مالیات چقدر میتواند در پیشبینیپذیر بودن یا نبودن سیاست و اقتصاد در ایران، اثرگذار باشد و الگوی توسعه چه میگوید؟ در این مقاله پاسخ را بخوانید.
کمال اطهاری، پژوهشگر ارشد حوزه توسعه:
1- در لایحه بودجه 1403 دولت تلاش کرده کمبود فروش نفت را از طریق افزایش شدید، ناگهانی، و غیرمنطقی درآمدهای مالیاتی جبران کند؛ نکتهای که برخی آن را به فال نیک میگیرند و معتقدند شاید مالیاتستانی بیشتر از جامعه، دولت را در مقابل جامعه پاسخگوتر کند. اما این یک باور غلطی است که اکونومیستی است؛ هیچ نهادسازی خودبهخود در جهت دموکارتیزم اقتصادی و سیاسی ایجاد نمیشود. دولت هیچ ارادهای برای دموکراتیک کردن جامعه ندارد وگرنه باید الگوی توسعهای تا به امروز تدوین و براساس این الگو مسیر حرکت مشخص میشد. البته در امر سیاسی مسیر مشخص است که چنین ارادهای ندارند و دولت از ابتدا اعلام کرد که میخواهد با دولت یکدست مسائل کشور را حل کند. نتیجه دولت یکدست، تورم بالا و رکود زیاد است و مشکلات سیاست داخلی و خارجی روز به روز بیشتر شده است.
2- دولت دموکراتیک در حوزه اقتصاد هم معنا دارد؛ باید نظام انگیزشی مشخصی ایجاد شود و در حوزه فعالیتهای مولد هزینه شود؛ اگز مالیاتی هم از جامعه گرفته میشود باید برای فعالیت مولد صرف شد و رشد اقتصادی به ارمغان آورد تا درآمد مردم بالا رود و با طیب خاطر مالیات بپردازند. ولی آنچه دولت میکند، تورم بالاست و تورم بالا یعنی پرداخت مالیات به دولت و بار دیگر مالیات پرداختن به معنای باجگیری است نه مالیاتگیری. وقتی شرایط اقتصادی مردم مناسب نیست و نیمی از جامعه در فقر مطلق غذایی هستند، مالیات گرفتن باید با احتیاط انجام شود و نگاه مبتذل به مالیات، دردی از جامعه دوا نمیکند و این نگاه فقط بهانهای است در دست دولت که میگوید میخواهد جراحی اقتصادی انجام دهد و این اره و تیغه جراحی را راست جدید بهصورت مبتذل در اختیار دولت قرار میدهد.
3- در موقعیت کنونی وضعیت و آینده اقتصاد و سیاست هردو بیثبات است و این بیثباتی هم قابل پیشبینی است؛ چراکه سیاست و اقتصاد در ایران دارای الگو و مدل توسعه نیست. مسیر اصلاح اقتصادی از الگوی توسعه میگذرد، الگویی که ارادهای بر آن نیست. در عرصه سیاست در 40 سال گذشته سه جناح اصلاحطلبان، محافظهکاران و قشریون، ائتلافهای متعددی با هم تشکیل دادهاند که هیچکدام دارای مدل توسعه نبوده و بیشتر بر بیرون راندن حریف از میدان معطوف بوده است تا بر مدلی برای اداره اقتصاد و سیاست بهصورت درهمتنیده. شاید گفته شود که بعضی از آنها مدل سیاست داشتهاند، اما مدلی که نتواند تعریفی مشخص از یک وضعیت مشخص به دست دهد، مدل نیست. در یک جهان در حال تغییر، پیوسته باید مدلهای ساماندهی و انتظامبخشی به اقتصاد و سیاست، تغییر و تحول و تکامل یابد. این اتفاق در جریانات مختلف صورت نگرفته و این ضعف حتی به اصلاحطلبان هم سرایت کرده است. این یک ضعف است که سیاست و اقتصاد (به جز وجه قهری آن) از دست حاکمیت گریخته است و ما با یک جریان درهمی مواجه هستیم که بیشتر با تصمیمها و فرامین و حتی احکام اداره میشود. اتفاقاً در اینجا مردم باثباتترین تصمیمها را میگیرند و هربار که در موقعیتهای تصمیمهای تعیینکننده مثل انتخابات قرار گرفتند، بهترین تصمیمها را گرفتهاند، اما آن تصمیم به یک فرایند باثبات در اقتصاد و سیاست منتهی نشد چون کسانی که انتخاب شدند و قول دادند مدل و دستگاهی ارائه کنند، نتوانستند به قول خود عمل کنند. قرار بود دولت در برنامههای توسعه مسئله اقتصاد و سیاست کشور را حل کند ولی برنامه هفتم توسعه خود را از توسعه و اقتصاد دانشی جدا کرده است. در بودجه نمیتوانیم برنامه را تفسیر کنیم، برنامهای که هنوز تصویب نشده است. برنامه احکام نیست، با احکام نمیتوان اقتصاد را اداره کرد؛ اقتصاد کشور به ساماندهی دقیقتری نیاز دارد.
