درباره میرمصطفی عالی‌نسب، کارآفرین و صاحب گروه صنعتی عالی‌نسب

تاجر کاردان

...

شروع جنگ جهانی دوم در سال 1318 و پس از آن اشغال ایران در شهریور 1320، اوضاع اقتصادی ایران را دگرگون کرد. مصطفی هم تصمیم گرفت در میانه اشغال به تبریز بازگردد و در کنار خانواده‌اش باشد. او کار در شرکت اتفاق را رها کرد و در شهر اجدادی‌اش کسب و کار مستقلی راه انداخت. اما این شرایط هم ماندگار نبود. از سال 1324 اوضاع آذربایجان تغییر کرد و حزب دموکرات با دردست گرفتن اداره شهرهای آذری‌نشین، اعلام استقلال کردند.

سوسن سیرجانی

 

 سال 1332 بود و به تازگی کودتای 28 مرداد در ایران توسط سرلشگر زاهدی و پشتیبانان آمریکایی‌اش انجام شده بود. خبر رسید که کارخانه سماورسازی عالی‌نسب، واحد تولیدی خود را تعطیل کرده است. کارخانه‌ای که اولین تولیدکننده یک محصول داخلی باکیفیت، برای استفاده از نفت ملی کشور بود. زاهدی صاحب کارخانه را احضار کرد. برخلاف آنچه زاهدی به عنوان نخست‌وزیر تصور می‌کرد، وقتی جوان به حضور او رسید از عقیده خود برنگشت. این جوان مذهبی برای تحریم کودتا و کودتاچیان تصمیم گرفته بود تولید را متوقف کند. برای نخست‌وزیر این موضوع گران تمام شده بود، چون سماورسازی عالی‌نسب در زمان نخست‌وزیر قبلی یعنی دکتر مصدق، به یک نماد ملی در ایران تبدیل شده بود و حالا یک جوان مقابل زاهدی ایستاده بود و با دستور او مخالفت می‌کرد. نام این جوان میرمصطفی عالی‌نسب بود، یکی از جوان‌ترین ایرانیان کارآفرین در تاریخ اقتصادی معاصر که از زمان جنگ جهانی دوم در دهه 20 تا پایان جنگ ایران و عراق در دهه 60، با تجربیات و مطالعات اقتصادی‌اش، به مسئولان کشور در مدیریت بحران‌های اقتصادی کمک می‌رساند.

 تولد، کودکی و نوجوانی

در سال‌های پایانی دهه 1290 شمسی، کربلایی سیدحسین و عالیه خانم همراه فرزندان خود در شهر کاظمین عراق زندگی می‌کردند. سیدحسین اصالتی آذری داشت و از ترک‌های تبریز بود، اما برای کاری یا شاید هم مجاور شدن، مدتی به عتبات عالیات رفته بودند. سال 1298 بود که این خانواده صاحب فرزند جدیدی شدند و نام آن را مصطفی گذاشتند. هنوز چندسالی از تولد مصطفی نگذشته بود که کربلایی حسین تصمیم گرفت با خانواده‌اش به شهر اجدادی‌اش یعنی تبریز بازگردد. او برای عالیه خانم و بچه‌ها در محله شتربان تبریز خانه‌ای خرید و در همان محل مستقر شدند. خود سیدحسین هم تجارت جدیدش را در این شهر به راه انداخت و چای می‌آورد و به مردم می‌فروخت. رضاشاه پهلوی تازه به سلطنت رسیده بود و کشور وارد شرایط خاصی شده بود. روزهای کودکی مصطفی در شهر تبریز در جریان تاج‌گذاری رضاخان و شورش‌های آذربایجان در سال 1305 گذشت.

مصطفی دومین پسر خانواده بود و پس از تمام شدن مقطع ابتدایی برای کمک به خانواده باید کنار پدر و برادر بزرگ‌ترش کار می‌کرد. اما اتفاق ناگواری باعث شد که مصطفی درس را رها کند. او تنها 11 سالش بود که پدرش کربلایی سیدحسین را در سال 1309 از دست داد. پدر تنها 50 سال داشت و عالیه خانم را با 8 فرزند تنها گذاشت. مصطفی و برادرانش مرتضی و مجتبی و عالیه خانم حالا باید زندگی را می‌چرخاندند. در آن روزها، مدیریت مادر یکی از چیزهایی بود که همیشه مصطفی را تحت تاثیر قرار می‌داد. مصطفی هم مانند دیگر اعضای خانواده برای هموار کردن مشکلات مالی تمام وقت مشغول به کار شد. او در بازار تبریز در مغازه‌های مختلف شاگردی می‌کرد تا اینکه پس از مدتی در کار حساب و کتاب حجره‌ها تبحر پیدا کرد. در آن روزها کارهای حسابداری به شیوه امروز انجام نمی‌شد و کاملاً سنتی بود. اما مصطفی که به سن نوجوانی رسیده بود از اطرافیان می‌شنید که در تهران حسابداری کارهای تجاری متفاوت است و می‌شود با روش‌های جدید راحت‌تر به حساب و کتاب‌ها رسیدگی کرد. همین مووضع بود که فکری را در ذهن مصطفی انداخت.

