چرا گفتوگوی میان دولت، حاکمیت و نخبگان اجتماعی برای حل مشکلات دولت و ملت الزامی است؟ برای ادامه این گفتوگو چه باید کرد؟ این مقاله پاسخ همین پرسشهاست. آن را بخوانید.
حسین واله استاد فلسفه دانشگاه شهید بهشتی
1- عوامل تازه و خاصی امروز ضرورت گفتوگوی حکومت با نخبگان جامعه را دوچندان ساخته است. برخی از این عوامل بهاختصار ازاینقرار است:
الف: شکاف حکومت/ ملت رو به گسترش گذاشته و نیروهای خارجی بر این شکاف سرمایهگذاری کردهاند. یک هدف اصلی تحریمها تشدید این شکاف است تا بتوانند برای پروژههای خود در ایران از جامعه سربازگیری کنند. در این شرایط، گفتوگوی با نخبگان یکراه مطمئن برای کاهش این خطر است.
ب: جریانهای غوغاسالار و فرصتطلب داخلی میتوانند و درصددند از زیرساختهای قانونی این نظام سیاسی استفاده و جامعه ناراضی را با شعارهای عوامفریبانه جذب و بسیج کنند و از این طریق به قدرت برسند. مختصر منفذهای لاعلاج در نظام سیاسی بسته همیشه این امکان را به بیشترین حد در اختیار چنین جریانهایی قرار میدهد. پادزهرش گشودن فضای گفتوگوی باز و جدی و مؤثر بین حکومت و نخبگان است.
ج: کاهش اعتماد اجتماعی روندی تند دارد. درمانهای تجویزی برای بحرانهای مقطعی که بروز میکند در شرایطی کاراست که سطح کافی از اعتماد اجتماعی وجود داشته باشد. در وضع حاضر شاهدیم که این نسخهها بعضاً اثر معکوس میگذارد. مثلاً اقدام به تعدیل قیمت حاملان انرژی برای مهار قاچاق و مصرف بیرویه منجر به بحران جدیدی میشود که از ترس آن میبینیم حکومت تصمیم میگیرد از خیرش بگذرد. سبب این پدیده فقدان اعتماد اجتماعی لازم است؛ جامعه با بدبینی به این اقدام مینگرد لذا واکنش منفی نشان میدهد. در شرایطی که در بخشی از جامعه شعار میدهند که ما روزه میگیریم و اشکنه میخوریم تا تحریمها را بیاثر کنیم، درز خبر بررسی افزایش قیمت سوخت، شهر را به هم میریزد. حکومت بهتنهایی قادر با بازسازی اعتماد اجتماعی نیست. باید دست استمداد بهسوی نخبگان دراز کند و آنها باید این وظیفه را بر عهده گیرند نه بهقصد رهاندن حکومت از تنگناهایی که دارد بلکه بهمنظور توقف روندی که به فروپاشی روابط سازنده اجتماعی بین خردهگروهها منجر خواهد شد. گفتوگوی با نخبگان یک آغاز درست برای این فرایند درمان اجتماعی است.
صرفنظر از ضرورتهای حاد پیشگفته، بهطورکلی حکومت میتواند از طریق گفتوگو با نخبگان، اشتباهات و هزینههای خود را کاهش و کارآمدی و چابکی خود را افزایش دهد و نخبگان نیز قادرند از این مسیر بر روند حکمرانی به نفع جامعه و پیشرفت همهجانبه آن تأثیر مثبت بگذارند. در جهان مدرن، نخبگان بهترین حلقه واسط بین جامعه و حکومتاند.
