مروری بر اثرات نتایج انتخابات آمریکا بر چین و مسائلش

لزوم بازشناخت جایگاه ایران در نقطه جوش هماوردی چین و آمریکا

...

روابط سیاسی ایران و چین با توجه به شرایط جهانی و منطقه‌ای چگونه باید باشد و دولت چهاردهم چه اولویت‌هایی را در نظر بگیرد؟ این مقاله را بخوانید.

حامد وفایی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران:

پیچیدگی و تنوع تحولات دنیای معاصر در جریان تطور نظم جدید جهانی با خصوصیات پساجنگ سردی و زایش قطب‌های جدید با عبور از فضای تک‌قطبی به سردمداری ایالات متحده، دوچندان شده و در این فضای چندبعدی اهمیت فهم و تحلیل دقیق تحولات در لایه‌های مختلف و حوزه‌های متنوع برای کشوری چون ایران بیش از پیش خودنمایی می‌کند.

اکنون سرعت تحولات در نظام بین‌الملل به گونه‌ای شدت یافته که اگر تا یک دهه قبل دغدغه فهم دقیق مسائل از سوی جوامع تحقیقاتی کشور، ذهن را می‌آزرد امروز نگرانی از جا ماندن کشوری با ظرفیت‌های عظیم چون ایران از سیر سریع جریانی که وجوه مختلف نظام بین‌الملل را به خود مشغول ساخته در اذهان مطرح است. بحث در باب جزئیات و ابعاد این جریان کلان در این مختصر نمی‌گنجد اما اصلی‌ترین شاخصه آن که می‌تواند فتح بابی برای ورود به موضوع این نوشتار باشد را می‌توان در عبارت «تخلیه آرام پتانسیل قدرت از حوزه آتلانتیک به سوی پاسیفیک» خلاصه نمود. هر چند نظام بین‌الملل با بازیگران متعدد و متکثر صفحه‌ای است که این جریان کلان بر آن رخ نموده و طبعاً هر کشوری به میزان ظرفیت‌ها، علایق و دغدغه‌هایش در آن به ایفای نقش مشغول است اما در این که دو سوی اصلی این ماجرا ایالات متحده آمریکا و جمهوری خلق چین هستند نمی‌توان تردیدی روا داشت.

بررسی سیر تکامل نگاه آمریکایی به چین از رویکرد «چرخش به آسیا»، «توازن دوباره در آسیا» تا آنچه که امروز «راهبرد ایندوپاسیفیک» نامیده می‌شود به وضوح حکایت از همان فضایی دارد که گراهام تی آلیسون آمریکایی با وام گرفتن مفهوم «تله» از توسیدید یونانی برای توصیف فضای تنش آلود میان یک قدرت نوظهور و هژمون حاکم به کارش می‌بندد.

در آن سوی میدان جهان شاهد طرح ایده‌ها و ابتکاراتی چون «یک پهنه یک راه»، «ابتکار امنیت جهانی» و «ابتکار توسعه جهانی» از سوی چین است و همزمان با این تحولات و طرح مفاهیم جدیدی چون «پهنه» بازار راهبردهای کریدوری داغ شده و باز کشورهای مختلف متناسب با اولویت‌ها، راهبردها و مزایای ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک خویش به طرح ایده‌های ژئواستراتژیک در این هیاهو پرداخته و برخی چون پاکستان و عربستان سعودی بر گستره دامنه تعاملات خود با بازیگری به نام چین مشغول می‌شوند و برخی چون کشورهای آفریقایی، بازیگران آمریکای جنوبی یا نقش‌آفرینان آسیای مرکزی و حتی توسعه‌یافتگان و در حال توسعه قاره سبز به تعریف معادلات دو یا چندوجهی با قطب‌های مسلط و در حال تسلط بر نظم جهانی مشغول شده‌اند.

در این میان آمریکا با نگاه به شرق و بهره گیری از دو بازوی تجاری و نظامی امنیتی در حال شخم زدن جغرافیای سیاسی و اقتصادی جنوب شرق آسیاست و چین با حرکت به سوی غرب ضمن ارتقای حوزه غرب آسیا به عنوان محیط پیرامونی خویش به نقش آفرینی گسترده در مسائل مهم منطقه‌ای روی آورده که جمهوری اسلامی ایران از بازیگران اثرگذار در آن به حساب می‌آید.