4- آنچه مسلم است این است که فقدان برنامه توسعه جامعه ما را دچار سوءظن نهادینه کرده است. سوءظن نهادینه عوامل مختلفی دارد که سعی میکنیم در این مجال به آن بپردازیم. یک نمونه بسیار بارز آن مقوله فساد یا فساد سیستماتیکشده است. مبنای فساد سیستماتیک در اقتصاد ایران را رانت تشکیل داده است. مازاد اقتصادی ایران در اساس از نفت حاصل میشود؛ حاکمیت، گروهها و جناحهای مختلف بدون اینکه هیچگونه مدل توسعه جامعهداری یا جامعهمحوری داشته باشند به تدریج کوشش میکنند که برای جامعه بهروزی به ارمغان آورند. اما این کوشش به تدریج به جنگ جناحها برای تصاحب رانت نفت تبدیل شده و بودجه عمرانی را به حداقل و حتی نزدیک به صفر رسانده است. بخش اصلی بودجه صرف فساد میشود. این باعث میشود که بودجه اندک صرف مقولاتی شود که در نهایت هرچند لازم است ولی باعث کاهش رفاه مردم میشود. رانت و فساد باعث شده که سوءظن نهادینه جامعه به حاکمیت به طور مداوم افزایش پیدا کند و جلوهای از بروز آن همین اعتراض در خیابانها است. این اعتراضات هشداری بر ساختاری است که نه در تولید موفق است و نه بازتوزیع. در تولید موفق نیست چون مداوم چالاکیاش را از دست میدهد. در بازتوزیع هم موفق نیست چون آن چیزی که حاصل مازاد اقتصادی نفت و مازاد اقتصادی داخلی است، یا غارت میشود یا در همان بوروکراسی محدود ختم میشود. الان دولت تبدیل شده به یک اسفنجی که تا موقعی که درآمد نفت بوده از این اسفنج چیزی بیرون بیاید ولی وقتی درآمد نفت کاهش پیدا کرده این اسفنج دیگر نم پس ندهد. نتیجه همه این موارد و مسائل این است که اعتماد عمومی به دولتها و سیاستگذارها کم میشود.
5- از سوی دیگر، وقتی درآمد نفتی بیشتر میشود ممکن است فساد هم بیشتر شود و دولت به جامعه بیتوجه باشد. اما باید روی مقابل این مسئله را در جامعه جستوجو کنیم. در واقع خود جامعه باید سازوکاری دقیق داشته باشد تا خودش را مقابل یک دولت سلطهگرا یا تمامیتطلب مجهز کند. آن چیزی که مشخص شده این است که روشنفکران رسمی داخل حاکمیت نتوانستند بعد از چهل سال الگوی توسعه مناسبی را ارائه دهند و نهادسازیهای پایهای را انجام دهند. ما هیچ نهاد پایه قابلتداومی در عرصه اقتصادی و اجتماعی نداریم. بعضی نهادها بهصورت ناقص مثل شوراهای شهر شکلگرفته که آنها هم چون ناقص است چندان ثمربخش نیست. موضوع اصلی این است که هیچ وقت جامعهای توسعه پیدا نمیکند مگر اینکه الگوی توسعهای را برای خودش تعریف کرده باشد و آن الگو مورد توافق اکثریت جامعه در حوزه زیرساخت قرار گرفته باشد.