سر اینکه گفتوگوی حکومت-نخبگان امروز در ایران نیازی حیاتی شده این است که تأخیر قابلتوجهی در روزآمدسازی ساختار حکومت و روندهای حکمرانی داریم. زمینه عینی حیات اجتماعی در ایران (بهتبع کل جهان) بهشتاب در حال تحول است. رسانههای اجتماعی و ابزارهای ارتباطی مدرن هنجارها و باورهای عمومی استوار بر سنت را ژرف و گسترده لرزانده است. ابزارهای اعمال اراده و رفع نیازهای ثانویه بسیار گسترش و تنوع یافتهاند. اطلاعات و توهمات و انتظارات ناشی از آنها جامعه را بمباران بیسابقه میکند. بااینحال، سازوکارهای حکمرانی هماناند که سی سال قبل بودند. بلکه در مواردی پس رفت هم داشتهاند. حکومت در مقام مدیر عالی جامعه، گویی اصلاً از آنچه زیر پوست این جامعه میگذرد خبر ندارد. لذا احساس نیاز به تغییر راهبرد یا ابزار یا سیاست نمیکند و درنتیجه به این سؤال نمیرسد: چه چیزی را چگونه باید تغییر داد؟ طبعاً نیاز ندارد به کسی که جواب این سؤال را بدهد. لذا گفتوگو بین حکومت و جامعه قطعشده. یک منولوگ از بالا به پایین برقرار مانده آنهم به روش پدرسالارانه؛ فلان کار خوب است، بکن! فلان کار بد است، نکن! چند دهه ادامه این روش به تفکیک کامل فضاهای اجتماعی-ذهنی ایرانیان انجامیده است.
این چُرت سیساله ازجمله اسباب کاهش اعتماد اجتماعی، افزایش بهرهبرداری نیروی خارجی از شکاف حکومت- مردم و ریسک بازگشت دیماگوژی است که شوربختانه شاهد هستیم.
2- گفتوگوی حکومت-نخبگان را در دو سطح میتوان دید. در سطح اول، این گفتوگو باید حلقهای از زنجیره کامل حکمرانی باشد. در سطح دوم، این گفتوگو را باید راهحلی اضطراری و فوری برای بحرانی خطرناک دید. من از این دومی شروع میکنم.
تکثری که در جامعه ایران وجود دارد فوقالعاده است. درحالیکه این تکثر نعمتی خداداد است که میتواند موتور پیشرفت جهشی کشور باشد، به ابزاری در دست نیروهای ضد ملی برای تخریب و ویرانی مبدل شده. چرا؟ ازجمله، چون پاسخ حکومت بدان نادرست بوده است. گرایش به یکسانسازی صد سال است در این کشور وجود دارد و همیشه شکستخورده ولی باز از سر گرفتهشده. این گرایش را باید کنار گذاشت. هم حکومت ما و هم گروههای اجتماعی ما و هم تکتک افراد این سرزمین باید از گذشته این درس را بگیرند که یکسانسازی دیگری با من ممکن نیست؛ بجای آن باید به همزیستی و همافزایی اندیشید.
اگر قرار باشد گفتوگوی نخبگان با حکومت تأثیری بر بحرانهای حاد جاری بگذارد باید با پذیرش این پیششرط آغاز شود که ایران به همه تعلق دارد و همه به ایران مدیوناند (نه ایران به آنها) و همه باید در حفظ و آبادانی و اقتدار و پیشرفت ایران بکوشند؛ هرکس به روشی که بلد است. روشن است که یک جایی باید تواناییها و داناییها انباشت و هماهنگ شود. ولی فقط باید هماهنگ شود. هیچکدام نباید قربانی دیگری شود. هماهنگسازی آهنگها نباید منجر به حذف هیچ آهنگی شود حتی به بهانه ممانعت از تشویش و تداخل و تعارض. حذف برای هماهنگی، سادهترین راه است. اما سادهترین راه همیشه بهترین راه نیست. حذف همیشه بدترین راه است. تنها باید به مواردی مانند جراحی اختصاص یابد که حیات بیمار درگرو حذف یک اندام است. در قلمرو اجتماعی، تشخیص اینکه جراحی ضرورت یافته بسیار بسیار سختتر است و باید سختگیرانهتر صورت گیرد. بجای حذف، باید ژرفای هماهنگی را افزایش داد. گفتوگوی نخبگان-حکومت جا و سازوکار مناسب برای این هماهنگی ژرف است.