در چنین فضای غبارآلود و پرتلاطمی است که اهمیت دو اصل «انتخاب» و «اعتماد» در روابط خارجی کشورها از سوی بازیگرانی چون ایران که داعیه اثرگذاری بر محیط پیرامونی و فراتر از آن را دارند بیش از هر زمانی خودنمایی می‌کند. پیش از واکاوی دو مفهوم انتخاب و اعتماد، پرداختن به نوع و ابعاد اثرگذاری تحولات اخیر در ایالات متحده با توجه به در جریان بودن رقابت‌های انتخاباتی این کشور و احتمالات موجود در این خصوص از منظر چین و با اتکا به منابع چینی زبان، علاوه بر روشن‌تر ساختن ابعاد رقابت‌های پکن - واشنگتن، برخی حوزه‌های اثرگذار برآمده از این موضوع بر کشورمان را نیز نشان خواهد داد. 

نکته مهم در خصوص انتخابات آمریکا و نگاه چینی به آن با عنایت به سیاست خارجی پراگماتیک حزب کمونیست چین توجه به این نکته است که از منظر چینی اصل راهبرد رقابت و خصومتی که در واشنگتن برای هدفی به نام چین تعیین شده تغییر نخواهد یافت و عملاً هر دو جریان جمهوری خواه یا دموکرات در آمریکا بر اصل «تهدید راهبردی بودن چین» اتفاق نظر دارند اما تفاوت این دو جریان در بکارگیری تاکتیک‌های مهار چین است که بعضاً تحلیل‌های متفاوتی را در تعاملات آتی پکن واشنگتن ایجاد می‌نماید.

مسئله قابل تامل اینکه همین نگاه در خصوص انتخابات ایران نیز در کشور چین مطرح بود و به رغم برخی مطالب جسته گریخته در فضای مجازی که با اهداف خاص، برآمدن یک جریان سیاسی در ایران را به زیان تعامل با کشور چین تصویر می‌کردند، پکن با نگاهی عمل گرا و نتیجه انگار در پی برنامه‌ها و اهداف جریانات سیاسی در ایران بوده و عملاً هر رئیس جمهوری که توانسته باشد در کار مشترک با چینیان و ترسیم معادله برد برد با این کشور مهم طرحی نو در اندازد، توانسته مناسبات دوجانبه را چند گام به پیش براند. به همین نسبت نگاه چین به انتخابات آمریکا و روی کار آمدن کاملاً هریس یا دونالد ترامپ بیش از آنکه ناظر بر صورت و ظاهر مسئله باشد متمرکز بر نتایج حاصل از آن بوده و به تعبیر چینیان «بازی آمریکایی‌ها با کارت چین» نیز تاثیری بر این نگاه کلان نخواهد داشت.

بر این اساس در شرایط فعلی دو جریان رقیب در انتخابات آمریکا به اجماعی در خصوص جایگاه چین در نظم جهانی دست یافته و عمده اختلافات ایشان بر اثرات سوء ارتباط و کار با چینیان بر محیط داخلی این کشور متمرکز شده است. اشارات ترامپ به اثرگذاری منفی چینی‌ها در امر اشتغال در آمریکا و مسئله سرمایه آمریکایی‌ها در تعامل با چینیان یا تاکیدات دولت بایدن بر تهدیدات چین در حوزه فناوری برای ایالات متحده و نمونه‌های فراوان دیگر همگی گواه بر این مدعایند که دو جریان سیاسی رقیب در انتخابات آمریکا هر یک از ظن خویش با کارت چین در پی تحقق اهداف داخلی‌شان برمی‌آیند و بر اصل تهدید بودن این کشور در نظام جهانی اذعان و البته اجماع دارند.

