فرصتها و تهدیدهای حضور مهاجران افغانستانی برای اقتصاد ایران در چند دهه گذشته چه بوده است؟ پاسخ را در این مصاحبه بخوانید.
«از فرصت حضور مهاجران افغانستانی استفاده بجایی نکردهایم»؛ این را محمدحسین عمادی میگوید. او هشت سال مشاور ارشد سازمانهای بینالمللی در امر بازسازی افغانستان بود؛ مشاور ارشد سه تن از وزرای افغانستان در دولت کرزای بوده و بنیانگذار موسسه توسعه روستایی افغانستان AIRD است که با کمک برنامه توسعه سازمان ملل (UNDP) در سال ۲۰۰۸ میلادی تأسیسشده است. عمادی معتقد است که باید از الگوی کشورهای عربی در ارتباط با مسئله مهاجران در ایران استفاده شود و آن «کفیل» است. عمادی درباره فرصتهای موج سوم مهاجرت افغانستانیها به ایران میگوید: کسانی که در این موج وارد ایران شدهاند از نیروهای نخبه کشور افغانستان هستند و میتوانند در تشکلیابی مهاجران به دولت ایران کمک کنند. عمادی مقالات و کتب متعددی در مورد افغانستان به زبان انگلیسی تألیف کرده؛ نگاه او به مسائل مهاجرت و افغانستان توسعهمحور است.
* بهعنوان اولین سؤال، نقش و اهمیت مهاجرت نیروی انسانی در شرایط کنونی جهان چگونه است؟
باید به این نکته مقدماتی اشاره کنم که مهاجرت انسانها ازنظر تاریخی یک پدیده رایج و یک امر طبیعی و پذیرفتهشده است و در شاید هیچگاه در تاریخ بشر شاهد این حجم از جابهجایی جمعیت و مهاجرت انسانها نبودهایم. در جهان کنونی دهها میلیون مهاجر به دلایل مختلف و به اشکال متفاوت دور از زادگاه خود در دیگر کشورها زندگی میکنند. اما نکته مهم سمتوسو، کیفیت و مکانیزم مهاجرت است که مبنای تحلیل و داوری قرار میگیرد. در جهان کنونی مهاجرت در ارتباط با منافع ملی یک کشور میتواند به یک فرصت ودر عین حال به یک تهدید تبدیل شود. تحلیل اثرات و نتایج (اقتصادی، اجتماعی فرهنگی و امنیتی) مهاجرت بر جامعه میزبان و اتخاذ سیاستهای مدبرانه و بلندمدت مهاجرپذیری و مهاجر فرستی در دنیای کنونی از رموز موفقیت کشورها است. تجربه کشورهایی همچون ایالات متحده، کانادا، استرالیا و بسیاری کشورهای آمریکای جنوبی همچون برزیل، آرژانتین و شیلی نشاندهنده نقش تأثیر گذار سیاستهای هدفمند مهاجر پذیری در رشد و توسعه این کشورهاست. در کنار تجارب موفق کشورهایی نیز داشتهایم که بخصوص در آسیا و آفریقا مهاجرت بی رویه و بدون برنامه ریزی شده به اصلیترین مشکل و مانع توسعه و رشد آنها تبدیل شده و امنیت ملی آنها در معرض خطر جدی قرار گرفته است.