(مادرش سال 1342 مرده)

مهاجرت به تهران

پس از اجباری شدن صدور شناسنامه و انتخاب نام خانوادگی، مصطفی و خانواده‌اش، نام فامیلی کورهلی را برای خود انتخاب کردند. نامی که بعدها تغییر کرد. از طرفی به دلیل نسب خانواده مصطفی که به سادات می‌رسید، همه او را در بازار تبریز به نام میرمصطفی می‌شناختند. میرمصطفی کورهلی تا سن 18 سالگی در کنار خانواده ماند و در دکان‌های مختلف بازار تبریز کارهای حسابداری به روش سنتی را انجام می‌داد. اما شوق به یادگیری روش‌های جدید حساب و کتاب و تحصیل بالاخره میرمصطفی را به تهران کشاند. سال ۱۳۱۶ بود که او به تنهایی راهی تهران شد و در دوره‌های آموزشی حسابداری شرکت کرد. یادگیری زبان‌ها خارجه هم از آرزوهای دیگری بود که مصطفی در سر داشت و به همین دلیل در دوره‌های آموزش زبان انگلیسی و فرانسه ثبت نام کرد. او باید برای رسیدن به آرزوهایش کار می‌کرد و همزمان با یادگیری حسابداری و زبان در بخش حسابداری شرکت تجاری اتفاق هم استخدام شد. اتفاق شرکتی بود که از ژاپن چینی و بلور وارد می‌کرد و به دلیل حجم بالای کالای مبادله شده در آن روزها، سیستم حسابداری قوی احتیاج داشت. این شرایط، فضا را برای رشد مصطفی فراهم کرد و پس از مدتی کوتاه او با پیشرفت زیاد در کارش، به ریاست بخش حسابداری شرکت تجاری اتفاق رسید.

روزهایی که مصطفی پا به تهران گذاشته بود، روزهای قدرت گرفتن آلمان نازی در اروپا بود. نازی‌ها که می‌دانستند ایران یکی از مناطق استراتژیک منطقه است، با عنوان کردن خون مشترک آریایی، رضا شاه را به سمت خود متمایل کرده بودند. این علاقه حکومت به آلمان‌ها پای آنها را به کشور باز کرده بود. راه‌اندازی بنگاه‌ها، شرکت‌های تجاری، موسسات آموزشی و... از جمله اقدامات آلمان‌های نازی در ایران و مخصوصاً در پایتخت بود. مصطفی هم از فرصت استفاده کرد و در مرکز وابسته بازرگانی آلمان، در زمینه و اقتصاد، حسابداری و بازرگانی یک دوره عالی به نام Cost Accounting را پشت سرگذاشت.

تجارت در روزهای اشغال و جنگ

شروع جنگ جهانی دوم در سال 1318 و پس از آن اشغال ایران در شهریور 1320، اوضاع اقتصادی ایران را دگرگون کرد. مصطفی هم تصمیم گرفت در میانه اشغال به تبریز بازگردد و در کنار خانواده‌اش باشد. او کار در شرکت اتفاق را رها کرد و در شهر اجدادی‌اش کسب و کار مستقلی راه انداخت. اما این شرایط هم ماندگار نبود. از سال 1324 اوضاع آذربایجان تغییر کرد و حزب دموکرات با دردست گرفتن اداره شهرهای آذری‌نشین، اعلام استقلال کردند. بسیاری از تبریزی‌ها و مردم آذربایجان با این حزب همراه شدند و اما عده زیادی هم مانند مصطفی و خانواده‌اش از شرایط به وجودآمده راضی نبودند. بنابراین مصطفی دوباره راهی تهران شد. او دیگر فنون کار را یادگرفته بود و با اهالی بازار هم آشنا بود و با سرمایه‌ای که جمع کرد، تصمیم گرفت خودش وارد کار تجارت ظروف چینی و بلور شود.

از 1324 تا 4 سال بعد در تهران به چنان پیشرفتی در کار تجارت رسید که در بازار تهران، حجره بزرگ او در تیمچه حاجب‌الدوله یکی از پررفت و آمدترین حجره‌ها و قدرت فعالیت اقتصادی او شهرت ویژه‌ای پیدا کرده بود. در این ایام مصطفی هنوز به سن ۳۰ سالگی هم نرسیده بود، اما تجربیات زیادی در کار پیدا کرده بود. از مدیریت حسابداری یک شرکت مشهور گرفته تا فعالیت مستقل تجاری در زمینه فروش چینی بلور.

 خرید و فروش سهام

در سال‌های 1315 تا 1316 به واسطه پیشرفت کارهای صنعتی در ایران، پیش‌زمینه‌ای برای تاسیس سازمان بورس از سوی مستشاران بلژیکی و هلندی مطرح شد. اما با شروع جنگ جهانی دوم و تحولات پس از آن در حکومت ایران، این طرح تا اواسط دهه 30 در آرشیو وزارت اقتصاد ماند و پس از آن در دهه 40 به شکل رسمی راه‌اندازی شد. اما مصطفی که پس از پیشرفت کار تجاری در بازار تهران نام فامیلی خود را هم تغییر داده بود و دیگر همه او را با نام عالی‌نسب می‌شناختند، به حوزه بورس و خرید و فروش سهام بسیار علاقه‌مند بود. او به واسطه دوره‌های اقتصادی و مالی که در مراکز مختلف گذرانده بود و همچنین مطالعات بسیاری که در این حوزه داشت، قدرت تحلیل و پیش‌بینی خوبی در امور اقتصادی پیدا کرده بود. به همین دلیل در همان دوران پیشرفت اقتصادیش در بازار شروع به خرید و فروش سهام کارخانه‌ها کرد. زمانی که بورس در ایران تاسیس نشده بود برای خرید و فروش سهام در شهرهایی که واحدهای صنعتی تأسیس شده بود بازارهای محدودی شکل گرفته بود.