در این میان بررسی احتمالات روی کار آمدن جریان جمهوری خواه یا تمدید حضور جریان دموکرات در کاخ سفید و اثرات آن بر تاکتیک‌های رقابتی ایالات متحده با چین که به طور مستقیم و غیرمستقیم جمهوری اسلامی ایران را نیز متاثر خواهد ساخت مسئله‌ای است که می‌توان در سایه مطالب یاد شده به آن پرداخت. 

دموکرات‌ها و «حیاط کوچک با حصارهایی بلند» در برابر چین

تداوم حضور دموکرات‌ها در کاخ سفید که احتمالاً با روی کاری آمدن کاملاً هریس محقق می‌شود در دو حوزه ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک معادلات راهبردی میان چین و آمریکا را تحت تاثیر قرار خواهد داد. روی کار آمدن هریس در آمریکا عملاً به مفهوم تداوم سیاست‌های جو بایدن در حوزه جنوب شرق آسیا و تعمیق راهبرد ایندوپاسیفیک ایالات متحده و تکمیل فرآیند انتقال ناتو به حوزه آسیا و اقیانوسیه خواهد بود. از سوی دیگر تردیدی نیست که شبکه پیچیده‌ای که ایالات متحده از دوران باراک اوباما با دو بازوی تجارت و امنیت در میان متحدان خود در این حوزه ایجاد کرده با تحکیم همکاری‌های دفاعی و عمق بخشی به شبکه سازی امنیتی در این مجموعه به گسترش همکاری‌ها در چارچوب‌هایی چون کوآد، آکس، اتحاد آمریکا - ژاپن کره، آمریکا ژاپن فیلیپین، حفظ اتحاد امنیتی با تایوان، ابتکار بازدارندگی پاسیفیک (PDI)، شکل‌دهی و هویت‌سازی برای مجموعه کوآد پلاس و در یک کلام افزودن امنیت در ایندوپاسیفیک به دستور کار ناتو و تعریف معادلات چندجانبه گرایانه امنیتی منجر خواهد شد.

در همین فضاست که دموکرات‌ها با تداوم تقویت توافقات تجاری ایالات محتده با کشورهای آسیایی، تحکیم بیش از پیش قالب‌هایی چون چارچوب اقتصادی ایندوپاسیفیک (IPEF)، گسترش سرمایه گذاری در کشورهای در حال توسعه این حوزه با هدف ورود عمیق به زیرساخت‌های بازیگران و پیشگیری از تعمیق تعاملات زیرساختی چین با منطقه و ممانعت از درهم تنیدگی بیشتر این کشور با لایه‌های راهبردی منطقه را در دستور کار قرار خواهد داد. در همین فرآیند همزمان با گسترش چشم گیر نفوذ و حضور اقتصادی چین در میان کشورهای آ سه آن، جریان همسو با سیاست‌های بایدن فشارهای سازماندهی شده اقتصادی بر چین را با بهره گیری از ظرفیت‌های قابل توجه هم پیمانان خویش در دستور کار خواهد داشت و در این راستا راهبرد «ریسک زدایی» که چندی است از سوی دموکرات‌ها برای کار کشورهای جنوب شرق آسیا با چین مورد توجه قرار گرفته تسهیل گر این امر خواهد بود.

در همین چارچوب است که تلاش‌های واشنگتن برای مهار چین در حوزه‌هایی چون انرژی‌های تجدیدپذیر، تراشه‌ها یا برخی محصولات پزشکی معنایی عمیق‌تر می‌یابد. اما در حوزه فناوری که چین در سال‌های اخیر در حال تجربه جلوس بر کرسی نخست آن است، آمریکا سیاست‌های تهاجمی بیشتری را اتخاذ خواهد کرد و در این راستا آنچه از سوی جک سالیوان به عنوان راهبرد «حیاط کوچک با حصارهای بلند» مطرح شده با قوتی فزاینده ادامه خواهد یافت. پرواضح است که در این مسیر دموکرات‌ها نه در پی جدایی از چین بوده و نه با گسترش نفوذ فناوری چین در وجوه مختلف حوزه‌های فناوری‌های پیشرفته، امکان امن و سهل چنین کاری را دارند اما طبعاً سیاست‌های محدود سازی چین را با همان راهبرد حیاط کوچک مشاور امنیت ملی پیگیری خواهند نمود.