*در این خصوص وضعیت کشورمان در رابطه با موضوع مهاجرت و روند مهاجرفرستی ایران چگونه است و چه ارزیابی دارید؟
قبل از هرچیز باید گفت عدم وجود یک استراتژی و سیاست مدون در ارتباط با مهاجرت در کشورمان شاید اولین ابهام و مهمترین مشکل باشد. البته عدم وجود آمار دقیق و شفافیت شرایط موجود اجازه یک تحلیل دقیق و اماری را نمیدهد. بدیهی است انتشار اطلاعات دقیق از مهاجتها و تدوین یک راهبرد و استراتژی مهاجرت بر اساس منافع ملی شاید اصلیترین و مهمترین اولویت باشد. شواهد و آمار کمی موجود نشان میدهد هر چند ایران جزو بیست کشور اول مهاجرفرست دنیا نیست اما تحولات اخیر در کشورمان و روند کیفی مهاجران یکی از خطراتی است که آینده کشور را بطور قطع تهدید جدی مینماید. در روند مهاجر فرستی کشورمان در نیم قرن اخیر چندین موج داشتهایم که همزمان با انقلاب، شروع جنگ تحمیلی آغاز گردیده اما بهیچ وجه با موج مهاجرتهای دو دهه گذشته (به دلیل تحولات و محدودیتهای سیاسی واجتماعی) و دو سال قبل (به دلیل محدودیتهای معیشتی و ناامیدی از آینده) ازنظر کیفیت نیروهای مهاجر (سن، تحصیلات) قابل مقایسه نبوده است.
در دنیای امروز بکی از شاخصهای ارزشیابی در مورد مدیریت کلان کشورها، سیاستهای مهاجرتی آن کشور است بزبانی دیگر بررسی کیفیت، فرآیند و معدل نظام مهاجرتپذیری و «مهاجرفرستی» آن کشورها نشانگر عنصر تدبیر در مدیریت کشور است. کیفیت نیروی انسانی خارجشده از هر کشور و نیروی انسانی واردشده به آن نهتنها نمایشگر انتخاب مهاجرین است بلکه نشاندهنده معدل اعتبار آینده آن کشور را هم رغم میزند. ایران از کشورهایی هست که در این حوزه وضعیت مناسبی ندارد. دلیل این رتبه منفی نهتنها معدل کیفیت نیروهای وارده و تعداد و کیفیت نیروهای نخبه مهاجر از کشور است بلکه به دلیل نداشتن راهبرد مشخص در مقوله مهاجرت مبتنی بر منافع ملی است. در دنیای کنونی برخی کشورها خود را به شرکتها و یا باشگاههای ورزشی تشبیه میکنند که با خریدوفروش بازیکنان (شهروند) و تغییر در ترکیب تیم ارزش سهام (ارزش گذرنامه) و اعتبار بینالمللی خود را افزایش میدهند. بر اساس اهداف تعیینشده سپس برنامه برای جذب یا اعزام نیروی متناسب انسانی خود در میانمدت و بلندمدت را تعیین میکنند. به همین دلیل است که افزایش جمعیت در دنیای کنونی بیشتر از آنکه از طریق تکثیر جمعیت باشد از طریق تغییر در فرآیند مهاجرفرستی و مهاجرپذیری ایجاد میشود.
*شرایط مهاجرپذیری ایران را به خصوص در ارتباط با تبعه افغانستان چگونه ارزیابی میکنید؟
از زمان اشغال افغانستان توسط روسها در دهه نود میلادی، مهاجرت تبعه افغانستان به ایران را بصورت مستمر اما همراه با تلاطم و امواج همواره داشتهایم. شاید بتوان سه موج شاخص در روندمهاجرت چهار دهه گدشته تبعه افغانستان به ایران را شاهد باشیم؛ از ابتدای سقوط حکومت نجیب و شروع جنگ بین گروهای مجاهدین طیف خفیفی از مهاجرت به ایران آغاز شد. اما موج اول از زمان حمله روسها و اشغال افغانستان آغاز گردید و بصورت گسترده انجام شد. درنتیجه کودتای کمونیستی در افغانستان خیل عظیمی از مردم شهرنشین و وابستگان به رژیم پادشاهی و نخبگان سیاسی و فکری از طبقه مرفه و متوسط افغانستان این کشور را ترک کردند و مقصد این گروهها نیز عمدتاً از طریق پاکستان به کشورهای غربی بوده است. اما عده ای به دلیل قرابت فرهنگی در پاکستان سکنی گرفتند و عده ای نیز به ایران مهاجرت کردند که عمدتاً از مناطق مرکزی و غربی افغانستان (هزارهها و تاجیکها) بودند که از ترس سلطه نظام کمونیستی و جنگ و نزاع به ایران پناهنده شدند. در ادامه جنگ سرد و شروع جنگ بلندمدت داخلی علیه دولت مرکزی این پناهندگان موقت به مهاجرین تبدیل شدند.
