اصلاحات آمرانه چه بر سر مجری خود میآورد و آیا تجربه تاریخی ایران در عربستان تکرار خواهد شد؟ این مقاله را بخوانید.
فریدون مجلسی، تحلیلگر مسائل بینالملل:
اصلاحات اجتماعی و فرهنگی محمد بن سلمان ولیعهد و نایبالسلطنه عربستان در دهه دوم قرن بیست و یکم بحثهای بسیاری را در داخل و خارج آن کشور از جمله در ایران برانگیخته است. در ایران که برای ما جالبتر است نظرات متفاوت است. گروهی به اصلاحات رفتاری و اجتماعی بن سلمان از دیدگاه محافظهکارانه مذهبی با انتقاد مینگرند و برخی از جنبههای آن را، خصوصاً با توجه به آزادیهای اجتماعی برای زنان، غربگرایانه و مغایر بنیادگرایی اسلام سنتی و سلفیِ وهابی میدانند که بیش از یک قرن با تعصب و شدت بر جامعه سعودی حاکم بوده است. تضعیف دیدگاه وهابی برای ایرانیان اصولگرا نگرانکننده نیست، زیرا وهابیها شیعیان را اصولاً رافضی و خارج از دین میپندارند و بقاع متبرکه در قبرستان بقیع را نیز چنانکه گویی بهمنزله پرستش ابنیه و نمادهای تجسمی باشد، بهعنوان نشانههای کفر تخریب کرده و موجب آزردگیشدید شیعیان شدهاند. بااینکه یکپنجم جمعیت عربستان شیعهاند، حتی از نزدیک شدن شیعیان به آن مزارها جلوگیری میکردند. درعینحال اصولگرایان ایرانی نیز با نگرانی از اینکه مبادا آزادیهای فرهنگی و اجتماعی در عربستان در مطالبات نسل جوان ایران امروزی، خصوصاً در میان بانوان، تاثیرگذار و وسوسهانگیز باشد به آن اصلاحات از دید انتقادی مینگرند. این در حالی است که در عربستان زنان تا یکی دو سال پیش حتی اجازه رانندگی نداشتند، درحالیکه در ایران از آغاز صدور گواهینامه رانندگی در صد سال پیش چنین حقی برای بانوان ایرانی محفوظ بوده است. رعایت حجاب کامل و عبای عربی برای زنان عربستان عربی همیشه اجباری بوده است، و اصولاً زنان در زندگی اجتماعی و اشتغالحرفهای در کشورشان نقشی نداشتند، درحالیکه زنان ایران همیشه در این زمینهها از آزادی عمل برخوردار بودهاند و چادر فقط در شهرها رایج بود و روستاییان پوششهای سنتی و قومی خودشان را داشتند. از اینرو اجباری شدن حجاب از سال دوم پس از انقلاب اسلامی برایشان تازگی داشته است. در عربستان نمایشهای هنری و تئاترو موسیقی کلاً ممنوع بوده است، درحالیکه در ایران ممنوعیتهایی مانند خوانندگی انفرادی برای بانوان یا محدودیتهای هنری و نمایشی پس از انقلاب همیشه مجادلهانگیز بوده است. در چنین شرایطی با شناختی که ایرانیان از جامعه همواره بستهعربستان داشتند، شاید تحولات دوران بن سلمان حیرتانگیزتر نیز بوده باشد.کشورهای قبیلهای دیگر شبهجزیره عربستان که در هفتادسال اخیر به منابع مالی حاصل از استخراجو فروش نفت دستیافتهاند، به دلیل سفرهای خارجی و حضور گسترده کارشناسان فنی و مالی و مدیریتی اروپایی بهصورت تدریجی چشمهایشان عادت کرده و موجب تأثیرگذاری نسبی در رفتارهای اجتماعی بومی نیز شده است. این تحولات تدریجی در کویت و بحرین و قطر و امارات متحده عربی و حتی در سلطنت محافظهکارتر مسقط و عمان در طی این مدت طولانی تأثیر سازگارانهتری بر جامعه گذاشته و مرز رواداری آنان را بالاتر برده است. بهخصوص بهرهمندی از امکانات مدرن زندگی رایج در دهکده جهانی، شامل خدمات و تراکنشهای اعتباریِ بانکی و تجاری، فروشگاههای مدرن و مراکز خرید، باشگاههای ورزشی و مسابقات داخلی و بینالمللی زمینی و دریایی، همزیستی با بیگانگانی که در بیشتر آن جوامع شمارشان از جمعیتهای بومی نیز بیشتر شده است، موجب الزام به استفاده بیشتر از کار بانوان در عرصههای اجتماعی و فرهنگی نیز گردیده است. در عربستان این روند باوجود ثروت بیشتر با سرعت کمتر و نگرانی و مراقبتهای بیشتری همراه بوده است. این نکته نیز بحث درباره شتاب توسعه اجتماعی در عربستان را داغتر کرده است.