6- این الگوی توسعه با مشخصاتی که عنوان شده، موقعی که انقلاب شد تولید نشده بود و بعد انتظار میرفت بالاخره همه موانع را جناحهای مختلف حاکمیت از سر راه بردارند. قبلاً فکر میکردند که الگوی توسعه در ایران سرمایهداری وابسته است و با انقلاب از میان برداشته شد یا فکر میکردند فساد دربار است. البته آن چیزی که از منظر خودشان مانع میدانستند. اما آن الگوی ناقص و غیر نظاممندی که در نهادهای نوین توسعه حاکم بوده، به بعد از انقلاب هم رسید و با انقلاب فرهنگی هم این الگوها نوین نشد. با انقلاب فرهنگی دانشگاهها، مؤسسات پژوهشی، بودجههای پژوهشی و نظامات اعتباری همه در خدمت آن جناحهایی قرار گرفت که در حاکمیت حضور دارد ولی اینها نتوانستند الگوی توسعه تعریف کنند. اینها در بهترین حالت ناقد روشنفکران رسمی هستند که ناقد فساد و نابرابری و فقرند. در چنین شرایطی الگوی توسعه باید از دل جامعه مدنی بیرون بیاید. هیچ چارهای جز این نیست. یعنی دولت چارهای جز این نگذاشته است. دولتها این قابلیت را نداشته که الگوی توسعه تولید کند و در عین حال مانع آن شده که یک الگوی توسعه در جامعه مدنی تولید شود. باید پرسید دلیل اصلی این مانعتراشی چیست؟ چون به نوعی انقلاب فرهنگی انجام داده که فرار مغزها را موجب شده و فرار مغزها باعث شده جامعه مدنی بخشی از حافظه تاریخیاش را از دست بدهد. یعنی جامعه از لحاظ تکنیک میبایست امکان ارائه الگوی توسعه داشته باشد. شما وقتی حتی به مؤسسات پژوهشی آزاد اجازه نمیدهید به این ترتیب امکان این را که روشنفکران غیر رسمی بتوانند در مورد الگوی توسعه گفتمان داشته باشند، از دست میدهند. هردو جناح حاکمیت هنوز هم همینگونه هستند. از روشنفکران به عنوان «میرزابنویس» میخواهند استفاده کنند و غیر از این اگر کار کنند طردشان میکنند.
7- در انقلاب اسلامی ایران مردم در پی تغییر نهادهای پیشین بودند. نهادهایی که رشد اقتصادی مستقل برای آنها به ارمغان بیاورد و از اقتصاد تکمحصولی دور کند و به دنبال آن عدالت هم برقرار شود. این نهادها باید برپا میشد، اما مدل برپایی این نهادها وجود نداشت. پس مدتی نیز در ابتدای انقلاب ائتلاف مسلط که میتوان گفت یک بلوک تاریخی رادیکال بود، به یک بلوک تاریخی یا ائتلاف راست گرایش پیدا کرد که فاقد مدل بود و بهصورت سراسیمه و شتابزده و بدون آنکه نهادسازی صورت بگیرد، یکمرتبه اداره جامعه را در دستور کار قرار داد. این همان جریان نامه کوپر به یلتسین است. وقتی یلتسین در روسیه روی کار میآید، کوپر برایش نامهای مینویسد و میگوید شما میخواستید از کاپیتالیسم به کمونیسم بروید، اما موفق نشدید و حالا میخواهید از کمونیسم به کاپیتالیسم برگردید، در این هم موفق نخواهید شد. به این دلیل که فرایند تغییر، مهندسی و نهادسازی میخواهد و نهادسازی هم نیازمند داشتن مدل است. چینیها در این زمینه بسیار موفق بودند، چراکه نهادسازی کردند و گفتند ما نمیخواهیم جهش کنیم، بلکه اصلاحات پلی است ما بین وضع کنونی ما و آینده. نوع دیگری از داشتن مدل را ما در کشورهایی مثل کره جنوبی، برزیل و سایر کشورهای حوزه بریک میبینیم. در