موج دوم در زمان هجوم طالبان اول و بهدلیل ترس از پاکسازی نژادی در مزار شریف، هرات و بخشهای مرکزی و شمالی افغانستان شکل شدیدتری به خود گرفت و جمعیتی بیش از 1 میلیون نفر به ایران پناهنده شدند. موج سوم سال گذشته و در زمان اشغال افغانستان توسط طالبان دوم اتفاق افتاد. البته در زمان اشغال افغانستان بعد از حمله یازده سپتامبر از سوی نیروهای غربی نیز، تا حدی مهاجرت به ایران وجود داشت ولی بخش عمدهای به امید بهبود شرایط و امنیت به افغانستان بازگشتند.
* اصلیترین گروه مهاجران وارده به ایران در سه دهه اخیر افغانها هستند؛ به نظر شما مهمترین مسئلهای که امروز ایران در رابطه با مهاجران افغان با آن درگیر است، چیست؟
دامنه وسیعی از مشکلات ساده و پیچیده در ارتباط با مهاجران افغان در ایران وجود دارد که مهمترین آن عدم وجود شناخت واقعبینانه و منطقی از ابعاد موضوع و یک نگرش جامع و همهجانبه از ابعاد مختلف حضور مهاجران افغان در بین مردم، مسئولان دولتی و سیاستگذاران ملی کشورمان است؛ این در همه موجهای مهاجرت وجود داشته است. این مشکل معرفتی عملاً باعث شده نظام تصمیمسازی و مدیریت با ناهماهنگی ساختاری روبهرو شده و تناقضات آشکاری در برخورد با مهاجرین افغان بروز نماید تناقضاتی که زندگی افغانها را سردرگمی و مدیریت امور مهاجرین را با معضلات پیچیده و متعددی روبهرو کند.
*ویژگیهای موج سوم مهاجران افغانستان به ایران چیست و بیشتر در چه گروههایی قرار میگیرند؟
موج سوم ویژگیهای خاصی دارد و مسائل و مخاطبشناسی آنهم خیلی مهم است. کسانی که به ایران مهاجرت کردهاند در یک گروه نیستند؛ این گروه فرصتها و تهدیدهایی برای ایران دارند. اول اینکه مجموع مهاجران افغانستان در ایران بیشتر از 4.5 میلیون نفر است (این عدد و رقم هم دقیق نیست. اما هیچکس کمتر 4.5 میلیون نفر برآورد ندارد).
*ما میتوانیم اینطور تصور کنیم که نیروهای مهاجری که ایران را انتخاب کرده بودند بیشتر در کار یدی بوده و نیروی کارگر بودند و نیروهایی تحصیلکرده برای مهاجرت کشورهای دیگری را انتخاب کردند؟
ما میتوانیم این مسئله را اینطوری تبیین کنیم که هیچکدام از نیروهای افغان برای رفتن به کشورهای دیگر و ماندن در آن کشورها با آمادگی نرفته بودند. بیشتر اینها با کولهباری مختصر کشور خود را ترک کرده بودند و فقط قصدشان حفظ جان بود. اما جنگ ادامه پیدا کرد و سرنوشت آنها نامعلوم بود. بالاخره در شرایط جنگ و ناامنی مجبور به ماندن شدند و برای همین شروع به کارکردند. نیمی از آنها به دلیل قرابت زبانی و فرهنگی کشور پاکستان را انتخاب کردند و نیمی دیگر که به ایران احساس تعلق فرهنگی بیشتری میکردند به سمت ایران آمدند و عدهای هم به سمت کشورهای اروپای شرقی و غربی و درنهایت آمریکا و کانادا مهاجرت کردند. میتوانیم اینطور تقسیمبندی کنیم که پشتونها به سمت پاکستان رفته و طبقه متوسط به بالا به سمت کشورهای اروپایی-آمریکائی رفته و هزارهها و تاجیکها به ایران مهاجرت کردند. اما حدود سه الی پنج میلیون افغان در کشور ایران و پاکستان ساکن شدند. البته در اول این تقسیمبندی سازمانیافته نبود. تنها دستهبندی منطقی وضعیت مالی مهاجران بود. کسانی که وضع مالی خوبی داشتند به کشورهای اروپایی و آنها که از وضعیت اقتصادی خوبی برخوردار نبودند به سمت کشورهای ایران و پاکستان آمدند طبقه متوسط و نیمه مرفه نیز به کشورهای ترکیه تاجیکستان و کشورهای حاشیه خلیجفارس عزیمت نمودند.
