شاید بهتر باشد که فعلاً دولت همان بودجههای سالانه را که احتمال برآوردهای یکساله بیشتر است انجام دهد. مگر آنکه دولت اصرار داشته باشد همچون برنامههای ششگانه و دهها سند بالادستی ناکام پیشین، همچنان به نگارش آرمانها و آرزوهای نشدنی ادامه دهد.
لایحه برنامه هفتم توسعه کشور پس از دو سال تأخیر بالاخره به مجلس ارائه شده است. در مقدمه این برنامه ضمن مرور ناکامیهای برنامه ششم، به دلایل آن به شرح زیر پرداخته شده است:«برنامه ششم توسعه در اجرا با چالشهای عدیدهای مواجه بوده است. اثرپذیری تولید ناخالص داخلی از مشکلات ساختاری بودجه، نفتمحور بودن رشد اقتصادی، وابستگی دولت و اقتصاد ملی به درآمدهای حاصل از صدور نفت و اثرپذیری شدید اقتصاد از صدام تحریمهای بینالمللی و همچنین نااطمینانی از مواجهه با شوکها و اختلالات بیرونی نرخ رشد اقتصادی سرمایهگذاری را به شدت کاهش داده است. این چالش در سه برنامه اول توسعه از سند چشمانداز نیز وجود داشته است. به گونهای که متوسط نرخ رشد سه برنامه اجراشده ۱.۸ درصد در مقایسه با نرخ هدفگذاری ۸ درصدی است. نرخ منفی بهرهوری عوامل تولید در دو دهه گذشته، افزایش ضریب جینی از ۰.۳۴ به سی و هشت صدم، کاهش نرخ سرمایهگذاری از ۲۱ و نیم درصد قانون برنامه ششم توسعه به ۴.۵- درصد، طولانی شدن عمر طرحهای اقتصادی از ده سال ۱۳۹۱ به ۱۷.۶ سال در ۱۴۰۰، افزایش نرخ رشد نقدینگی از ۱۷ درصد قانون برنامه به سی درصد، و و عملکرد ۳.۵ درصدی صادرات غیر نفتی در مقایسه با هدف ۲۱.۷ درصدی قانون برنامه ششم توسعه بخشی از چالشهای بنیادی موجود در اجرای برنامههای توسعه را نشان میدهد. کاهش قدرت خرید و مصرف سرانه و آسیبپذیری جدی محیطزیست از دیگر چالشهای اساسی و مهم برنامه ششم توسعه است.»
همین پاراگراف مقدماتی کافی است که نسبت به تحقق اهداف تعیینشده در این لایحه تردید جدی کرد. حال باید پرسید که چگونه قرار است این چالشهای عمیق و جدی و ساختاری رفع شود و در مسیر پیشرفت حرکت نمود؟ پاسخ این پرسش در ادامه متن مقدماتی آمده است:
«در چنین شرایطی، اتخاذ تدابیر و ابتکارات محوری و اساسی با رویکرد جدی به چرخشهای تحولآفرین در تدوین برنامه پنجساله ضروری به نظر میرسد؛ در همین راستا رعایت راهبردهایی مبتنی بر ایجاد انضباط مالی و تنظیم رابطه مالی دولت با نفت و صندوق توسعه ملی، ارتقای بهرهوری، مشارکت حداکثری بخش خصوصی و تعاونی در اقتصاد، افزایش سرمایهگذاری خارجی، ایجاد فرصتهای عادلانه برای فعالان و کارگزاران اقتصادی از طریق بهبود محیط کسب و کار، تعامل جدی، مثبت و سازنده با کشورهای منطقه و توسعه صادرات غیرنفتی، کاهش انحصار و مداخلات دولتی در اقتصاد و افزایش رقابت و شفافیت، استقرار تدبیر نظام شایستهسالاری در عمل و تسهیلگری و افزایش سطح پاسخگویی، حذف نهادهای ناکارآمد و گذار به استقرار نهادهای توسعهگرا و فراگیر و ارتقای مدیریت سرمایه انسانی و افزایش سرمایه اجتماعی و ارتقای عدالت سرزمینی از طریق رعایت ملاحظات آمایشی و فضایی در طراحی و تنظیم برنامه در رویکرد برنامه هفتم توسعه به صورت جدی مورد توجه است. بر همین اساس، در برنامه هفتم توسعه تحرکبخشی به چرخه قدرت ملی از طریق تمرکز بر جهش اقتصادی بهمنظور تفوق بر چالشهای موجود مورد تاکید قرارگرفته است.»