همچنین رصد رویکردهای ضد چین دولت بایدن حکایت از تلاش برای ایجاد نوعی «اجماع ارزشی ضد چین در باب فناوری‌های پیشرفته» با طرح ادعاهایی از جمله رویکرد ضد دموکراتیک چینی‌ها، مباحث حقوق بشری و ادعای تلاش‌های چین علیه آزادی بیان دارد که در صورت باقی ماندن این جریان در کاخ سفید می‌توان انتظار تداوم و تشدید آن در ایام پیش رو را داشت.

اما توجه به این نکته نیز ضروری می‌نماید که تمدید حضور جریان دموکرات بر صدر قوه مجریه در ایالات متحده با عنایت به لابی‌های فعال چینی و کانال‌های مذاکراتی پکن با این جریان، علاوه بر تداوم مذاکرات دو کشور در سطوح بالا و مکانیزم‌هایی چون گفتگوهای راهبردی چین و آمریکا، ادامه فرآیند مذاکرات دو جانبه در حوزه‌هایی چون مسائل منطقه‌ای (جنوب شرق و غرب آسیا)، مباحث اقلیمی و آب و هوا، اختلافات دو کشور، مذاکرات مرتبط با حوزه هوش مصنوعی و دیگر امور مورد توجه طرفین را در پی خواهد داشت.

جمهوری‌خواهان و مهار چین با راهبرد «صلح با ابزار قدرت»

اما در صورت پیروزی ترامپ در رقابت‌های سیاسی جاری در ایالات متحده یکی از مهم‌ترین نتایج وضعی و اولیه، آسیب دیدن ساختار در حال انسجام هم پیمانان ضد چین آمریکا در حوزه ایندو پاسیفیک خواهد بود. با توجه به عدم تمایل ترامپ و حامیانش به سرمایه گذاری بیش از حد در این زمینه هر چند که واشنگتن با توجه به هدفگذاری های ژئوپلیتیک هرگز در پی قطع حمایت‌های امنیتی و اقتصادی از کشورهای این حوزه نبوده و نخواهد بود اما سفره‌ای که در دوران دموکرات‌ها در جنوب شرق آسیا پهن شده از جهاتی محدودتر خواهد شد و این رویکرد در فرآیند درون گرا شدن تعاملات یک دهه اخیر واشنگتن و ریاض نیز قابل رصد بوده است.

در همین چارچوب تقویت تعاملات سنتی آمریکا با کشورهایی چون ژاپن، کره جنوبی و فیلیپین در دستور کار واشنگتن خواهد ماند و به احتمال قریب به یقین ایالات متحده راهبرد «صلح از طریق زور» را در حوزه ایندوپاسیفیک پیش خواهد برد. بر این مبنا تیغه تجارت آمریکا با شرکایش در این حوزه از لبه امنیتی نظامی آن کندتر خواهد بود و همین امر موجبات تهدید جدی حاشیه امن چین برای سرمایه گذاری‌های بلندمدت در کشورهای جنوب شرق آسیا را سبب خواهد شد.

در مباحث اقتصادی اما ترامپ به صراحت از تداوم جنگ تجاری با چین و افزایش 60 درصدی تعرفه‌های اقتصادی در راستای سیاست‌های حمایت‌گرایی سخن گفته و این موضع در کنار موضع قطع رابطه تجاری با چین در برخی حوزه‌ها نسبت به دولت بایدن که سیاست تعامل در حیاطی با حصارهای بلند را پیگیری می‌نمود طبعاً حلقه محاصره اقتصادی و ضربه پذیری اقتصادی چینیان را در امر تجارت خارجی گسترش خواهد داد. منابع چینی البته تصریح دارند که ترامپ به عنوان یک تاجر بیش از هر فردی بر اهمیت تعامل اقتصادی با چین اذعان داشته و این رویکرد را به نوعی چماق و هویج در تعامل و تهدید توامان با پکن بکار خواهد گرفت.