تغییر و تحولات بعدی هم همواره ائتلاف مسلط بدون آنکه مدل داشته باشد از فرصت مدیریت استفاده کردهاند؛ مثلاً دولت آقای احمدینژاد به یک دولت پوپولیستی جهش کرده که در آن سازمان برنامه منحل میشود. به اسم عدالتخواهی و ضدیت با سرمایهداری برنامه منحل میشود. مشخص است که جهتگیری آن دستیابی به قدرت است و در جهت سامان دادن در جهت یک الگوی توسعه حرکت نمیکند. به همین ترتیب این ذهنیت ائتلافهای مسلط بوده و هست و آخرین آن دولت آقای روحانی بود که فاقد الگو بود و الان هم در دوره جدید هرچه میگذرد ضعفهای نبود الگو بیشتر آشکار میشود، به این دلیل که جهان در حال تغییر است و دانشی پرورده نشده است که در مواجهه با این جهان در حال تغییر هر روز وضعیت را سامان دهد، برای همین شرایط هر روز پریشانتر و ازهمگسیختهتر میشود. به وضعیت بازار ارز نگاه کنید: واکنشهایی در مقابل سیاست ارزی مشاهده میشود که ما هیچ زمانی در ایران شاهد آن نبودیم مگر در دوره قاجار چنین اتفاقی رخ داده که آن هم به دلیل این بود که در آن زمان پول ما نقره بود و با نظام جهانی منطبق نبود. این یک نوع عقبافتادگی الگوی اقتصاد آن زمان بود. اما من وضعیت کنونی اقتصاد ایران را خیلی مشابه دوره قاجار میدانم. در خیلی از عرصهها میتوانید این مشابهت را ببینید، به این دلیل که در زمان قاجار اقتصاد صنعتی در کشورهای پیشرفته غالب شد و ما اقتصاد پیشاصنعتی داشتیم. در نتیجه تمام کارخانهها ورشکسته شدند و سیستمهایی که داشتیم پاسخگوی جهان بههمپیوسته نبود. بنابراین سقوط اقتصادی آغاز شد و آن گسیختگیها به انقلاب مشروطه انجامید. وضعیت کنونی ما هم این است که الگوی اقتصادی ما یک الگوی شبهصنعتی است، در حالی که جهان وارد اقتصاد دانشمحور شده و ما در دوره شبهصنعتی ماندهایم و مشاهده میکنیم که صنایع ورشکسته میشوند. نمیتوانیم صادرات داشته باشیم. تولیدات رقابتی نیست. اگر در آن زمان صنایع دستی ورشکسته میشد، اکنون کارخانه ارج بعد از حدود 60 سال تعطیل میشود.
8- این ترس از طردشدگی باعث شده است روشنفکران نتوانند دستگاههایی را بهصورت الگوهای توسعه خلق کنند یعنی تبدیل میشوند به اینکه در آن الگوی ناقصی که در ذهن روشنفکران رسمی جناحهای مختلف حاکمیت است کار بکنند وگرنه طرد میشوند. در این زد و خورد آهستهآهسته فرسودهتر و فرسودهتر میشوند و خلاقیتشان هم کمتر میشود. نسل جوانی را بدون هیچ الگوی توسعهای به جای بازنشستگان میآورند و خیلی هم خوشحالند که بازنشستگان را حذف میکنند. نسل جوان به شدت هم ابنالوقتاند. چون در طول این مدت هر جناحی که سر کار آمده بوروکراسی را به خاطر نوآوری تنبیه کرده که حالا این تنبیه در اصلاحطلبها کمتر بوده است. به خصوص جناح توتالیتر و پوپولیسم حاکمیت هر موقع سر کار آمده این را به شدت انجام داده و بوروکراسی الان یک بوروکراسی ترسو و ابنالوقتی است که از نوآوری گریزان است. چون نوآوری مثلاً در این دوره ریاست جمهوری باعث طرد شدن در دوره ریاست جمهوری بعدی میشود. ما با یک همچین زمینهای روبهرو هستیم که به هیچ وجه از داخل دولت نمیشود نوآوری و الگوی توسعه بیرون آید.