*البته این سه موج انباشتی بوده.
بله دقیقاً! سه موج، بهصورت انباشتی بوده است؛ نه اینکه یک موج آمده و برگشته و دوباره یک موج دیگر آمده و برگشته و موج سوم آمده باشد. اما موج سوم ویژگیهای خاص خود را دارد که کمتر به آن پرداختهشده است.
از سپتامبر سال گذشته که با همکاری آمریکا و با برنامهای که در دوحه ریخته بودند، طالبان، افغانستان را تحویل گرفتند. باید همان کسانی که افغانستان را به این وضعیت رسانده و دو دستی کشور را تحویل طالبان دادند، مسئولیت این وضعیت را بپذیرند؛ اما این نیازمند یک دیپلماسی بسیار فعال است. نه گلایه، و نه کشمکش بلکه با یک دیپلماسی فعال خارجی و بینالمللی ما باید با این موضوع برخورد میکردیم.
*این سه دسته کدام است؟
آنچه ما با آن روبهرو هستیم، این است که بعد از آمدن طالبان دوم، سه دسته از افغانستان به ایران مهاجرت میکنند دسته اول شامل چندین گروه و به شرح زیر هستند: اعضای میان پایه دولت سابق، سیاسیها و انتظامی که جانشان در خطر بوده هستند. گروه دوم کسانی که نتوانستند به همراه مترجمها به انگلستان یا به آمریکا بروند و در رده دوم و سوم همکاران اشرف غنی بودند که حقوقشان هم قطعشده و اطلاعات آنها دست طالبان افتاده است؛ اینها غیر پشتونها هستند که با دولت کار میکردند. این گروه ویژگی خاصی دارند. دسته دوم به دلیل مسائل اقتصادی در افغانستان، با داشتن مهارتهای اولیه و مقداری پول برای کاروکاسبی به ایران آمدهاند؛ درواقع انگیزه اصلی این گروه کسب درآمد و تأمین معاش زندگی وابستگان خود در افغانستان است. دسته بعدی هم کسانی هستند که به دلیل منش و روش طالبان در پاکسازی نژادی که در مناطق هزارهنشین و تاجیکنشین، اعم از پنجشیر تا مزار شریف تا هرات دارد، برای یافتن کار و امرارمعاش و ارسال کمک به خانوادههایشان در افغانستان به ایران مهاجرت کردند. طالبان به دنبال تصرف اراضی و مناطق است تا پشتونها را در آنجا اسکان دهد، ساکنان این مناطق شامل پاکسازی نژادی و مذهبی شدند. البته آمار دقیقی از این جمعیت در دست نیست. در این میان گروهی از خانمهایی هستند؛ کسانی که با سازمانهای بینالمللی، سازمانهایی که کمکهای بشردوستانه در افغانستان عرضه میکردند و در حوزه حقوق بشر و حقوق زنان فعالیت میکردند و طبعاً در بازگشت جانشان در خطر است. تعداد کسانی که به این شکل وارد ایران شدند، کم نیست. اینها عمدتاً وابسته به خانواده و همسرشان هستند. عدهای هم مجرد هستند یا نتوانستند مسائل مهاجرت خود را حل کنند؛ بنابراین به ایران آمدند و منتظرند که بتوانند فایلی تشکیل بدهند و از ایران به یک کشور اروپایی بروند که در این مورد هم کشورهای اروپایی بعد از جنگ اوکراین فرایند آن را بهشدت کند کرده است؛ چه انگلستان، چه اتحادیه اروپا و چه آمریکا. یعنی نوع مکاتبات، سرعت مکاتبات و بررسی اینها به دلیل تعداد بالا و به دلیل اضافه شدن بحران اوکراین، بسیار کند انجام میشود و تعداد افراد بلاتکلیف به این صورتی که گفتم، الآن در ایران و پاکستان خیلی زیاد است و زنان قربانی اصلی این قضیه هستند. از طرفی محدودیت برگشتن زنان به افغانستان خیلی بیشتر از مردان است. چون باید به همراه یک مرد باشند. بلافاصله پیشینه آنها را جستوجو میکنند. باید یک تبارشناسی جنسیتی از مهاجران افغانستانی در ایران انجام شود.
