رویارویی متداول با پرونده‌های فساد

تولید قدرت اجتماعی و برساختن اعتماد

...

اگر می‌خواهید درباره نوع مواجهه جامعه با فساد و تاثیر کارزار در جلوگیری از تکرار چرخه فساد بدانید، خواندن این مقاله به شما توصیه می‌شود.

محمد فاضلی، جامعه‌شناس:

موضوع تخلف در تخصیص ارز به شرکتی برای واردات چای و ماشین‌آلاتی برای ساخت شهرک چای، در آذرماه 1402 از سوی مقامات قضایی رسانه‌ای شد. رویه شناخته‌شده و معمول سیاست و جامعه در ایران در برابر این‌گونه پرونده‌ها را می‌توان به‌صورت زیر خلاصه کرد.

مواجهه قدرت سیاسی عمدتاً با این‌گونه پرونده‌ها به این شکل است که موضوع با سروصدای بسیار رسانه‌ای می‌شود. همیشه نیروهای سیاسی متضادی وجود دارند که مایل باشند از این سروصدای رسانه‌ای به نفع خود بهره‌برداری کنند. جناح‌های سیاسی همدیگر را متهم می‌کنند، بحث شناسایی زمان وقوع تخلف و این‌که در دوران کدام دولت بوده داغ می‌شود، رسانه‌ها موج‌هایی از کشف اطلاعات پنهان درباره پرونده را شروع کرده و مقامات سیاسی در برابر پرونده، مواضع تند می‌گیرند. این موج به‌تدریج فروکش می‌کند و بعد از فرونشستن هیجان‌ها، افراد مجرم شناخته‌شده و به مجازات حبس، انفصال از خدمات دولتی، بازگرداندن اموال یا اعدام محکوم می‌شوند. ماجرا به‌این‌ترتیب پایان می‌یابد.

مواجهه جامعه با این پرونده‌ها کم‌وبیش از همان منطق مواجهه قدرت سیاسی تبعیت می‌کند. رسانه‌های اجتماعی و افراد فعال در آن‌ها بر موضوع متمرکز می‌شوند، آن را دستمایه ساختن طنز و طعن سیاسی می‌کنند، بین هواداران جناح‌های سیاسی مختلف تنش در فضای مجازی بالا می‌گیرد، و در گفت‌وگوهای روزمره درباره آن بحث‌وجدل می‌شود. اما درنهایت این‌ها هم به محاق رفته و تا آشکار شدن تخلف و فساد بعدی که غالباً بزرگ‌تر و چشم‌گیرتر است، مواجهه اجتماعی با مسئله به فراموشی سپرده می‌شود.

ظاهر قضیه این است که چنین مواجهه‌ای با مسئله تخلف و فساد، اصل مسئله را به فراموشی می‌سپارد و از میان برمی‌دارد. انگارنه‌انگار اتفاقی افتاده است. اما در واقعیت، این نوع مواجهه، دو زخم عمیق و مزمن بر چهره جامعه و حکومت باقی می‌گذارد. زخم عمیقی که بر پیکر روح و روان جامعه باقی می‌ماند همان چیزی که یک دهه قبل آن را در قالب عبارت «ایران، جامعه مسائل حل‌نشده» صورت‌بندی کردم. جامعه‌ای شکل‌گرفته که احساس می‌کند هیچ پرونده‌ای در آن با روشنی و صراحتی پایان نمی‌یابد که برای مردم قابل فهم و اعتماد کردن باشد. علل تخلف و فساد هیچ وقت روشن نمی‌شود و همواره سایه بی‌اعتمادی به فرایندها و باور داشتن به تکرارشوندگی فزاینده تخلف و فساد بر سر جامعه می‌ماند.