9- برنامهریز ایرانی در دو آفت بزرگ دارد، یکی سیاستزدگی و یکی فنزدگی. حاکمیت الان بهخاطر سیاستزدگیاش باعث شده در طول زمان اندیشه حصر بشود. اما همهچیز را همگان دانند. شما وقتی برنامهریزی میکنید باید این برنامه حامل تمام دانش جامعه باشد البته این تعریف عام است نه تعریف علمی. باید معرفت نهادسازی و معرفت دانستن نرمها، اعتقادات و سنتها را بلد باشند. مثل روشنفکران مشروطه که این را بلد بودند و قانوننویسیهایشان خیلی قوی و محکم و پابرجاست. سیاستزدگی موجب فساد سیستماتیک میشود و فرد با توجه به ایدئولوژی وارد سیستم میشود بدون آنکه شایستگی داشته باشد و اینها فساد سیستماتیک را ایجاد کرده است. موضوع دیگر در حوزه برنامهریزی توسعهای فنزدگی است. باید برای توسعه الگوی مناسب داشت. الگوی توسعه را فن به دست نمیدهد، کامپیوتر و شرکتهای دانشبنیان و شرکتهای فناوری الگوی توسعه ارائه نمیدهد.
10- آنچه مشخص است اینکه نباید برای الگوسازی از دانشمندان و اندیشمندان علوم اجتماعی و اقتصادی استفاده ابزاری بکنند، این فنزدگی است. همین الان هم میبینید گفتمان الگوی توسعه گفتمان حذفشده است و چیزهای عجیبی به نام آیندهنگری میآید. وقتی با آنها صحبت میکنید و میگویید شما این آیندهنگری را بر اساس چه الگوی توسعهای میسنجید؟ میگویند که ما اصلاً افتخار میکنیم که بدون الگوی توسعه آیندهنگری را انجام میدهیم. یا مثلاً فرض کنید میگویید شهر هوشمند را چگونه میخواهید بسازید؟ در پاسخ میگویند که شهر هوشمند یعنی ما بتوانیم برای سطل زباله سنسور بگذاریم که وقتی پر شد بوق بزند. یعنی شهر هوشمند در این در حد تنزل میکند. این نوع تفکرات فنزده الان جایگزین الگوی توسعه شده در حاکمیت و در این دولت هم به شدت تشدید شده است. این نوع فنزدگی و سیاستزدگی هم فساد سیستماتیک را زیاد کرده و هم مانع تدوین الگوی توسعه است و به این ترتیب نهادی که ساخته میشود چون الگوی توسعه ندارد ناقص است و این نقص باعث فساد و رانتجویی میشود. در چنین محیطی سخن گفتن از اعتماد عمومی و هموارسازی بستر برای سرماهگذاری و کارآفرینی دشوار است.
11- اما رانتجویی خصلت ایرانیها نیست. دولتها مردم و جامعه را رانتجو کرده است. این کژکارکردی جامعه را نسبت به مسائل دچار سوءظن نهادینه کرده است. روشنفکران رسمی که بنا بوده الگوی توسعه را بیافرینند در حوزههای آکادمیک و موسسههای پژوهشی موفق نشدند. جهتگیری روشنفکران غیر رسمی هم به نظر میرسد جهتگیری توسعهای نیست و هزینههای بالایی را به خاطر اعتراضاتشان دادند. به نظر من الان راهحلی که روبهروی ما هست این است که دولت به مؤسسات آزاد پژوهشی اجازه فعالیت بدهد. به انجمنهای مدنی اجازه فعالیت دهد. دولت دچار سوءظن نهادینه نسبت به احزاب و تشکلها است. اما راهحل بازگشت اعتماد و رفع سوءظن این است که حداقل هزینه مؤسسات پژوهشی را بالا نبرند تا اینها فعالیت کنند و نوآوری پدید آید. آزادی مجالی هم میتواند داشته باشد. همین که میبینید یک جامعه در مورد عدالت هزینه میکند اما نصیبش اعتیاد و فقر و... میشود. چاره این است که روشنفکران غیر رسمی با کمک گرفتن از دانش و استفاده از دانش خارج بتوانند دستگاه برنامه و الگوی توسعه را تولید کنند. این فرصت زیاد نیست. اینکه یک جمعی دچار آفت سیاستزدگی و فنزدگی نباشد.