محدودیت واردات به دلیل جنگ، باعث رونق کاذب سهام واحدهای صنعتی شد و در حالی که جایگاه اقتصادی شرکت‌ها ارتقا نیافته یا تغییر کیفیتی در محصول شرکت‌ها رخ نداده بود، بازار سهام به شدت افزایش قیمت پیدا کرد. مصطفی در آن روزها به عنوان کارگزار، خریدار و فروشنده سهام، استعداد خود را نشان داد، به طوری که نتنها در ایران، بلکه در کشورهای منطقه فردی شناخته شده محسوب می‌شد. اما با همه این پیشرفت‌ها مصطفی به شرایط خوش‌بین نبود. او براساس تحلیلی که از شرایط اقتصادی منطقه داشت تصور می‌کرد که وضعیت رونق بازار سهام پس از جنگ، ادامه پیدا نمی‌کند. این پیش‌بینی هم بعدها اثبات شد و بسیاری از سهامداران، با واردات آزاد کالا متضرر شده یا سرمایه‌های خود را از دست دادند. همین اتفاق بود که باعث شد اعتماد فعالان اقتصادی به تحلیل‌های او افزایش چشمگیری پیدا کند.

 تبدیل مسیر تجارت به تولید ملی

سال 1328 رسیده بود. جنگ تمام شده بود، اما کشور هنوز به ثبات اقتصادی و سیاسی نرسیده بود. در آن دوران مصطفی عالی‌نسب به تازگی وارد ۳۰ سالگی شده بود و همه او را به عنوان یکی از مشهورترین تاجران کشور در زمینه چینی و بلور می‌شناختند. مطالعات و تجربه‌هایی که او پشت سر گذاشته بود، مصطفی را از نظر علم اقتصاد و همچنین تمکن مالی به یکی از افراد طراز اول بازار تبدیل کرده بود. اما مطالعات او تنها در زمینه اقتصاد جهان نبود. او پس از مطالعات دینی و بررسی‌های اقتصادی به دلیل اعتقادات و رویکردهای ملی و مذهبی که داشت، تصمیم تازه‌ای گرفت. مصطفی عالی‌نسب به این نتیجه رسیده بود که واردات یک محصول از خارج، در واقع کمک به استمرار یک رابطه یک‌سویه با کشورهای پیشرفته و تبدیل کردن ایران به یک واردکننده صرف است. این روندی بود که براساس مطالعات مصطفی با اصول اقتصاد اسلامی و نیازهای اقتصادی ایران سازگاری نداشت. حالا او به کاری بزرگ‌تر فکر می‌کرد و تصمیم گرفت تولید ملی را به عنوان هدف خود قرار دهد. همین تصمیم هم باعث شد که عالی‌نسب از سال ۱۳۲۸ دیگر کارت بازرگانی‌اش را که به واسطه آن می‌توانست کالاهای خارجی وارد کند، تمدید نکند.

 مطالعه، فعالیتی همیشگی

درباره مطالعات اقتصادی مصطفی نوشتیم. این فعالیتی بود که عالی‌نسب از جوانی تا روزهای پایانی عمرش دقیقه‌ای از آن غافل نبود. از همان سال‌های دهه 20 که او کار اقتصادی مستمر خود را شروع کرده بود، به صورت مداوم در زمینه‌های اقتصادی و اسلامی مطالعه می‌کرد. این مطالعات هم جنبه نظری داشت و هم برای فهم هرچه بهتر مشکلات، نیازها و مسائل اقتصاد ایران هدف گذاری شده بود. خود مصطفی عالی‌نسب درباره شروع و روندی که در زمینه مطالعات اقتصادی داشت گفته: «مطالعه مکتب‌های اقتصادی را از نظریه افلاطون آغاز کردم و هنگامی که به مکتب تاریخی آلمان رسیدم، مجذوب استحکام نظری و راهگشایی‌های عملی آن شدم.» پس از آن انگار مصطفی دو سال به صورت مستمر مطالعات اقتصادی خود را بر روی مکتب تاریخی آلمان متمرکز می‌کند. اما مطالعات کلان اقتصادی تنها فعالیت او نبود. او به دلیل علاقه زیادی که به ایران داشت درباره مناطق مختلف کشور هم تحقیق و مطالعه داشت. این مطالعات جزییات و ویژگی‌های مناطق مختلف ایران تا جایی پیشرفت که به گفته خودش طی چند سال موفق شده برای نوزده هزار روستای ایران فایل ویژه اقتصادی ایجاد کند. در سال‌های بعد و با پیشرفت در امور اقتصادی از این اطلاعات در تصمیم‌گیری‌های خرد و کلان اقتصادی استفاده کرد و اطلاعاتش به عنوان مرجعی برای تحقیقات اقتصادی استفاده می‌شد. در کتابخانه او کتاب‌های تخصصی اقتصاد و مدیریت که به زبان‌های انگلیسی و فرانسه و فارسی بود، دیده می‌شد. مطالعه جزء جدانشدنی زندگی روزمره مصطفی بود و این موضوع تا جایی در زندگی او پیشرفت کرده بود که نزدیکانش نقل قول مشهوری از او دارند که همیشه می‌گفته: «پس از سال‌ها استمرار در مطالعه پیر شدم اما از دانستن سیر نشدم.»

اما مطالعات و پژوهش‌های هرروزه مصطفی تنها محدود به مسایل اقتصادی نبود. ریشه مذهبی در خانواده عالی‌نسب، او را به سمت مطالعات اسلامی هم می‌کشاند. در آن سال‌ها که مرجعیت دینی نزد مردم مسلمان ایران جایگاه ویژه‌ای داشت و البته نسبت آن‌ها با حکومت با دوران پس از انقلاب متفاوت بود، میرمصطفی عالی‌نسب توانست ارتباط خوبی با بزرگان حوزه‌های علمیه برقرار کند. او جلسات منظمی با برخی مراجع تقلید مثل آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله حجت، آیت‌الله میلانی و دیگر مراجع بزرگ آن دوران داشت و حتی پس از اینکه به عنوان چهره‌ای شناخته‌شده در اقتصاد ایران مطرح شده بود، جایگاه مشاور را برای برخی علما پیدا کرده بود. فرشاد مومنی از اساتید اقتصاد درباره این ارتباط می‌گوید: «آیت‌الله بروجردی و آیت‌الله میلانی هیچ‌گاه در مسائل اقتصادی بدون مشورت با عالی‌نسب تصمیم‌گیری نمی‌کردند و حتی یک بار آیت‌الله میلانی فتوای خود در مورد سرقفلی و سفته را پس از مخالفت عالی‌نسب تغییر داده بود.»