از جمله نکاتی که جریانات اندیشکده‌ای در چین در خصوص اثرات منفی روی کار آمدن ترامپ برای چین مدنظر داشته‌اند، تحدید کانال‌های ارتباطی آشکار و پنهان پکن برای ارتباط با واشنگتن پساترامپ است. در فضایی که پس از مرگ هنری کیسینجر جمهوری‌خواه و عدم وابستگی مطلق ترامپ به جمهوری‌خواهان ایجاد می‌شود، نوعی کاستی در تعاملات چین با بدنه حاکمیتی ایالات متحده بر مناسبات حساس دو کشور اثرگذار و قابل لمس خواهد بود. ضمن آنکه سیاست «اول آمریکا» دولت ترامپ با توجه به چارچوب‌های تعیین شده در دیپلماسی چینی از جمله تعامل برد برد طبعاً به محدود سازی حوزه‌های همکاری پکن واشنگتن به ویژه در عرصه‌هایی چون توسعه پایدار، تغییرات اقلیمی و مواردی از این دست منجر خواهد شد.

 

ایران و ضرورت ادراک، به‌عنوان مخرج مشترک دو بال «اعتماد» و «انتخاب»

بر مبنای آنچه ذکر شد، هرچند که دو جریان حاکمیتی در ایالات متحده بر اصل راهبردی تهدید بودن چین در ابعاد جهانی اجماع داشته و صرفاً در تاکتیک‌های مهار این کشور اختلاف سلایقی به چشم می‌خورد اما نتیجه عمل هردو جریان عملاً محدود سازی چینیان در بسیاری از عرصه‌ها، کنترل این کشور در برخی حوزه‌ها و مدیریت رشد آن در زمینه‌هایی خاص خواهد بود. چنانچه این اصطکاک تاریخی دو قدرت نخست اقتصاد جهانی را در سایه درافتادن روسیه به تله امنیتی آمریکا با جنگ اوکراین تحلیل و بررسی نماییم و ضمن توجه به مفاهیمی چون تله توسیدید، راهبردهای دو طرف این ماجرا از جمله «استراتژی ایندوپاسیفیک» و «ابتکار یک پهنه، یک راه» را در نظر آوریم، با فضایی از شکل‌گیری معادلاتی جدید در نظام بین‌الملل مواجه می‌شویم که بازیگران مهم و داعیه دار از جمله ایران باید با ادراک دقیق آن برای مواجهه صحیح به تعریف سناریوهای مختلف سلبی و ایجابی پرداخته تا از درافتادن منفعلانه به بازی قدرت‌های بزرگ اجتناب نمایند.

اینجاست که کشف نقاط قرمز در بازی قدرت‌های بزرگ از پهنه‌هایی چون ایندوپاسیفیک گرفته تا غرب و مرکز آسیا و از تنگه‌ها و آبراه‌های مهمی چون مالاکا و گوادر و چابهار گرفته تا اقیانوس هند و خلیج فارس و طراحی سناریوهای ایرانی با اتکا بر ظرفیت‌های بومی و منطقه‌ای کشور و اشراف بر نقاط قوت ژئواکونومیک و ژئوپلیتیک ایران برای ارائه محصولات ژئوپلیتیک که امکان ورود به عالم ابتکارات و راهبردهای جهانی و منطقه‌ای را داشته باشند اهمیتی دوچندان می‌یابد.

در چنین فضایی است که دو اصل انتخاب و اعتماد که در سطور نخست این نوشتار به آن اشاره شد مطرح می‌شوند. جمهوری اسلامی ایران و دولت چهاردهم که با ریاست مسعود پزشکیان به تازگی سر کار آمده در این فضای چندبعدی و پیچیده ناگزیر از «انتخاب» است و به بیان ساده باید تکلیف کشور را در بازی قطب‌های جهانی و نظم سازی بین‌المللی مشخص نماید. این دولت باید توجه داشته باشد که امروز مفهوم توازن با روزگار جنگ سرد که مراد از آن ایجاد توازن بین دو قطب شرق و غرب بود تفاوت‌هایی بنیادین کرده است. تحولات سه دهه اخیر در نظام بین‌الملل در فضای پساجنگ سرد نشان دهنده ظهور ائتلاف‌های جدید سیاسی، اقتصادی و نظامی در جهانی است که از شکل‌گیری نوعی جدید از توازن بین قدرت‌های کوچک، متوسط از یک سو و قدرت‌های بزرگ و جهانی از سوی دیگر خبر می‌دهد.