شرط دیگر آغاز گفتوگوی نخبگان با حکومت، پروراندن اعتماد متقابل است. این مهم با فراگیرسازی گفتوگو و تضمین امنیت و آزادی و شفافیت آن به دست میآید. دایره نخبگان را نباید به جناحهای حکومت محدود ساخت. جناحهای حکومت محکوم احکام حکومتاند. اگر قادر به جلوگیری بحران میبودند قادر به علاج هم هستند. به دلیل ساختار تمرکزگرا، گفتوگوی جناحهای حکومت با هم به بیش از منولوگ نخواهد رفت و بر کل جامعه تأثیر چشمگیر نخواهد گذاشت. چون احزاب متشکل آزاد فعال مستقل از حکومت نداریم که تکثر اجتماعی را بهطور طبیعی نمایندگی کنند، ناچار باید از گروهبندیهای طبیعی اجتماعی دیگر برای نمایندگی خبرگان بهره گرفت.
گفتوگو در سطح اول بازسازی روندهای حکمرانی را بخصوص در مراحل هنجارسازی و تصمیمسازی و تعیین راهبردها ایجاب میکند. نخبگان در این سطح بهمنزله نمایندگان گرایشهای مختلف اجتماعی نقش دارند نه منتخبان حکومت. لذا سازوکارهایی بهظاهر قانونی که در دهههای اخیر موجب انحصار نقش مردم در حکمرانی به حضور و حذف مشارکت آنان شده باید تغییر یابد. به گمان من، این دگرگونی تنها پس از خروج از بحران سیاسی-امنیتی حاضر میسر خواهد بود.
3- پارهای رخدادها در حیات جمعی ایرانیان مثل واکنش عمومی به زلزله کرمانشاه و سیل بهار امسال نشان از این میدهد که هنوز چسب مستحکمی جامعه ایرانی را هویت میبخشد بهرغم همه بحرانهایی که در سطوح مختلف وجود دارد. اما گذر از بحرانهای گسترده نیازمند استفاده درست از این زمینه اجتماعی عینی با برنامه سیاسی روشن و چندجانبه است. به گمان من، بسیاری از بحرانهای جاری ریشه در سیاست دارد. لذا راهحل هم در سیاست است. حتی بحران محیطزیست ریشه سیاسی دارد چه رسد به بحران اقتصاد. ساختار فرتوت حاکمیت سیاسی بهرهوری منابع قدرت را کاهش داده و ناهنجاریها در سطح اجتماعی را تعمیق کرده است. همین به نظر من کافی است برای ادعای اینکه ایران گرفتار بحران سیاسی است. استمرار بحران سیاسی خودبهخود به بحران امنیتی منجر میشود. لذا نباید با خوشخیالی به تعویق بحرانها یا تأخیر اندازی اعتراضها یا پنهانسازی نارضایتیها دل خوش کرد. جامعه ایران باید لخت در برابر خودش قرار گیرد تا ناهنجاریهایش را ببیند. مانند یک روانکاو که شخصیت فرد را در برابر چشم آن فرد عریان میکند تا او بفهمد که چه چیزی را باید تغییر دهد، جامعه را باید در برابر دیدگان خودش عریان کرد. آنگاه نسخه درمان ممکن میشود. گفتوگوی نخبگان با حکومت شاید تنها راه باشد.