این وضعیت در سویه حکومت نیز زخم‌هایی باقی می‌گذارد. پیکره سرمایه اجتماعی حکومت، پر از چاک‌چاک زخم‌های وارد آمده از تیغ اتهام فساد و مماشات با آن است. عبارت‌هایی مثل «از خودشان هستند» دائم از زبان و ذهن مردم تراوش کرده و بنیان‌های سرمایه اجتماعی و نمادین حکومت را می‌فرسایند. در ضمن، رخنه‌های موجود در نظام سیاسی و حکمرانی، شناسایی نمی‌شوند و همواره این ذهنیت در کنشگران و فعالان اقتصادی هست که نظام اداری و اقتصادی، به شدت نفوذپذیر و قابل بهره‌برداری برای منافع شخصی نامشروع است.

تداوم چنین وضعیتی، در کنار مسائل مهم دیگری نظیر تحریم‌ها، بسته شدن فضای سیاسی و فرسایش ظرفیت‌های زیستی، حکومت و جامعه ایران را به سویی می‌برند که باز هم یک دهه پیش آن را فرسایش تمدنی نامیدم. ایران به‌مثابه موجودیت تمدنی، بیش از پیش، فرسوده و فاقد زیست‌پذیری شده و جایگاه خود در جهان را بیش از گذشته از دست می‌دهد. سؤال مهم این است که چگونه می‌توان این وضعیت را بهبود داد و به تکرار این چرخه پایان بخشید.

قدرت اجتماعی و اعتماد

من در نوشتار دیگری که به تازگی درباره بن‌بست ملت-دولت در ایران امروز نوشته‌ام و منتشر خواهد شد، این فرضیه را مطرح کرده‌ام که جامعه و حکومت در ایران امروز وضعیت صلح مسلح را تجربه می‌کنند. منظورم از صلح مسلح را این‌گونه توضیح داده‌ام که حکومت و جامعه در ایران امروز در وضعیت صلح مسلح در کنار هم جا داده شده‌اند. حکومت و جامعه از یکدیگر می‌ترسند و بخش‌هایی در هر کدام از این دو، آمادگی کامل دارند تا دست به خشونت ببرند. هر امری می‌تواند به سرعت مسیری غیرمنتظره را رقم بزند که سر از خشونت درمی‌آورد. بخش‌هایی از جامعه می‌توانند در زمانی کمتر از چند روز از مطالبه‌ای ساده به احساسات، شعارها و اقداماتی حاکی از تمایل شدید به براندازی گذار کنند، و در مقابل بخش‌هایی از حکومت نیز آماده‌اند تا در کنش پیشگیرانه تا اقدام برای تنبیه و مجازات، خشونت تا سر حد اعدام را اعمال کنند. در هر دو گروه می‌توان دید که هر گونه عقب‌نشینی، گفت‌وگو یا میانداری را نشانه ضعف قلمداد می‌کنند. صلح مسلح به این معناست که حکومت همواره در وضعیت دغدغه امنیتی به سر می‌برد و دائم در حال سفت‌تر کردن چفت و بندهایی است که تصور می‌کند امکانی برای گزیده‌شدن از میان آن‌ها وجود دارد.

صلح مسلح به این معناست که هرگونه کنش اعتراضی یا حتی تلاش برای اصلاح‌جویی که احساس تهدید در حکومت را برانگیزد، با سخت‌ترین پاسخ مواجه می‌شود. بخش‌هایی از جامعه و حکومت آماده‌اند تا هرگونه اعتراض یا کنش اصلاح‌جو را به خشونت بکشند. پیشبرد اصلاحات معطوف به خیر عمومی در چنین جامعه‌ای مستلزم انجام کنش‌هایی است که هم‌زمان دو مؤلفه را در خود داشته باشند: یک، تولید قدرت اجتماعی؛ دو، برساختن اعتماد. خصیصه سومی را هم می‌توان برشمرد و آن هم تدریجی بودن اصلاح است. اما من اصلاح تدریجی را بنیان چنین کردارهایی می‌دانم و از لحاظ کردن آن به مثابه خصیصه‌ای متمایز خودداری می‌کنم.