توسعه آمرانه و مقایسه اصلاحات بن سلمان با معیارهای رضاشاهی
در ایران بسیار دیده میشود که اصلاحات بن سلمان را با تلاش شتابزده رضاشاهی در توسعه فرهنگی و اجتماعی، با الگو قرار دادن جوامع غربی، مقایسه میکنند، و معتقدند که به همان دلایلی که آن نوع توسعه که ظرفیتهای اجتماعی و اعتقادی ایرانیان را برای جذب آن در نظر نداشت با مقاومت مواجه شد و سرانجام نیز باوجود گذشت نیم قرن به انقلابی اسلامی و سنتگرا مواجه شد، در عربستاننیز چنان سرنوشتی در انتظار انقلاب اجتماعی بن سلمان خواهد بود. برخی ظواهر مبتنی بر آگاهیهای ما ایرانیان از آنچه از قدیم در جامعه عربستان میگذشته است، و دیدگاه محافظهکارانهای که خاندان سلطنتی پرشمار عربستان خودش در رأس آن و مفتیان متعصب وهابی در حمایت و در کنار آن قرار داشتند، میتواند آن مقایسه آن را با مقاومت در مقابل تجددگرایی رضاشاهی توجیه کند. اما گرچه آن دیدگاه با ریشههای تاریخی و نتایجی که به بار آورد برای خود جای بحث و نقد دارد، اما اگر با اندکی تحلیل و شکافتن مسئله بتوانیم به نقاط تشابه و اشتراک، یا به تفاوتهای میان این دو اقدام رفرمیستی یا اصلاحگرانه برخورد کنیم، شاید کار این مقایسه را مشکل و یا شاید آسان کند! این نکات میتواند از جنبههای مختلف تاریخی، اداری، مالی، اقتصادی، آموزشی و اجتماعی و فرهنگی مطرح شود:
بررسی اجمالی زمینه تاریخی، از نهضت مشروطه تا اصلاحات رضاشاهی
مشروطیت ایران در میان نخبگانی اندیشمند و مترقی در ایران پرورده شد که در بالاترین سطوح هرم اجتماعی و فرهنگی ایران قرار داشتند و حتی در درون دایره حاکمه ایران بسیار تاثیرگذار بودند. نخبگان ایران شهروندان و شهرنشینانی بودن که باوجود شمار اندک 10 درصد جمعیت شهری در کشوری با 95 درصد بیسواد کار بزرگی از پیش بردند. شاید یک دلیل آن عدم حضور و مشارکت آن 90 درصد روستایی و عشایری در زندگی شهری و سیاسی بود. درواقع کسی آنها را بهحساب نمیآورد! در عشایر آنها «آدمهای» خان و در روستا رعیت ارباب بودند. در جنان شرایطی نخبگان شهری در تبریز و تهران و رشت و اصفهان و چند جای دیگر با آشنایی بیشتر با فرهنگ و سیاست در جهان آن روز و نگران از رقابتهای روسیه و عثمانی و نگران از دست دادن استقلال ضعیفی که به آن میبالیدند، خواهان همان حقوق و سیاسی و اجتماعی رایج در کشورهای مترقی فرنگ شدند. و عجیب آنکه در کلیات موفق هم شدند و مظفرالدین شاه در واپسین روزهای عمر فرمان مشروطه را امضا کرد و پس از افتتاح مجلس اول که بیشتر رنگ صنفی داشت درگذشت.
در مقایسه با عربستان اشاره به این تجربه لازم است؛ در ایران مشروطه رابطه مالکانه شاه و کشور را گسست و سند مالکیت کشور به ملت منتقل شد؛ در عربستان باوجود گذشت 120 سال هنوز آن رابطه مالکانه سلطنت نسبت به کشور گسسته نشده است. البته در عربستان نیز مانند ایرانِ آن روز مالکیتهای فردی محترم و مورد تضمین دین اسلام است، اما مرز حاکمیت سلطان و مالکیت او بر کلیت کشور و منابع آن مشخص نیست. یکی از دلایل مقاومت سلطنت در مقابل ورود افکار مدرن سیاسی نگرانیِ از دست دادن همین امتیازات سنتی بوده است.
