجتماعیمان وضعیتش وخیم شده باشد. نه ما به اصلاح میشود گفت ورودمان به دنیای مدرن با نوعی اعتماد کم در عرصه عمومی و اجتماعی بود. اما این کم گاهی اوقات کمتر و بحرانیتر میشده. بنابراین اصل قضیه هست و کنار آن هر روز وضعیت وخیمتر هم هست. به همین دلیل که علتش هم عرض کردم مردم چون آن بیاعتمادی گسترده را نسبت به دولتها داشتند. هرچقدر دولتها فعال مایشاءتر شدند در زندگی مردم به همان میزان هم بی اعتمادی در جامعه گسترش پیدا کرده. هم بی اعتمادی نسبت به سازمانها و نهادها. که من آنجا فراموش کردم آن سومین اعتماد، اعتماد نهادی هست. اعتماد نسبت به سازمانها و نهادها و دولت و حاکمیت هر روز کاهش پیدا کرده و اعتماد تعمیمیافته هم در کنار آن. حالا چرا وقتی مردم به دولت بیاعتمادند در حوزه اعتماد به یکدیگر هم بی اعتماد میشوند؟ دلیلش این است که من وقتی میتوانم به دیگران اعتماد بکنم که با آنها یک پیوندی داشته باشم. این که من میگویم من ایرانیام درست است به لحاظ اسمی ولی من با هموطنانم چقدر همکاری داریم، چقدر در امور این کشور مشارکت داریم؟ خب به میزانی که مشارکت ما و همکاری ما به صورت وسیع و در قالب نهادهای متعدد بیشتر بشود خب اعتمادمان به همدیگر بالاتر میرود و به میزانی که متاسفانه مثلاً بیایم در مقیاس شهر بگویم مثلاً در تهران چقدر ما به عنوان شهروندان تهرانی یا شهروندان تبریزی یا شهروندان مشهدی با همدیگر در امور شهرمان از سطح محله تا سطوح بالاتر همکاری داریم؟ وقتی که دولتها و یا شهرداریها در مقیاس دولتی هر روز همه ارادههای مردم را برای انجام مشارکت و تکلیف نسبت به شهرشان کاهش دادند و عملاً خودشان هر روز تصدیگری بیشتری کردند باید انتظار کاهش اعتماد عمومی را داشت. مردم چون با همدیگر همکاریشان کمتر شده به همین دلیل اعتمادشان به هم و به جامعه و به دولت پایین میآید. بنابراین ملاحظه میکنید که متاسفانه این مداخلههای بیشتر و بیشتر و کاهش نقش مردم در زیست اجتماعیشان از سطح محله بگیرید تا سطح شهر و کشور این باعث شده که امروز هر روز میزان اعتماد در کشور ما کاهش پیدا میکند. در چنین جامعهای همه ساختارهای اجتماعی، اقتصادی، سرمایهگذاری و کارآفرینی نشانه میرود. فضا برای رشد و توسعه همه آنها فضای نامناسبی است.
نظر خود را بنویسید