همانگونه که ملاحظه میشود، ردیفی از اقدامات را پیشنهاد داده که سالهاست در تمامی برنامهها و اسناد بالادستی تکرار شدهاند و تقریباً هیچکدام اجرا نشدهاند. در ادامه البته چند واژه و اصطلاح لوکس هم به کار گرفتهشده که با بینش فکری این دولت و اصولاً تصمیمگیران و تصمیمسازان حاکمیت سازگاری ندارند: مثلاً نوشتهاند با «استقرار تدبیر نظام شایستهسالاری در عمل و تسهیلگری و افزایش سطح پاسخگویی، حذف نهادهای ناکارآمد و گذار به استقرار نهادهای توسعهگرا و فراگیر و ارتقای مدیریت سرمایه انسانی و افزایش سرمایه اجتماعی...» نظام ارزشی و نظام تصمیمگیری کشور اصولاً اعتقادی به نظام شایستهسالاری ندارد یا بهتر است گفته شود به نظام شایستهسالاری توسعهگرا ندارد؛ در مقابل، شایستهسالاری مبتنی بر گرایشهای ایدئولوژیک و سیاسی مبنای انتخاب و انتصاب و گزینشهای کارگزاران حاکمیتی در همه قوا و نهادها و در همه ردههای حاکمیتی است. بدیهی است وجود چنین نظامی از ناشایستهسالاری ضد توسعهای، مانع از آن خواهد شد که بسیاری از اهداف تعیینشده در لایحه برنامه هفتم محقق شود، همانگونه که در برنامههای پیشین محقق نشده است.
حال باید از تدوینکنندگان این برنامه پرسید که چه تحول یا تغییر مهمی نسبت به زمان تدوین برنامههای پیشین رخ داده که تصور میکنند اهدافی بعضاً فراتر از همان اهداف محقق نشده، برای برنامه فعلی قابل تحقق است؟ نیاز به توضیح ندارد که شرایط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و اداری اجرایی حتی به مراتب سختتر و بدتر از دورههای پیشین شده است و بنابراین حتی نیل به اهدافی کمتر از اهداف تحققیافته در برنامههای پیشین هم دشوار است، چه رسد به اهدافِ غیرواقعی و بلندپروازانه ارائهشده در این لایحه. البته دولت فعلی لابد خود باورش شده که دلیل ناکامیهای گذشته نبود یک دولت و مجلس (به اصطلاح خودشان) انقلابی بوده و الان با استقرار چنین دولت و مجلسی تمامی موانع رونق اقتصادی-اجتماعی رفع شده و اهداف مورد نظر قابل تحقق خواهند بود. عجیبتر آنکه باوجود گذشت دو سال از حضور همین دولت و مجلس خود انقلابی خوانده، هیچکدام از وعدههای دادهشده توسط دولت و مجلس نهتنها محقق نشده بلکه در همین مدت کوتاه، فاصله بسیار زیادی از آنها ایجاد شده است. دولت اما بیاعتنا به امکانناپذیر بودن وعدهها در ساختارهای ضد تولید و ضد توسعه موجود، همچنان به تولید وعدهها و تعیین اهداف نشدنی جدید میپردازد که حاصلی جز کاهش هرچه بیشتر سرمایه اجتماعی باقیمانده و بیاعتمادی حتی طرفدارانشان نخواهد داشت.