نکته مهم دیگر التزاماتی بود که این انتقال مالکیت در پی داشت، خصوصاً الزام به برقراری حاکمیت قانون بود. ایران کشوری قدیمی بود که سنت دیوانی آن به دوران باستان بازمیگشت و وقتی عربها نیز خواستند کشور تشکیل دهند ناچار از الگوهای ایرانی بهرهمند شدند. اما دیوان باستانی برای دوران مدرن کفایت نمیکرد. این دیوان در عربستان سنتیتر و پدرسالارانهتر هم بوده است. به همین دلیل وقتی خانواده آل سعود دیگر پدرسالاران عربستان را به زیر کشید، با آن احساس مالکانه سنتی کشور را به نام خود سعودی نامید. ایران چنین نبود. نظام دیوانی سنتی و سلطانی با مشروطه دولتتر و کشورتر شد. وقتی کشوری با الگوبرداری از شیوه آزادیخواهانه فرنگی بخواهد اداره شود، باید به محتوای خود بپردازد. مشروطیت در خلأ استقرار نمییابد. مشروطهای که از توده مردم برنخاسته باشد باید توده مردم را با الزامات خود تطبیق دهد. وقتی مشروطه به معنی تضعیف سلطه سلطنت بر مردم تعریف شد، هرکس احساس قدرتی میکرد، خواهان بهرهمندی سلطانی از آن شد و هرجومرج پدید آمد. آن هرجومرج نشاندهنده الزامات و آمادهسازی زمینههای دیگر برای استقرار مشروطهای شد که خودش در آغوش ملت جای گرفته بود، اما ابزار استفادهاش موجود نبود.
مشروطه نیاز به حکومت قانون داشت. قانونی برآمده از مردم. ایران دارای مجلس شد. مجلس اول یک سال ماند و محمدعلی شاه آن را به توپ بست و خودش ساقط شد. مجلس دوم هم یک سالی تشکیل شد و با بحرانهایی کارش به تعطیل کشید. مجلس سوم تشکیل شد و آن نیز یک سالی بود و با آغاز جنگ جهانی اول و اشغال ایران تعطیل شد. بهاینترتیب در 15 سال هرجومرج پس از مشروطه ایران نیازمند نظم و قانون و عدلیه و نظام مالی و اداری و آموزشی و امنیتی یعنی حکومت قانون بود. اما دیگر مجلسی نداشت. در این بنبست کودتا بهعنوان راهحل نهایی رخ داد و با توسل به اقتدار کوشید در پناه مجلسی منتخب اما متشکل از متنفذان شکل مشروطه را به لوازمش بیاراید. دولت کودتا با افتتاح مجلس به رفع نیازهای قانونی مشغول شد، و سپس رضاخان شخصاً قدرت اجرایی و سلطنتی را در اختیار گرفت و به اقداماتی دست زد که امروز اصلاحگری بن سلمان را با او مقایسه میکنیم. اما فراموش نشود امروز بیش از صد سال از کودتای رضاشاه میگذرد و این فاصله قرنی بسیار اثرگذار است.
مقایسه نکات مثبت و منفی بن سلمان و رضاشاه
رضاشاه در اوج هرجومرج با مشارکت در کودتایی که سیدضیاءالدین طباطبایی برنامهریز آن بود، از سرداری جسور و گمنام به فرماندهی نامدار و مقتدر تبدیل شد و برقراری نظم و حکومت قانون را شعار خود قرار داد.
بن سلمان در اوج سلطه و اقتدار خاندان آل سعود، با به سلطنت رسیدن پدر و به اتکای او اصلاحات را از درون خاندان سلطنتیِ مورد انتقاد سکوت آمیز مردم کشورش آغاز کرد. ولیعهد سنتی را برکنار و شاهزادگان بهرهمند از رانتهای سلطنتی را بازداشت کرد و پس از ستاندن باج و اثبات برتری و اقتدار خود آنها را بهشرط حفظ آرامش آزاد کرد.
رضاشاه با درماندگی از مقابل هزینههای جاری دولتی و نظامی که حرمت و اقتدار دولت را بر باد داده بود، کوشید به برقراری نظم و ستاندن مالیات و عوارض از عهده هزینههای از امروز به فردای اداری و امنیتی دولت برآید.
بن سلمان متکی به منابع مالی و ذخایر ارزی بیکران نگران پرداخت هزینههای جاری دولتی و امنیتی نبود.