4- نظام سیاسی در ایران امروز سهپارچه است. یک حکومت رسمی با نهادها و رویههای قانونی داریم، یک دولت پنهان داریم که لابلای آن ساختار رسمی رسوخ و نفوذ کرده و کار خود را پیش میبرد به بهای اخلال در گردش عادی امور حکومت رسمی و یک منابع اقتدار غیررسمی ولی بسیار نیرومند در میان گروههای اجتماعی داریم که هرکدام در قلمرو نفوذش کار خود را میکند و کاری به کار حکومت رسمی یا حکومت پنهان ندارد و هر از چندی با نهادهای آن دو حکومت سر شاخ میشود. یک روز به فعالیتهای بانکی گیر میدهد یک روز فعالیتهای رسمی فرهنگی را مختل میکند یک روز تصمیمهای آموزشی را به هم میزند و یک روز سیاستهای فرهنگ عمومی را نافرمانی میکند. گاهی هم با یکی از آنها علیه دیگری متحد میشود.
علت این بلبشو این است که گذر از ساخت سنتی و پیشامدرن سیاست به دولت مدرن در ایران، کامل و درست انجامنشده است. ما هنوز در حال گذاریم. در این وضعیت یک گفتوگوی فراگیر ملی هم فوقالعاده ضرورت دارد و هم فوقالعاده دشوار و آسیبپذیر است.
تصور میکنم درجهای از این گفتوگو در حال انجام است. به رسانههای مجازی بنگرید. گروههای اجتماعی گرایشها و ترجیحها و باورهای خود را به همه عرضه میکنند. بازار نقد گرم است. تحمل نقد خیلی بالا رفته. عیار نقد هم بالاتر رفته و دولت هم میگوید که میخواهد به صدای جامعه و نخبگان و نهادهای مدنی گوش فرا دهد. گروهها به حساسیتهای یکدیگر واقفتر شدهاند. آنها را بیش از گذشته مراعات میکنند. کلاً ضریب تولرانس افزایشیافته. اینها واقعیات پیرامون ماست. حکومت هم نتوانسته یا نخواسته آن را سد کند. تا حدی طرف گفتوگو هم شده است. هم حکومت رسمی و هم حکومت پنهان شبکههای مجازی خود را تأسیس کرده و از آن طریق در سپهر اجتماعی حضور یافتهاند.
اما این درجه از گفتوگو خیلی سریع بر سیاست تأثیر نمیگذارد. گرچه چون طبیعی است ماندگارتر است. برای اینکه از حالت تقسیم سلولی آشوبناک به حالت رشد مهارشده ژنتیک تکامل یابد، نیاز به کروموزومهایی داریم که به نظر من نخبگان جامعه ایراناند. در رحم حکومت رسمی، باید این کروموزومها آزادانه فعال شوند تا ژنهای متفاوت را به ترکیبی بهینه برسانند که حرکت ارگانیک جامعه را در مسیر تکاملی هدایت و مهار کند. به گمان من، این نقش خیلی فراتر از نمایش گفتوگوی مهارشده تلویزیونی است. سمتگیری راهبردها و سیاستهای حکومت باید از این طریق تعیین گردد. البته این به نوزایی تا حدی دردناک نهاد قدرت نیاز دارد. اما بدیلش تنها جامعهای انشقاق یافته خواهد بود که بهتدریج حسابش را از حکومت جدا میکند و آن را حکومت خودش نمیشمارد و طبعاً راه را برای مخاطرات سهگانهای که در صدر گفتم میگشاید. گفتوگو با نخبگان بهمنزله حلقهای از زنجیره حکمرانی بر ادامه تمرکزگرایی و اقتدارگرایی سنتی حتی به قیمت پایان دادن به تمامیتگرایی بسیار بسیار مرجح است به این دلیل: هزینه اعمال اراده را کاهش میدهد، قلمرو آن را گسترش میدهد، شکوفایی تواناییهای ملی را عمق و سرعت میبخشد، فرایند کاهش موقعیت حکومت در کل جامعه را متوقف میکند و حکومت یکپارچه ملی مقتدر را قادر به تعامل سازنده با خارج میسازد.
نظر خود را بنویسید