حال به اهداف بلندپروازانه و دست نیافتنی (باتوجه به ساختارهای ناکارآمد موجود) اصلی مندرج در این لایحه دقت کنید:
ازجمله هدفگذاری برنامه هفتم توسعه عبارتاند از:
۱. هدف رشد اقتصادی ۸ درصد،
۳. رشد موجودی سرمایه ۶.۵ درصد،
۴. رشد اشتغال ۳. درصد سالانه معادل یکمیلیون شغل،
۵. متوسط نرخ تورم ۱۹. درصد هدفگذاریشده در پایان برنامه ۹.۵ درصد،
۶. رشد بهرهوری کل عوامل تولید ۲. درصد با داشتن سهم ۳۵ درصدی از رشد اقتصادی ۸ درصدی،
۷. متوسط رشد نقدینگی ۲۰. درصد و در سال پایانی برنامه ۱۳.۸ درصد
۸. متوسط رشد صادرات غیرنفتی ۲۲. درصد،
۹. رشد واردات کالا ۱۶. درصد،
۱۰. رشد اعتبارات تملک داراییهای سرمایهای ۴۴ درصد،
۱۱. متوسط نسبت درآمدهای عمومی به اعتبارات هزینهای ۹۴ درصد و در سال پایانی برنامه به ۱۰۰ درصد برسد.
اما پیش از مرور پیشنیازهای لازم برای موفقیت یک برنامه، به تعداد محدودی از انبوه موانع تحقق اهداف تعیینشده در لایحه اشاره میکنم:
...چگونه میتوان برای نیل به اهداف اقتصادی و غیراقتصادی، آن هم برای برنامه پنج سال آینده برنامه نوشت؟ و در شرایطی که هنوز تکلیف مهمترین منبع درآمد کشور (درآمدهای نفتی) به دلیل ناکامی در رفع مشکل تحریمها و مراودات مالی (FATF) مشخص نشده و بنابراین حتی برای چند ماه آینده نمیتوان پیشبینی درآمد نمود، چگونه میتوان انتظار داشت که ظرف 5 سال به اهداف تعیینشده در لایحه پیشنهادی برنامه دستیافت؟
اما، پیش از نقد و بررسی چند بند از لایحه برنامه هفتم، به چند نکته کلی اشاره میکنم:
بنابراین، عمده دلیل ناکامی برنامههای پس از انقلاب در نیل به اهداف تعیینشده (به اذعان مجریان و نمایندگان مجلس)، آن است که اهدافی بلندپروازانه و رؤیایی (عمدتاً تقلیدی از کشورهای پیشرفته) توسط تصمیمگیران و برنامهریزان تدوین میشود، اما اجازه ایجاد ساختار اداری و اجرایی مناسب و برخوردار از نیروهای انسانی متخصص و شایسته بدون توجه به گرایشهای سیاسی و ایدئولوژیک آنها داده نمیشود. حاصل چنین ساختار ناکارآمدی، عدم تحقق اهداف و وعدههای اعلامشده است. بنابراین، از آنجایی که هیچ تحولی در ساختارهای ناکارآمد و ضد تولید و ضد توسعه موجود ایجاد نشده، نمیتوان به تحقق اهداف لایحه برنامه هفتم نیز امیدوار بود.
حال به نقد و تحلیل چند ماده اقتصادی از لایحه پیشنهادی برنامه هفتم توسعه میپردازم:
با توجه به نکات فوق و در شرایط پیچیده موجود، تردیدی نیست که دولت فعلی حتی قادر به تحقق موفقیتهای اندک برنامههای پیشین نیز نخواهد شد و صرف وقت و هزینه برای نگارش برنامهای پنجساله در حالی که امکان پیشبینی شش ماه آینده تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور وجود ندارد، توجیه علمی و عقلی ندارد. شاید بهتر باشد که فعلاً دولت همان بودجههای سالانه را که احتمال برآوردهای یکساله بیشتر است انجام دهد. مگر آنکه دولت اصرار داشته باشد همچون برنامههای ششگانه و دهها سند بالادستی ناکام پیشین، همچنان به نگارش آرمانها و آرزوهای نشدنی (در ساختارهای ناکارآمد گفتهشده در فوق) ادامه دهد.
نظر خود را بنویسید