رضاشاه باید مقید به تنظیم و اجرای برنامهای مقدماتی برای تبدیل به کشور کردن حکومتی سنتی بود که مستلزم قوانین قضایی برای تشکیل دادگستری و دادسراهای سراسری تحت لوای قانونی واحد و آیینهای دادرسی متحدالشکل و واحد بود. باید قوانینی مالی اعم از مالیاتی و گمرکی و شرکتهای دولتی و عوارض گوناگون و نحوه تخصیص اعتبارات و برقراری نظام بوروکراتیک با تاروپود ارتباطی با سراسر کشور بود که امور تخصصی از راهداری و صنعت و کشاورزی را نظامی مدرن بخشید و مهمتر از همه باید نظام آموزشی سراسری با کتابها و آموزگاران و دبیران تعلیمدیده برقرار میشد که هم کشور را از ذلت 95 درصد بیسوادی نجات دهد و هم راهگشای تجددی مبتنی بر دانش و فن میشد.
بن سلمان از نظام اداری و امنیتی و حکومتی مقتدر بهرهمند بود که بتواند مجری برنامههای توسعه او باشد. نظام آموزشی عربستان از هفتادسال پیش با بهرهمندی از درآمد نفت توانسته بود در آنجا بیسوادی را براندازد و حتی دختران با همه محدودیتها در نسلهای بعدی از آموزش بهرهمند بودند. کمبود معلم هم از آغاز نداشت زیرا با اتکا به کثرت جمعیت عرب همیشه میتوانست معلم کافی در همه رشتهها از مصر و عراق و سوریه و لبنان در اختیار داشته باشد. نظام اداری و مالیاتی و امنیتی هم وجود داشت. فقط لازم بود. آن را بهبود بخشد.
رضاشاه برای تأمین استادان دانشگاهی که در دست تأسیس داشت و نیز تأمین کارشناسان مورد نیاز کشور، بهطوریکه متکی به عناصر بیگانه نباشد، ناچار شد سالی 100 دیپلمه برتر را برای تحصیل به اروپا اعزام کند؛ این برنامه ازلحاظ توسعه علمی و صنعتی و مدیریتی و سیاسی کشور آثار بزرگی بهبار آورد.
بن سلمان نیز نیاز به تقویت علمی و کارشناسی داشت و به همین دلیل عربستان از دهها سال پیشتر ضمن تأسیس چند دانشگاه مجهز دهها هزار دانشجوی داوطلب را به دانشگاههای اروپا و آمریکا اعزام کرده و برای خودش طبقهای از نخبگان جهانی با نوعی زندگی دوگانه پدید آورده بود. یکی زندگی در اجتماع با رعایت ضوابطی که از آنان انتظار میرفت و مصلحت خودشان را نیز در رعایت آن میدیدند و دیگر زندگی درونی یا میان خودیهای نخبه که گویی جامعهای دیگر در میان اجتماعی عمومی را تشکیل میدادند! این دوگانگی بهمرورزمان و با توسعه جامعه نخبگان و توسعه برنامههای عمرانی و صنعتی که مستلزم حضور کارشناسان خارجی و خانوادههای آنان بود تدریجاً کمرنگتر شده بود. کاهش این دوگانگی ضمن آنکه زمینه را برای توسعه اجتماعی مساعد میکرد، مطالباتی را برمیانگیخت که میتوانست برای نظام سعودی چالشی از سوی نخبگان رو به ازدیاد ایجاد کند.
این توسعه فرهنگی مصادف بود با ورود عربستان به دنیای مجازی! دنیایی که مرز نمیشناسد و یک جامعه باسواد درونی را ناگهان وارد دهکده جهانی میسازد! حاکمیت برای مقابله با این تحول جدید و گریزناپذیر اجتماعی دو راه داشت: یا باید با آن مقابله میکرد و روابط سنتی پدرسالارانه را به خصومت و چالش بدل میکرد، یا به مطالبات تن میداد و تسلیم میشد، و زمینه را برای دادن امتیازات بعدی فراهم میکرد. پدیده محمد بن سلمان هیچیک از این دو راه را برنگزید. او خودش رهبری اصلاحات و مدرنیسم را با گامی فراتر از دیگران بر عهده گرفت. قمار بزرگی که تاکنون برنده بوده است و باید منتظر مراحل بعدی و واکنشهای متضاد نسلهای پیر و جوان سعودی بود.
تا اینجا آنچه گفته شد در تفاوتها و عدم شباهت زمینههایی بود که رضاشاه را بدون بهرهمندی از مزایا و بن سلمان را با بهرهمندیهای بسیار به پیشگامی در راه اصلاحات واداشته بود. پس چرا اینان را با یکدیگر مقایسه میکنند؟
درواقع مقایسه این دو شخصیت تاریخساز به اصلاحات اجتماعی خصوصاً در زمینههای رواداریهایی نسبت به زنان و روابط اجتماعی تفریحات و شرایط زندگی برمیگردد که با رفتارهای خشن پلیس امربهمعروف سنتی عربستان و توقعات متعصبانه آنان همخوانی ندارد. زمینههای اجتماعی و قبیلهای عربستان نیز در تضاد این دو شیوه میتوانست ابهامانگیز باشد.