روابط با علما از همان روزهای جوانی مصطفی عالی‌نسب شکل گرفته بود و تا میان سالی او ادامه پیدا کرده بود. با مطرح شدن نام‌هایی مانند استاد مرتضی مطهری و سید محمد بهشتی در میان روحانی‌های مبارز و متفکر در دهه 30 و 40، مصطفی در جلسات بحث‌های آنها شرکت می‌کرد. رابطه و مباحثه با آیت‌الله طالقانی هم اتفاقات ویژه زندگی عالی‌نسب بود که در سال‌های منتهی به انقلاب اسلامی اتفاق افتاده بود. دوستی مصطفی با علامه محمدتقی جعفری هم در میان اهالی بازار و افراد نزدیک به آنها مشهور بود. این رابطه دوستانه به جایی رسیده بود که قرار مشترکی در میان این دو گذاشته شده بود تا عالی‌نسب از علامه جعفری در علوم اسلامی بیاموزد و در مقابل به ایشان اقتصاد آموزش دهد.

 ماجرای تولید سماور عالی‌نسب

سال 1329 رسیده بود. سالی سرنوشت‌ساز برای ایران که پس از یک سری مبارزات، نفت ملی شده بود و در ادامه آن با کودتای 28 مرداد، روابط سیاسی و تجاری خارجی ایران دچار تحولات بسیار زیادی شد. تصمیم عالی‌نسب برای تغییر رویه در فعالیت‌های اقتصادی هم مصادف با مبارزات مردم برای ملی کردن صنعت نفت بود. پیش از کودتای 28 مرداد زمانی که ریاست دولت با دکتر محمد مصدق بود، میرمصطفی عالی‌نسب فعالیت‌های عادی تجاری خود را برای مدتی متوقف کرد و عضو شورای ۲۵ نفره مشاوران اقتصادی دولت مصدق شد. پس از ملی شدن صنعت نفت تحریم‌ها علیه ایران آغاز شد تا نفت ایران توان عرضه در بازارهای جهانی را نداشته باشد. در این شرایط دکتر مصدق به دنبال راهی برای ایجاد تقاضای داخلی برای فروش نفت بود تا از بسته شدن لوله‌های نفت جلوگیری شود. در این دوران شورای مشاوران اقتصادی مصدق مسئول پیدا کردن صنعتگرانی شدند که بتوانند محصولاتی نفت‌سوز تولید کنند. تحریم‌های آن روزها هم شبیه تحریم‌هایی است که حالا تجربه می‌کنیم. مثلاً چراغ‌های نفتی که آن زمان توسط کمپانی والور انگلستان به ایران می‌آمد با تحریم این کشور، دیگر وارد نمی‌شد و مردم برای گرم‌کردن و پخت‌وپز دچار مشکل شده بودند.

عالی‌نسب که سعی کرده بود کار واردات را تبدیل به تولید کند، اول دنبال کارگاهی بود که بتواند به کمک آن اجاق خوراک‌پزی و سماور تولید کند. او که از این جستجو ناامید شده بود، درباره شرایط آن روزها گفته: «وقتی به مهم‌ترین بنگاه‌های تولیدی کشور مراجعه کردیم، مشخص شد که پیشرفته‌ترین دستگاه‌های پرس موجود در کشور دستگاه‌هایی بودند که قادر به تولید محصولاتی در حد قوطی واکس شفق بودند و این به معنای آن بود که نه سطح دانش فنی موجود در ایران و نه سطح ماشین‌آلات موجود در کشورمان امکان تولید داخلی سماور و اجاق نفتی را فراهم نمی‌کرد. ضمن آن که ریسک سرمایه‌گذاری در این زمینه هم به اندازه‌ای بالا بود که نمی‌شد از کسی توقع ورود به چنین صحنه‌ای را داشت.»

در این شرایط حساس میرمصطفی تصمیم گرفت با سرمایه شخصی وارد میدان تولید سماور و اجاق خوراک‌پزی نفتی شود. ابتدا در کارگاه کوچک خود که حیاط خانه‌ای در خیابان بوذرجمهری بود، شروع به ساخت چراغ‌های خوراک‌پزی کرد و پس از با پیشرفت این برند و فروش بیشتر، کارگاه خود را گسترش و تبدیل به کارخانه کرد. برند «عالی‌نسب» که بر روی اولین سماورهای نفتی ایران حک شده و نسل‌های قبل آن را به خوبی به یاد می‌آورند، به این شکل وارد خط تولید شد. این سماورهای نفتی تنها یک کالای تولید داخلی نبود، بلکه تاثیر عجیب و ماندگاری در بقای صنعت ملی نفت داشت. مردمی که آن روزها اغلب برای پخت و پز از منقل، اجاق‌های گلی و هیزمی و چراغ‌های نفتی والور انگلیسی استفاده می‌کردند، با تولید سماور و چراغ‌های عالی‌نسب شرایط جدیدی را تجربه کردند. همچنین مردم و دولت توانستند با این روش تحریم انگلستان پس از ملی شدن نفت را پشت سر بگذارد. از طرفی مصطفی اصرار داشت نام «صنایع نفت‌سوز و گازسوز عالی‌نسب» را برای کارخانه خود ثبت کند. چون با توجه به مطالعات اقتصادی، می‌دانست که یک روز گاز جای نفت را خواهد گرفت و چشم‌انداز آینده را در تبدیل شدن این چراغ‌ها از نفت‌سوز به گازسوز، می‌دید. این کارخانه که تولیداتش مردم شهر و روستا را با امکانات جدیدی مواجه کرده بود، پایه‌گذار تولید ملی بود و نماد همدلی دولت و ملت نام گرفت. این کار بزرگی در نظام اقتصادی ایران محسوب می‌شد و به همین دلیل دکتر مصدق دستور داده بود که دو عدد از سماورهای عالی‌نسب به صورت نمادین و شبانه‌روزی در ورودی کاخ نخست وزیری نصب شود. از کسانی که به دفتر نخست‌وزیری در آن روزها رفت و آمد داشتند، نقل شده که مصدق یک نمونه از این سماور در دفتر کار خود قرار داده بود و برای مهمانانش از آن چای می‌ریخت.