تشریح رویکردم به این مسئله را از تولید قدرت اجتماعی شروع می‌کنم. نظام سیاسی، در هیچ کشوری، خود به خود و بدون مواجه شدن با فشار اجتماعی و سیاسی، اصلاح نمی‌شود. استثنایی اگر وجود داشته باشد، درباره ایران امروز نمی‌توان به چنین استثناهایی چشم داشت. منافع حاصل از تداوم وضع موجود و عدم اصلاحات به اندازه‌ای بزرگ است و «گروه‌های منافع خاص» (به تعبیر مَنسِر اولسون در کتاب «فراز و فرود ملت‌ها»، نشر روزنه، 1402) چنان بر سرنوشت سیاسی و اقتصادی چنبره زده‌اند که امیدی به اصلاح خود به خودی ندارم. اصلاحات در ایران امروز فقط با تولید قدرت اجتماعی در سوی جامعه و برای مقابله با قدرت حکومت و به توازن رسیدن با آن امکان‌پذیر می‌شود. این قدرت اجتماعی تا زمانی که در حیطه‌هایی تولید شود که توجیهی برای اعمال خشونت علیه آن وجود نداشته باشد، می‌تواند به‌تدریج توسعه یابد.

قدرت اجتماعی باید بر اثر کنش‌هایی تولید شود که ظرفیت متقاعدکنندگی (قدرت نرم)، فراگیر شدن و محقق کردن اصلاحات تدریجی داشته باشند. اشاعه رفتارها، مطالبات و معناهایی که قدرت اجتماعی را می‌سازند، بخشی از فرایند تولید قدرت اجتماعی است. قدرت اجتماعی، محصول آگاه شدن، ترغیب کردن و عملی ساختن شیوه دیگری از زیستن هم هست. قدرت اجتماعی به شیوه‌های مختلف، از نزیستن در ساحت دروغ (به تعبیر واتسلاف هاول در کتاب «قدرت بی‌قدرتان») تا راه انداختن کارزار (طومارنویسی) یا سر باززدن از تن دادن به سبک زندگی‌های تحمیلی را شامل می‌شود. تولید و اعمال قدرت اجتماعی، هم‌زمان اعتراض کردن به رویه‌ها و وضعیت موجود نیز هست.

اما تولید و اعمال قدرت اجتماعی به تنهایی کافی نیست. اعمال قدرت اجتماعی در جامعه و حکومتی که در وضعیت صلح مسلح قرار دارد، مستلزم اعتمادسازی نیز هست. اصلاح‌جویان باید نشان دهند قصدی برای اعمال خشونت، استفاده از موارد تخلف و فساد برای تضعیف نظم و ثبات، یا براندازی نظام سیاسی ندارند. اصلاح‌جویان باید نشان دهند که فقط قصد دارند کیفیت حکمرانی و به تبع آن زندگی اجتماعی و سیاسی را به سطوح بالاتری از کیفیت برسانند. مسئله، کاستن از فساد و کمک به همبسته جامعه-حکومت به‌طور هم‌زمان است. اعتمادسازی به معنای در پیش گرفتن شیوه‌ای از کنش سیاسی و اجتماعی است که ضمن اصلاح و نزدیک‌تر کردن جامعه و حکومت به خیر جمعی، وضعیت صلح مسلح را تشدید نمی‌کند.

کارزار #گزارش_دقیق_تخلف_چای

کارزاری که در 20 آذر 1402 با عنوان «گزارش دقیق تخلف چای» شروع کردم، اقدامی بر اساس دو اصل تولید قدرت اجتماعی و اعتمادسازی بود و هست. کارزارها در تاریخ اصلاحات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نقش مهمی بازی کرده‌اند و درباره آن‌ها کتاب‌ها و مقالات بسیار نوشته شده است که در این‌جا مجالی برای پرداختن به آن‌ها نیست. اما چرا کارزار را برای مواجهه با پرونده چای دبش برگزیدم؟

کارزار گزارش دقیق تخلف چای، اولاً این ایده به گمان خودم مغفول در نظام حکمرانی و حتی جامعه ایرانی را پیش می‌کشد که مجازات کردن متخلفان و مفسدان، حتی در شدیدترین صورت‌هایش مثل اعدام، هیچ مسئله‌ای را حل نمی‌کند. تخلف و فساد وقتی قابل درمان می‌شوند که زمینه‌های بروز آن روشن شده باشد. و مهم‌تر این‌که با روشن شدن زمینه‌های بروز تخلف و فساد، فشار اجتماعی و عزم سیاسی (به ناگزیر) برای اصلاح‌جویی شکل بگیرد.