12- اگر موقعیت اجماع روشنفکران و نهادهای مدنی برای تدوین الگوی توسعه از دست برود، ایران فرصت به دست آوردن توافق اجتماعی و همبستگی اجتماعی را از دست میدهد. فروپاشی شوروی در اوج قدرت نظامی بود و حتی در جهان مشروعیتش بعد از جنگ ویتنام از آمریکا هم بیشتر بود ولی سیستم دچار فساد سیستماتیک شده بود و دیگر نمیتوانست نوآوری کند و مردم را قانع کند. مردم نسبت به آن دچار سوءظن نهادینه شدند و فروپاشید. الان هم یکی از دلایلی که اروپای شرقی و روسیه خیلی نمیتوانند الگوی توسعه در بعضی کشورها داشته باشند گذشتههراسی است. این گذشته برای اکثریت مردم هراسناک است، این همان کمونیستها هستند و این حرفها همان حرفهای کمونیستهاست که پوپولیستها تکرار میکنند. اگر دولت کنونی ما چنین رویهای در پیش گیرد وضعیت ما حتی بدتر از آنها میشود؛ چون ایران در منطقه بسیار حساس و پرتنشی قرار دارد و اعتماد عمومی به عنوان سرمایه اجتماعی پاسدار ثبات اقتصادی و اجتماعی است.
13- دیوید هاروی گزارهای گویا در خصوص برنامهریزی دارد. او میگوید دو چیز آفت برنامهریزی است، یکی سیاستزدگی و دیگری فنزدگی. سیاستزدگی آفت پیوستهای است که حاکم است. سیاستزدهها زمانی که میخواهند برنامهریزی کنند از الگوهای توسعه استفاده نمیکنند. عدهای را به عنوان تکنوکرات به کار میگیرند و بیشتر با الگوریتمهای صوری سعی میکنند برنامهریزی کنند، در حالی که برنامهریزی مدل میخواهد و این مدل از تجربه بشر حاصل میشود. آنچه من در این زمینهها دیدهام بیشتر به رمالی شبیه است تا یک روش علمی برای توسعه و مدل توسعه. زمانی که حاکمیت سیاستزده است از تکنوکراتها استفاده میکند برای اینکه بتواند منویات خود را در الگوریتمهای صوری توجیه کند. از سوی دیگر در جامعه زمانی که در دانشگاههای رسمی به اسم انقلاب فرهنگی نیروهای خلاق بیرون رانده شده است، خلاقیت در آن از بین رفت. ماکس وبر میگوید بوروکراسی در بهترین حالت میتواند شایستهسالار شود یا عقلانیت ابزاری داشته باشد، ولی نمیتواند نوآوری کند. نوآوری از بیرون از ناحیه احزاب، پژوهشگاهها و... در بوروکراسی دمیده میشود و زمانی که این سیستمها در جامعه و بیرون حاکمیت بسته شده است نوآوری هم از بین میرود. بنابراین ما نظام نوآوری نداریم و به طور مثال دولت آقای روحانی هم که میخواهد نوآوری ایجاد کند، معاونت علمی و فناوری را به جای نوآوری ایجاد میکند، به این معنا که به افرادی که میخواهند نوآوری فنی داشته باشند وامهای 4 درصد میدهد و کسانی را که میخواهند نوآوری اقتصادی داشته باشند به زندان میاندازد. بنابراین در چنین سیستمی مشخصاً توسعه خشک میشود؛ چون زبان و گفتمان توسعه در آن کشیده شده است. آثار این سیستم هم نداشتن الگوی توسعه و سیاستی است که هر روز نازلتر از گذشته میشود. قبلاً هم اشاره کردهام جهان پیچیدهتر و درهمتنیدهتر شده است. 20 سال پیش چین به این معنا وجود نداشت، 30 سال پیش برزیل به تازگی