 توقف و راه‌اندازی دوباره کارخانه

28 مرداد و کودتایی که در آن روز شکل گرفت، مسیر عالی‌نسب را در فعالیت اقتصادی که در پیش گرفته بود تغییر داد. او تصمیم‌گرفت فعالیت‌های اقتصادی‌اش را در جهت آرمان‌هایش پیش ببرد. خودش درباره آن روزها گفته: «به محض پیروزی کودتاچیان در سال ۱۳۳۲، واکنش شخصی من متوقف ساختن فعالیت تولیدی صنایع عالی‌نسب در اعتراض به کودتا و کودتاچیان بود.» این تصمیم مشروعیت کوتاچیان را به چالش می‌کشید. به همین دلیل بود که نخست وزیر پس از کودتا، یعنی سرلشگر فضل‌الله زاهدی، عالی‌نسب را احضار کرد و با تهدید او را بازجویی کند. مصطفی عالی‌نسب درباره این بازجویی گفته: «مضمون محوری بازجویی‌های زاهدی اعتراض به این مسئله بود که تو در دولت مصدق دست به چنین کار بزرگی زده‌ای و حال که سلطنت اعلی‌حضرت تثبیت شده است، آن را متوقف کرده‌ای؟ وقتی من در واکنش به پرخاش‌ها و توهین‌های او با نهایت خونسردی پاسخ دادم که آری چراکه آن زمان من به آینده ایران خوشبین بودم و اکنون دیگر نیستم، نعره‌های تهدیدبار و توهین‌آمیز سرلشگر کودتاچی به اوج رسید.»

بعد از کودتا، جلسات مخفی در تهران تشکیل می‌شد که توسط طرفداران نهضت مقاومت ملی هدایت می‌شد. مصطفی کارخانه را تعطیل کرده بود و با اصرار نخست‌وزیر هم راضی به بازگشایی دوباره آن نشد. اما یک روز از طرف آیت‌الله سیدرضا زنجانی و آیت‌الله سید محمود طالقانی پیامی به صورت محرمانه برای عالی‌نسب ارسال شد. در این پیام از او برای شرکت در جلسه مخفی نهضت مقاومت ملی، دعوت شده بود. روایت خود مصطفی درباره این جلسه این است: «در آن جلسه مرحوم آقای طالقانی به نمایندگی از اعضای نهضت مقاومت سخن می‌گفت و خطاب به من فرمودند که از شجاعت و غیرت شما در تعطیل کردن کارخانه در اعتراض به کودتا سپاسگزاریم، اما بررسی‌های چندماهه ما نشان می‌دهد که دولت کودتا حال که از این سطح از حمایت‌های بین‌المللی هم برخوردار است، به این زودی‌ها ساقط نخواهد شد و بنابراین مبارزات ملت ایران در دور جدید براساس پیش‌بینی و تحلیل‌ها، مبارزاتی درازمدت خواهد بود. این مبارزه درازمدت به ابزارهایی نیاز دارد که یکی از آنها حمایت‌های مالی و دیگری برخوردار بودن از یک محمل خوب برای حمایت از مبارزان و نیز احیاناً تشکیل برخی از جلسات در پوشش کارخانه است. شخصاً به نمایندگی از همه آقایان و به نام نهضت مقاومت از شما می‌خواهم که مجدداً کارخانه را راه‌اندازی کنید و ارتباط خود را با ما حفظ کنید.» مصطفی در اوج سوددهی کارخانه آن را به دلیل تفکراتش درباره کودتا و شرایط اداره ممکلت تعطیل کرده بود. اما در برابر خواست دو روحانی مبارز درباره بازگشایی کارخانه عالی‌نسب نتوانست مقاومت کند و فعالیت اقتصادی‌اش را از سر گرفت.

پس از کودتا، به دلیل تغییر سیاست‌های در روابط خارجی، حجم واردات کالاها به شدت افزایش پیدا کرد. این موضوع باعث شد که کارخانه عالی‌نسب هدف جدیدی پیدا کند و آن تلاش برای رقابت با کمپانی‌های بین‌المللی بود. او در این مدت چند مشاور سوئیسی هم استخدام کرد و با پژوهش‌های اقتصادی شکل جدیدی از مدیریت صنعتی را در ایران پایه‌گذاری کرد. عالی‌نسب درباره استخدام مستشاران خارجی گفته: «وقتی سوئیسی‌ها کیفیت کارخانه را دیدند، تقاضای مشارکت و سرمایه‌گذاری مشترک داشتند اما من می‌خواستم این صنعت به معنای دقیق کلمه «ملی» باقی بماند. بنابراین، به استخدام آنها و اخذ دانش و مهارت‌هایشان بسنده کردم.» مصطفی در تمام سال‌های پس از کودتا با نهضت مقاومت ملی همکاری مستقیم داشت و فعالیت‌های اقتصادی و کمک‌های مالی زیادی در جهت آرمان‌های این نهضت انجام داد که از میان آنها می‌توان به چند مورد اشاره کرد. مثلاً کمک به مهندس بازرگان و مهندس سحابی برای راه‌اندازی مدرسه کمال، تأمین مالی هزینه‌های پژوهشی علامه امینی برای تدوین مجموعه بی‌نظیر الغدیر، کمک به راه‌اندازی مجله مکتب اسلام و... توسط عالی‌نسب انجام شد.