درواقع انتقادات از رضاشاه، بیش از آنکه به چند مورد زندانی کردن منجر به قتل رجال شد، یا نسبت به رفتارهای دیکتاتورمنشانه او خصوصاً در نیمه دوم سلطنت مربوط باشد، به همان بخش فرهنگی و اجتماعی مربوط میشود. بهعبارتدیگر رضاشاه اولاً به دلیل امنیتی چون برخلاف همه سلاطین تاریخ ایران متکی به حمایت ایل و طایفه و تفنگداران شخصی نبود، هم به دلیل شکستن آن نظام ایل سالاری و خوانین و هم برای هرچه بیشتر کردن آمار شهرنشینی و آمادهسازی برای تحول صنعتی و اقتصادی و همچنین برای دست بازداشتن در تشکیل ارتش ملی بهجای فراخوان از عشایر در زمانهای نیاز، به تغییر آن ساختار سنتی و اربابانه نیاز داشت. از سوی دیگر به دلیل جمعیت اندک که چند سالی پیش از آن در پایان جنگ جهانی دوم به دلیل شیوع اپیدمی آنفلوانزای اسپانیایی همراه با قحطی که ضربهای به جمعیت اندک کشور زده بود، به مشارکت بیشتر زنان در امور مختلف اداری و اجتماعی میاندیشید. یعنی همان چیزی که امروز بن سلمان نیز، با داشتن بیش از ده میلیون کارگر و کارمند خارجی، به آن میاندیشد. مشارکت زنان روستایی در زندگی و تولیدات روزمره کشاورزی و دامی امری عادی بود، اما در زندگی شهری چنین نبود. لذا پس از سفری به ترکیه و دیدن اصلاحات آتاتورک تصمیم گرفت با تغییری در پوشش مردان و زنان ضمن آنکه به آنان ظاهری از دید خود متجددانه میبخشید، امکان مشارکت آنان را در فعالیتهای تولیدی و اجتماعی افزایش میداد. آن الزام که گاه با حضور زنانی با پوشش نامتعارف شبه فرنگی با پالتو و مانتوی بلند و کلاه فرنگی لبهداری که آن را برای پوشاندن مو تا زیر گوش پایین میکشیدند جنبه مضحک پیدا میکرد، با سرکوب تحمیل و تحمل شد، اما با خروج پیشبینینشده رضاشاه از ایران ناگهان آن عقدهها سرباز کرد. هرچند آزاد شدن پوشش بانوان موجب رواج رواداری و زندگی نو و کهنه بهموازات یکدیگر شد، اما بهانه و خصومت که برخی کشمکشهای سیاسی و نیز نارضایی روحانیت سنتی بر آن میافزود، ادامه یافت.
بن سلمان باوجود مقاومت روحانیت وهابی و محافظهکاران سلطنتی هنگامی به اصلاحات اجتماعی دست زد که زمینههای آن آماده بود و نسل جوان سعودی که اکنون اکثراً شهرنشین و تحصیلکرده هستند، از تعویق آن نگران بودند. گرچه هنوز میتواند آتش زیر خاکستر در دل نسل محافظهکار پیشین نهفته باشد، اما باید دید نسل جوانتر تربیتشده و تحولیافته در فضای مجازی از تقابل با نسل پیشین برمیآید یا خیر.
مسئله مهمتر این است که اکنون بن سلمان دست به توسعه صنعتی و شهرسازی و آبادانی و عمرانِ سبز چه در زمینههای کشاورزی و چه در شهرسازی مدرن متکی بر شیرین سازی گسترده آب دریا و تولید انرژیهای تجدید پذیر بادی و خورشیدی زده است، و توسعه صنعتی از پتروشیمی تا فولاد و سیمان صدها هزار نیروی کار زن و مرد را در رشتههایی مستلزم بالا رفتن ضریب هوشمندی و تفکر بهکارگماشته است که با بهرهمندی از رفاه و بیمه و اطمینان از آینده، هرگونه چالشی را به عقب میاندازد. اما بااینحال هنوز نظام سعودی که حکومت نظم و قانون و رفاه را برقرار کرده و نهادهای نمادین شبه پارلمانی هم پدید آورده است، نظامی دموکراتیک دارای خزانه ملی واحد در شأن حاکمیت ملت و کشوری با بالاترین سطح درآمد ملی و درآمد سرانه محسوب نمیشود.
نظر خود را بنویسید