از دیکتاتوری رها شده بود یا هند درگیر هزار مسئله بود و خود آمریکا هم اجماع واشنگتنی را پذیرفته بود. اجماعی که دولت سازندگی به طور شتابزده آن را فرا راه خود قرار داد. اکنون دولت ترامپ که هنوز هم با هیچ دولتی اجماعی نداشته است، میگوید که تعرفهها باید برگردد و اصول این اجماع را به چالش میکشد. آن زمان چین و دولتهایی که این اجماع را نپذیرفتند و میگفتند ما نمیتوانیم بهیکباره تعرفهها را برداریم، در حال حاضر خواهان این هستند که آمریکا تعرفه نگذارد. از سال 1988 تاکنون جهان چقدر تغییر داشته است و ما چقدر عقب ماندهایم؟! در تمام عرصهها این اتفاق رخ داده است. شما الگویی ندارید که بتوانید رابطه چندسطحی هژمونی را در جهان تشخیص بدهید. در حال حاضر سطوح هژمونی در جهان چندسطحی شده است و سطوح مختلف اقتصادی، سیاسی و... در آن فرق میکند. مثلاً آمریکا یک قدرت فائق کامل اقتصادی، سیاسی و حتی فرهنگی، در حال حاضر در تمام این عرصهها شبههژمونی است. چنین تغییراتی در سطوح مختلف جهان صورت گرفته است، در حالی که واژگان ما هنوز آمریکا است. شاید در آن زمان این واژگان حامل حقیقتی بودند، اما اکنون حامل هیچ حقیقتی نیست و ما هنوز در سادهانگاری آمریکا و اذنابش ماندهایم و همین مسئله سبب شده است که سیاست و اقتصاد ما از هم گسیخته شود.
اما چرا توسعه در ایران بیشتر بر پایه ساختوساز عمرانی شکلگرفته است؟ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به رغم اینکه برنامه عمرانی به برنامه توسعه تغییر نام داد، ولی این برنامه یک اشکال عمده داشت و آن اینکه فاقد مدل توسعه بود. مدل توسعه چند مؤلفه اصلی دارد: باید «رابطه بازار با برنامه توسعه» مشخص شود، در اقتصاد توسعه برنامه و بازار باید همافزا باشند. تمام کشورهایی که بعد از سرمایهداری مرکزی، وارد دوره توسعه شدهاند مثل ژاپن، کره جنوبی، چین و هندوستان برنامهریزی دارند که در آن زیرساختهای نرمافزاری و سختافزاری را با هم فراهم آوردهاند. باید در مدل توسعه «رابطه عدالت و بازتوزیع عدالت با تولید» مشخص شود وگرنه اینها در تخالف همدیگر عمل میکند. اگر فقط رشد اقتصادی در دستور کار قرار گیرد، شکاف طبقاتی به وجود میآید و به قول «جان مینارد کینز» اقتصاد از بین میرود. اگر توزیع و بازتوزیع از رشد اقتصادی سبقت گیرد، فقر توزیع میشود و مازاد اقتصادی برای توزیع وجود نخواهد داشت. در مدل توسعه باید «تعریف مشارکت» مشخص شود؛ مشارکت طبقات اجتماعی در قدرت باید تعریف شده باشد. ولی در مدل توسعه ایران این فاکتور تعریف نشده است. «نحوه اعمال زور» باید مشخص شود و مرز آن معلوم گردد. باید معلوم شود که چهکسی زور بگوید. جامعه به دولت، زورگویی را به معنای عام کلمه تفویض میکند. ولی وقتی همه بتوانند اعمال زور کنند و همه قوا در این اعمال زور از همدیگر سبقت بگیرند حتماً توسعه اتفاق نمیافتد. مدل توسعه در ایران به دلیل نبودن مرز این مؤلفهها ناروشن است.