از راه‌اندازی تا تعطیلی کارخانه کارتن‌سازی

با شروع دهه 40 تحولات زیادی در زندگی سیدمصطفی به وجود آمد. او که ازدواج کرده بود و صاحب یک فرزند به نام سیدحسین شده بود، دیگر یکی از مشهورترین چهره‌های اقتصادی و مبارز کشور بود. سال 1344 عالیه‌خانم، مادری که مصطفی بسیار از او آموخته بود، درگذشت و فقدان او برای مصطفی بسیار سخت بود. تازه مادر را از دست داده بود و داشت کم‌کم با این اتفاق کنار می‌آمد که پیشنهادی از سوی نهضت مقاومت ملی به او داده شد. پیشنهادی درباره به دست‌گیری صنعت بسته‌بندی در ایران. ماجرا از این قرار بود که صنعت بسته‌بندی و کارتن‌سازی ایران به صورت انحصاری در دست افرادی یهودی از جمله میشل جمایل لبنانی و میر حمزه قاسمی بود. از آنجایی که این افراد به صورت مستقیم با اسراییل ارتباط داشتند و از سوی دیگر این صنعت پس از رفتن ایران به سمت یک ششکور صنعتی، بسیار مهم و تاثیرگذار بود، نهضت مقاومت ملی به این نتیحه رسیده بود که باید کارتن‌سازی به دست مسلمانان اداره شود. به همین دلیل از عالی‌نسب خواسته شد تا وارد این کار شود. سیدمصطفی درباره این اتفاق گفته: «من در پاسخ به این مطلب به شکل‌های مختلف استدلال‌هایی را مطرح کردم که مضمون محوری آنها مخالفت با این تصمیم بود. به آنها توضیح دادم که در این چندساله به یک مدیر صنعتی تمام عیار تبدیل شده ام که 5 اختراع به نام خود ثبت کرده و کاملاً بر مسائل فنی و مدیریتی رشته خود احاطه دارد و حداقل ۳ اختراع جدید را نیز در دستور کار دارد. بنابراین، وارد شدن در یک رشته فعالیت جدید به معنای توقف آن تلاش‌ها آغاز تلاش برای کسب مهارت و تخصص در یک رشته فعالیت به کلی متفاوت است که موجب می‌شود من مزیت خود را در صنایع نفت‌سوز و تکامل آن در صنایع گازسوز از دست بدهم بدون آنکه بتوانم به چنین جایگاهی در صنعت جدید دست پیدا کنم. بر این اساس، پیشنهادهای جایگزینی را با جلسه در میان گذاشتم که هیچ‌کدام از آنها پذیرفته نشد.»

اصرار نهضت مقاومت ملی بر این پیشنهاد، باعث شد که عالی‌نسب وارد این صنعت شود. او در ابتدا با خرید بخشی از سهام کارخانه کارتن‌سازی میهن در سال 1345 کار خودش را در این زمینه شروع کرد و در سال ۱۳۴۹ اکثر سهام آن، از خانواده میشل جمایل لبنانی و میر حمزه قاسمی خریداری شد. عالی‌نسب در سال ۱۳۴۹ به افزایش سرمایه شرکت پرداخت و تا آبان ۱۳۵۱ سرمایه آن به ۸۰ میلیون ریال افزایش یافت. اما انگار عدم رضایت خودش بر خرید و راه‌اندازی این کارخانه بالاخره کار خودش را کرد و به صورت ناگهانی براثر سقوط یک هواپیمای جنگی بر روی کارخانه، در آبان‌ماه سال ۱۳۵۱، کارخانه کارتن‌سازی میهن دچار آتش‌سوزی و تعطیل شد.

 غرامت از ارتش و حقوق کارگران

عالی‌نسب برای دریافت خسارت شکایتی را ترتیب داد اما آن زمان ارتش و دولت وقت زیر بار این غرامت نرفت. عالی‌نسب گفته: «وقتی مطمن شدم که پرداخت غرامت از سوی ارتش صورت نمی‌گیرد، چندین هزار متر از زمین‌هایی را که برای طرح توسعه سماورسازی خریداری کرده بودم، فروختم و برای تأمین مالی بقیه هزینه‌های مورد نیاز برای بازسازی و راه‌اندازی کارخانه کارتن‌سازی نیز راه پیدا کردن شرکایی از بخش خصوصی را انتخاب کردم. پس از آغاز دوران تزلزل حکومت پهلوی و در دوره شریف امامی، مجدداً در دادگستری طرح دعوا کردم. این بار کار بسیار خوب پیش رفت و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی دادگاه، رأی به نفع ما صادر و ارتش را ملزم به پرداخت غرامت کرد. اما هنگامی که به فاصله اندکی پس از این ابلاغ رأی انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، با مراجعه به دادگاه اعلام صرف نظر از شکایت خود کردم و از دریافت غرامت به کلی چشم پوشیدم.» ماجرای شرکای بخش خصوصی که مصطفی عالی‌نسب به آن اشاره کرده به این ماجرا بر می‌گردد که در سال ۱۳۵۴ برادران خسروشاهی صاحبان گروه غذایی مینو و خانواده احمد غضنفر از تاجران مشهور صنایع روغن‌سازی، شرکای کارخانه کارتن‌سازی میهن شدند و برای بسته‌بندی محصولات خود هم از تولیدات این شرکت استفاده می‌کردند تا هم تبلیغ باشد و هم به سودهی برسند. به هرحال با تمام مشکلاتی که بر سر راه این کارخانه بود، کارتن‌سازی میهن در طی سی سال فعالیت خود ۱۰ بار افزایش سرمایه داد.