کارزار در ضمن، جامعه را به کمک می‌طلبد. کارزار راهکاری از اساس اجتماعی است و تلاش می‌کند تا «ما» بسازد. «ما» یی که خودآگاهانه، معطوف به دستورکار مشخصی روشن شدن زمینه‌های فساد و از طریق سازوکار مطالبه‌گری مدنی، با حداکثر قانع‌کنندگی (قدرت نرم)، تولید قدرت در جامعه را دنبال می‌کند.

کارزار در همان حال که به دنبال تولید قدرت اجتماعی است، به دنبال اعتمادسازی هم هست. اعتمادسازی در این‌جا به معنای مطالبه کردن اصلاح از کم‌هزینه‌ترین راه و بدون خشونت است. کارزار آشکارا به حکومت پیام می‌دهد که به دنبال تحقق خیر جمعی بدون هر گونه تن دادن به رفتارهای خشونت‌آمیز است. وجه دیگری از این اعتمادسازی، تلاش برای تعریف پروژه مشترک بین مطالبه‌گران (از طرف جامعه) و کسانی در قدرت است که معتقدند ادامه روندهای فعلی به فرسایش تمدنی می‌انجامد. کارزار بر این فرض بنیادی بنا شده است که حکومت هیچ حکومتی موجودیت یکپارچه‌ای نیست و متشکل از میدان‌ها، و افراد و گروه‌هایی است که در این میدان‌های مختلف، برای تحمیل کردن قواعد و ترجیحات خود تلاش می‌کنند. کارزار به دنبال تعریف پروژه مشترک بین مطالبه‌گران و گروه‌هایی از درون حکومت است که اصلاحاتی را دنبال می‌کنند.

کارزار در این معنا، دستور کار جدیدی برای مطالبه‌گری، زمینه‌ای برای تولید قدرت اجتماعی، و پیامی برای اعتمادسازی صادر می‌کند. کارزار سویه دیگری نیز دارد. سیاست‌ورزی اصلاح‌جویانه، به شدت تدریج‌گرا و باورمند به ضرورت ظرفیت‌سازی است. کارزار موضوعی ایجاد می‌کند که می‌شود به‌طور دائم آن را پیگیری کرد. کارزار اجازه می‌دهد تا فراموشی دائمی مسئله‌های مهم هم رخ ندهد. دائم با استناد به کارزار می‌توان مسئله فساد و راهکارهای قانع‌کننده و دارای قدرت نرم برای اصلاحات را در دستور کار قرار داد.

سخن آخر

جامعه و حکومتی که به وضعیت صلح مسلح رسیده‌اند، فضاهای بسیار کمی برای کنش اصلاحی باقی می‌گذارند. ماهیت حرکت‌های اصلاحی در چنین وضعیتی، متضمن مقدار زیادی سعی و خطا هستند.

جامعه ایران به نظریه‌پردازی درباره کنش‌های خود نیز نیازمند است. من در این نوشتار تلاش کردم تا نگاهی نظری به مقوله کارزار داشته باشم و بیش از آن امیدوارم که این نوع مواجهه با مسائل، توسعه پیدا کند. بدون نظریه‌پردازی درباره وضعیت امروز جامعه ایران و کنش‌ها برای تحقق خیر جمعی، در تاریکی و با کوری قدم برمی‌داریم.

منبع: آینده‌نگر

لینک کوتاه: https://news.tccim.ir/?77671

نظر خود را بنویسید

ارسال پیام