14- توجه به توسعه ساخت و سازی به دلیل این است که دستگاه یا برنامه توسعه فاقد مدل توسعه بود. بعد از انقلاب، عدهای مدل توسعه منسوخشدهای که در خود شوروی در حال فروپاشی بود، اقتباس کردند ولی در دورهای با نگاه خردهبورژوایی نیمهسنتی و بورژوازی تجاری ائتلاف مثلثی ایجاد کردند که در حاکمیت مانع از ایجاد یک مدل هماهنگ و عقلانی بوده است. بعداً سیستم چندپاره و ائتلافی که از دلان رانتخوری بیرون آمد، ایجاد شد. اینها فکر کردند که در رابطه بین بازار و برنامه باید بازار بر برنامه حاکم شود. نتیجه این جریان رانتخواری و تراکمفروشی در شهر رونق گرفت. البته عقل سلیم جامعه و فرهنگ ایران حافظ جامعه بوده و از فروپاشی اجتماعی همواره جلوگیری کرده است اما این کفایت نمیکند. جامعه خود به خود میتوانست مدل جایگزین داشته باشد اما فرصت آن وجود نداشت. جریان به هم ریختگی دهه 90 میلادی را فراموش نکنیم. بعد از فروپاشی شوروی و روی کار آمدن نئوکان ها، دوباره وقتی با دانش از جامعه تنشزدایی کردند، عدهای توانستند مدل توسعه طراحی کنند و به الگویی در برنامه سوم و چهارم رسیدیم؛ ولی ما بعد از حسین عظیمی که اقتصاددان توسعه بود دیگر مدل توسعه نداریم. روشنفکران رسمی منتقد و روشنفکران غیررسمی بهصورت اثباتی هیچوقت مدل جایگزینی برای توسعه ارائه نکردند. مدل نفی و اثبات و گفتن از فساد نیست. همه این حرفها را میتوانند بزنند. مدل جایگزین شرایطی میخواهد که هنوز در جامعه فراهم نیست. من در طول تمام مدت از برنامه اول توسعه در برنامه مسکن حضور داشتم که بعداً این برنامه در محاق افتاد. یعنی به دلیل نبود سیاست اجتماعی و همافزا نبودن برنامه مسکن با رشد اقتصادی این برنامه عملیاتی نشد و از دل این رانتخورها بیرون آمدند و نتیجه این مسکن مهر شد که تقلبی بود از یکی از برنامههای چهارم و طرح جامع مسکن که در نهایت ناقص اجرا شد. در همه حوزهها میتوان این مشکلات را شاهد بود.
15- در نبود عقلانیت غیرابزاری و عقلانیت ارتباطی نئوفودالیسم اقتصادی از دل جامعه بیرون آمده است و ساخت و ساز عمرانی چون با هیچ زیرساخت نرمافزاری تعریف نشده، باعث میشود سد برای رانت ساخته شود نه توسعه عمرانی. حتی قانونگذار هم خارج از برنامه توسعه قول سازههای عمرانی میدهد، بدون اینکه با عقلانیت ابزاری از تخصیص بودجه خبردار باشد. اینگونه است که گویی شهر را به دو قسمت ارگنشین و شارستان تقسیم میکنند و غافل از این هستند که این مسئله چقدر میتواند شکاف طبقانی را در جامعه بیشتر کند. مالیاتستانی باید در خدمت اقتصاد مولد و عدالت اجتماعی قرار گیرد نه در خدمت اداره دولت؛ برای حیات کوتاهمدت نباید جامعه را بار دیگر در فشار مضاعف گذاشت. چنین شیوه مالیاتستانی به اصلاح ساختار اقتصادی نمیانجامد و با این شیوه سرنوشت خوبی در انتظار جامعه و اقتصاد نیست.
منبع: آیندهنگر
نظر خود را بنویسید