موضوعی که پس از آتش‌سوزی کارخانه کارتن‌سازی برای مصطفی ایجاد بحران کرده بود، حق و حقوق کارگران بود. مسئله‌ای که برای او بسیار مهم بود تا جایی که مشهور است کارگران کارخانه‌های عالی‌نسب همه بیمه بودند، به آنها وام قرض‌الحسنه و ازدواج پرداخت می‌شد. همچنین رسیدگی به وضعیت تحصیلی فرزندان کارگران جزو وظایف شرکت به حساب می‌آمد. برای همه کارگران خانه می‌ساخت و بیش از ۹۰ درصد کارگران کارخانه‌های او صاحب خانه شده بودند. بعد از تعطیلی کارخانه میهن، حدود صد نفر بیکار شدند، اما عالی‌نسب گفته بود: «حقوق شما پیش من محفوظ است، تا زمانی که ورقه استخدامی بیاورید.» کم‌کم کارگران برای خودشان کار پیدا کردند، به جز بیست نفر که به دلیل کهولت سن و پیری نتوانستند در جایی شاغل شوند و کسی به آنها کار نمی‌داد و حقوقشان را تا بازنشستگی همچنان عالی‌نسب پرداخت می‌کرد.

 نقش عالی‌نسب پس از انقلاب اسلامی

حضور مصطفی عالی‌نسب در نهضت مقاومت ملی و کمک به پیروزی انقلاب، باعث شد که از همان روزهای ابتدایی، به عنوان یکی از معتمدین جمهوری اسلامی شناخته شود. هنوز 5 روز از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که امام خمینی (ره) به توصیه آیت‌الله بهشتی در حکمی ۸ نفر را برای مدیریت اتاق بازرگانی مامور کردند. آیت‌الله بهشتی که از سال‌های دهه 30 و 40 با مصطفی آشنا بود، از او دعوت کرد تا در این جمع 8 نفره حضور داشته باشد و به کمک اقتصاد ایران بیاد. همچنین عالی‌نسب به واسطه رابطه خوبی که با انقلابیون داشت بلافاصله به عنوان مشاور اقتصادی دولت موقت هم به کار گرفته شد و سمت‌هایی را در شوراهای اقتصادی پذیرفت.

پس از مصادره کارخانه‌ها از مهم‌ترین کارهایی که مصطفی عالی‌نسب برعهده گرفت مدیریت ایران خودرو بود. در واقع او اولین مدیر ایران خودرو پس از انقلاب بود. کارخانه‌ای که مالکیت آن به برادران خیامی تعلق داشت و بعد از انقلاب به سمت تعطیلی همیشگی رفت، اما عالی‌نسب مانع تعطیلی این کارخانه شد. علاوه بر این با تثبیت انقلاب و گذر از سال‌های ابتدایی، مصطفی عالی‌نسب هم مقام‌های مختلفی را در کابینه‌های مختلف دولت تجربه کرد. او سال‌ها مشاور اقتصادی رئیس جمهور و نخست وزیر در دولت‌های رجایی، مهدوی کنی، باهنر و آیت‌الله خامنه‌ای بود. همچنین عضو شورای اقتصاد، شورای پول و اعتبار، اولین رئیس شورای عالی صادرات غیر نفتی، عضویت در هیئت مؤسس سازمان صنایع ملی، مسئول راه‌اندازی مجتمع مس سرچشمه و مجتمع فولاد اهواز، از جمله مسئولیت‌‌های مهمی بود که بر عهده گرفت.

 مدیریت اقتصاد در جنگ

یکی از معضلاتی که در طول جنگ‌ها برای مردم درگیر در این بلا به وجود می‌آید، قحطی در نتیجه احتکار و مختل شدن صادرات و واردات کالاهای اساسی است. زمانی که جنگ تحمیلی در سال 1359 شروع شد، یکی از تاثیرات ناگواری که مسئولان به آن فکر می‌کردند، همین معضل کمبود مواد غذایی بود. اما نقش برجسته مصطفی عالی‌نسب با تجربه‌ای که از مطالعات و سال‌ها کار اقتصادی داشت، در کنترل این مسئله در دوران جنگ کاملاً مشهود است. او در سال‌های جنگ به عنوان مشاور اقتصادی دولت نقش بسیار مهمی بر عهده داشت. نتیجه حضور عالی‌نسب و اعتماد دولت به او در این دوران باعث شد که اقتصاد تحریم شده ایران با تمام دشواری‌های زمان جنگ، مدیریت شود. نرخ تورم ۷ درصدی در سال ۶۴ که همچنان رکوردی دست‌نیافتنی برای دولت‌های پس از انقلاب است، نشانه مدیریت اقتصادی در سال‌های جنگ است که نقش عالی‌نسب در آن غیرقابل انکار است.