امروز بسیاری از قدرت‌های بزرگ و نوظهور از حوزه‌های سنتی و لاک پیرامونی خود بیرون آمده و ضمن کشف مناطق جدیدی در جهان، حوزه نفوذ خود را در محیطی وسیع‌تر تعریف نموده‌اند. امروز بسیاری از کشورها همچون چین در یک جهان چندقطبی و وضعیت توزیع قدرت، ظرفیت‌های نوین اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جدیدی را برای خود تعریف نموده در نتیجه این فضاست که بازتعریفی بنیادین در مفهوم توازن در نظام بین‌الملل شکل گرفته است. در این میان مناسبات فراآتلانتیکی اروپا با آمریکای لاتین، حوزه مدیترانه، غرب و مرکز آسیا در قالب سازمان‌های فراگیر، ظرفیت‌های جدیدی را در مناسبات بین‌المللی برای کشورهای اروپایی ایجاد کرده است. از سوی دیگر هند به عنوان یکی از قدرت‌های مهم و نوظهور در تعامل با کشورهای حوزه خلیج فارس، آسیای مرکزی و قفقاز طرحی نو در انداخته و مجموعه جدیدی را در حوزه‌های ژئواکونومیک به وجود آورده که عملاً به شتاب‌دهی به فرآیند توزیع قدرت در نظام بین‌الملل منجر شد و به همین منوال سایر کشورهای موثر در نظام بین‌الملل در حال اثرگذاری بر این منظومه گسترده‌اند.

در چنین فضایی است که ایران باید فراتر از چارچوب‌های سنتی سابق و عبور از کلیشه‌هایی چون موازنه منفی یا مثبت به «انتخاب‌های راهبردی» بپردازد و ریشه چنین انتخاب‌هایی که صفت بلندمدت را با خود یدک می‌کشند، «ادراک» است و در همین نقطه، مسئله «اعتماد» در روابط بین‌الملل مطرح می‌شود که از قضا مخرج مشترک آن با بحث «انتخاب»، همان مبحث «ادراک» خواهد بود. بر اساس علم روابط بین‌الملل، مبنای ارتباط کشورها در نظام جهانی، «اعتماد» است و اعتماد و روابط اعتمادآمیز نیز امری است که نخست بر مبنای «ادراک» بازیگران از خود و طرف مقابل و سپس با «پیش‌بینی» برآمده از شناخت یک بازیگر از خویش و طرف ثانی قابل استحصال خواهد بود. پرواضح است که در مقوله روابط بین کشورها، «اعتماد» با «اطمینان» دو امر مختلف اند و در حالی که اطمینان در مناسبات منافع محور کشورها تقریباً غیرقابل حصول بوده اما «اعتماد متقابل» با پذیرش «ریسک‌های احتمالی» مبنایی قابل قبول برای شکل گیری روابط دو یا چندجانبه را فراهم می‌آورد.

حال با آسیب‌شناسی مناسبات چین و ایران به عنوان کشوری که بخش مهمی از تحولات جاری کنونی در نظام بین‌الملل به طور مستقیم یا غیر مستقیم با او در ارتباط بوده و بر اساس تفاهم رهبران دو کشور باید مناسباتی با ابعاد «مشارکت جامع راهبردی» با تهران را عملیاتی نموده باشد، در می‌یابیم که این روابط به جهت فقر چشم گیر ادراکی از فقدان عنصر اعتماد در رنج بوده و وقتی عدم اجماع داخلی بر موضوعی با اهمیت چون رابطه با چین را نیز به این مجموعه می‌افزاییم با مناسباتی مواجه می‌گردیم که متاسفانه نه مشارکتی، نه جامع و نه راهبردی است! و چنین وضعیتی نه شایسته جایگاه ایران، نه متناسب با اثرگذاری جهانی چین و نه همخوان با تحولات کلان نظام بین‌المللی است.