مطالعات اقتصادی مصطفی همیشه در برهه‌های حساس اقتصادی کشور چه در زمان کودتا و جنگ جهانی دوم و چه پس از انقلاب و در بحبوحه جنگ ایران و عراق، راهگشا بود. خودش درباره این مطالعات گفته: «تحلیل‌گری در زمان جنگ جهانی دوم موجب شد تا انگیزه بیشتری در مطالعات اقتصادی پیدا کندم تا امکان درک بهتری در مسائل اقتصادی ایران داشته باشم. هنگامی که جنگ دوم شروع شد به روشنی ملاحظه می‌کردم که چگونه به قاعده منطق‌های رفتاری تبیین شده در قلمرو علم اقتصاد شرایط جنگی به صورت سلسله مراتب، منشا جهش‌هایی در قیمت همه انواع کالاها و خدمات می‌شد و هرچه ضریب اهمیت و درجه حساسیت آن کالا بیشتر بود شتاب افزایش قیمت‌ها نیز به صورت بزرگ‌تری خود را نمایان می‌کرد.»

یکی دیگر از مشاهدات و پژوهش‌های عالی‌نسب در آن سال‌ها بر روی تاثیرگذاری فقر بر جامعه در دوران جنگ بود. او درباره این موضوع گفته: «از نزدیک مشاهده کردم که چگونه در یک دوره زمانی نه چندان طولانی قیمت نان تا ۴۰ برابر قیمت قبل از جنگ افزایش می‌یافت و به این ترتیب هر روز بیش از روز قبل دسترسی به نان برای فقرا ناممکن‌تر می‌شد. آثار این محرومیت بلافاصله بر روی سلامت جسمی و فکری فقرا انعکاس می‌یافت و به موازات گسترش و تعمیق این مسئله همه شرایط برای بروز انواع بیماری‌ها و شیوع انواع اپیدمی‌ها مهیا می‌گشت. این چنین بود که به محض شروع جنگ تحمیلی خدمت آیت‌الله بهشتی رسیدم و منطق رفتاری و مبانی نظری و نیز شواهد مورد مشاهده خود را درباره آثار اقتصادی جنگ با ایشان در میان گذاشتم. برای ایشان توضیح دادم که چگونه در شرایط جنگی از یک سو عرضه کل اقتصاد به دلایل متعدد با شوک منفی روبه‌رو می‌شود و از طرف دیگر قسمت تقاضای کل اقتصاد به طرز غیرمتعارفی متورم می‌شود و این شکاف فزاینده میان عرضه کل و تقاضای کل در صورت عدم مداخله دولت کار را تا آن‌جا جلو می‌برد که دسترسی به نیازهای اولیه تضمین‌کننده تداوم حیات برای بخش قابل توجهی از جمعیت ناممکن می‌شود و فاجعه‌های انسانی بزرگ به بار می‌آورد.» این مباحثه با دکتر بهشتی باعث می‌شود که با مشورت شهید رجایی که آن زمان نخست‌وزیر بود، ستاد بسیج اقتصادی از همان روزهای ابتدایی جنگ شکل بگیرد.

پس از جنگ

عالی‌نسب با آغاز دولت هاشمی رفسنجانی ارتباط کمتری با تصمیم‌گیری‌های اقتصادی کشور پیدا کرد و از صحنه سیاست کنار رفت و به کارخانه‌اش بازگشت. مصطفی در سال 1362 و در روزهای سخت فعالیت‌هایش برای جنگ، همسرش را از دست داد و پس از آن سید مرتضی برادرش هم فوت کرد. این دو موضوع ضربه‌های روحی بدی به او وارد کرد. پس از آن تنها دلخوشی خانوادگی مصطفی، سیدحسین تنها پسرش بود. حسین آقا عالی‌نسب بیشتر مسئولیت‌های کارخانه را برعهده داشت و یار اصلی پدر بود. وقتی جنگ تمام شد و مصطفی از کارهای کارخانه خیالش راحت شد، از سال ۱۳۶۸ به بعد تا پایان عمر به همراه چند نفر از دوستانش، نهضت مدرسه‌سازی روستایی در ایران را به راه انداخت و حاصل آن ساخت صد مدرسه روستایی بود که آن را بی‌نام و نشان به آموزش و پرورش تقدیم کرد. او تنها در زمینه مدرسه‌سازی فعال نبود، بلکه مراکز درمانی زیادی هم با همت او ساخته و افتتاح شد. یکی از بزرگ‌ترین بیمارستان‌های تامین‌اجتماعی در شهر تبریز با نام خود عالی‌نسب امروز فعال است و به بیماران خدمات ارائه می‌دهد.

 پایان عمر

موفقیت‌ها و فکر اقتصادی درخشان عالی‌نسب، تا پایان عمر او ادامه داشت، اما از سال 1379 غم بزرگی برای او به وجود آمد. سیدحسین تنها فرزند مصطفی، به صورت ناگهانی در اوج جوانی درگذشت. از آن روز تا هفتم تیرماه سال 1384 که خود میرمصطفی عالی‌نسب فوت کرد، این غم بزرگ او را آزار می‌داد. وقتی دیگر هیچ وارثی برای مصطفی نماند، پیش از مرگش مسئولیت بیشتر کارها و اموالش را به برادرزاده خود واگذار کرد. نام نیک عالی‌نسب همیشه ماندگار است چون عالی‌نسب پرچمدار اقتصاد ملی ایران بود که در دوران‌های سرنوشت ساز ایران از ملی شدن صنعت نفت تا انقلاب اسلامی ایران و جنگ تحمیلی، همیشه راهگشای مشکلات اقتصادی و بحران‌ها بود. او فعال اقتصادی و کارآفرینی بود که جهت‌گیری‌های اقتصادی‌اش همیشه در تاریخ پرفرازونشیب ایران باقی خواهد ماند.

منبع:آینده نگر

نظر خود را بنویسید

ارسال پیام