امروز روابط ایران و چین بیش از آنکه متناسب با شرایط و فضای یاد شده در سطور بالا رشد کرده باشد، مناسباتی مبادله‌‌محور بر مبنای همان اصول سنتی کاسب‌کارانه یعنی خرید و فروش محصول است که از چند هزار سال قبل در جاده ابریشم باستانی برقرار بوده و امروز با تغییراتی شکلی از مرحله حرکت شترها در این مسیر، به فاز رفت و آمد کشتی‌ها، قطارها و هواپیماها وارد شده است. در این میان به رغم تاکیدات دو کشور مشاهده «تغییر ماهوی» در این روابط جز در چند مورد خاص به ندرت قابل رصد است. در این سال‌ها کار با چین عمدتاً از سوی ایران به عنوان یک «رابطه آلترناتیوی» مدنظر بوده و در اغلب حوزه‌هایی که جایگزین غربی (و نه حتی لزوماً با کیفیت) برای کار با چینیان فراهم آمده، سکان به سوی طرف غیر چینی چرخیده است. این یعنی جایگاه چین در تعامل با ایران ابهام دارد و چنین فضای ابهام آلودی، اعتماد مورد نیاز برای تحقق تعامل راهبردی دو کشور را با آسیب‌هایی جدی مواجه می‌سازد.

این در حالی است که ایران به جهت امتیازات درخشان و متعدد ژئوپلیتیکی قابلیت ایفای نقش موثر (سلبی و ایجابی) در معادلات منطقه‌ای و جهانی مرتبط و غیرمرتبط با چین را داراست و در صورت بازشناخت جایگاه خویش بر صفحه شطرنج جهانی، ادراک صحیح از رقبا و شرکای منطقه‌ای و بین‌المللی از جمله چین و پیش‌بینی عالمانه از سناریوهای پیش رو می‌تواند ضمن همراهی با جریانات کلان نظام بین‌الملل، با لحاظ نمودن سه اصل عزت، حکمت و مصلحت به تامین منافع ملی خویش بپردازد.

در نگاه ژئوپلیتیکی چینیان، ایران زمین طی سالیان دراز دارای جایگاه مهم «دیوار دفاعی نامرئی» در برابر هجمه‌های جبهه ضد چین در بسیاری از حوزه‌ها بوده است. چنانچه اصول ادراکی ذکر شده در بالا در نهادهای تصمیم‌ساز کشور محقق شود و ایران جایگاه حقیقی خود در صحنه تحولات جهانی را بازیابد، تهران به خوبی درک خواهد نمود که هر اقدامی که موجبات بر هم خوردن تمرکز ایالات متحده در معادلات ایندوپاسیفیک را فراهم آورد به نوعی فضا را برای چانه زنی تهران با پکن و مطالبه «مابه ازا» آن هم از نوع راهبردی را در حوزه‌های مختلف ایجاد خواهد کرد.

فراتر از این وجه سلبی، در مراتب ایجابی ژئوپلیتیکی، حضور و نفوذ جمهوری اسلامی ایران در حوزه‌های مختلف از جمله جبهه مقاومت در منطقه، آسیای مرکزی، خلیج فارس، دریای مازندران و ده‌ها عرصه دیگر قابلیت ورود کشور در بازی بزرگان و انتخاب‌های راهبردی را برای کشور ایجاد نموده است. از بریکس تا شانگهای و از ابتکارات متعدد چینیان تا رقابت‌های کلان قطب‌های نوظهور نظام بین‌الملل و معادلات کریدوری جاری بر پهنه‌های مختلف، همه چیز را برای حضور پرقدرت و ایفای نقش ایرانیان در فضایی که رقابت قطب‌های موثر در نظام بین‌الملل به نقطه جوش خود نزدیک می‌شود فراهم آورده است، تنها به تعبیر مولانا باید «کوزه ادراک‌ها» را از «تنگی تنگناها» رهانید و در این میان طرحی نو درافکند!

منبع: آینده‌نگر

لینک کوتاه: https://news.tccim.ir/?78235

نظر خود را بنویسید

ارسال پیام