*مهاجرت موج جدید افغانستانیها به ایران در دوره اقتصاد شکننده ما که با پدیده تحریم، بیکاری و رکود-تورمی همراه است، چه ظرفیتهایی ایجاد میکند؟
ایران چندین سال بر اساس آمار سازمان ملل اولین کشور مهاجرپذیر جهان بوده است و الآن هم با این نرخ مهاجرت تبعه افغانستان، اولین یا دومین کشور مهاجرپذیر جهان است؛ البته با جنگ اوکراین برخی معادلات تغییر کرده است. اما با توجه به چهل و اندی سال، ما بلندمدتترین میزبانی از بیشترین مهاجران جهان را داریم. اگر در اوکراین جنگ تمام شود، مردم اوکراین بلافاصله به کشور خود برمیگردند و اروپا آنها را نگه نمیدارد، بهجز تعدادی که به دردش میخورد؛ اما ازنظر بلندمدتتر بودن و تعداد زیاد مهاجر، در سطح جهانی هم میپذیرند که ایران یک هزینه سنگین متحمل میشود و ازخودگذشتگی زیادی دارد، درعینحال که هیچ امتیازی هم در قبال این مسئله از جامعه جهانی نگرفته است. وضعیت اقتصاد کشور در شرایط کنونی هم از ظرفیت مناسب برای پذیرایی برخوردار نبوده و لازم است تدبیری خلاق در این زمینه بیندیشد.
*ایران نسبت به این حجم از مهاجرت چگونه برخورد کرده است؟
به اعتقاد من ما برآورد و سیاست مشخصی بر مبنای منافع ملی خود در برخورد با پدیده مهاجرانی که وارد ایران میشوند و کسانی که از ایران بهعنوان فرار مغزها، خارج میشوند، نداشتیم. وقتی شما سیاست مدون و شاخص ندارید، نمیتوانید عملکرد مشخصی هم داشته باشید و بدون اصلاح سیاستها تغییر و بهبودی حاصل نخواهد شد.
*چرا نتوانستیم از این ظرفیت استفاده کنیم؟
ما دیپلماسی عمومی و دیپلماسی خارجی فعالی در ارتباط با مهاجران، بهخصوص مهاجران افغانستانیها نداریم. دیپلماسی خارجی شامل دیپلماسی دوسویه با کشورهای همسایه، دیپلماسی چندجانبه با کشورهایی که در منطقه منافع مشترک دارند و مهمتر از آن، دیپلماسی فعال در سطح سازمان ملل و سازمانهای بینالمللی در ارتباط با امتیاز گرفتن برای میزبانی کردن از افغانها باید فعال شود. پاکستان با تمام مشکلات خود در زمینه مهاجران از ایران موفقتر بوده است. در همه جای دنیا از این ظرفیت استفاده میکنند. شاید استفاده از مسئله مهاجران، ابزاری تلقی شود ولی یک واقعیت سیاسی است. در صحنه سیاست ملی و سیاست بینالمللی واقعیت این است که وقتی کشوری کشور عامل بحران در کشور دیگری است و آن کشور مهاجرانی را به کشورهای همسایه یا منطقه میفرستد، طبق کنوانسیون ژنو باید کشور عامل هزینههای این اقدام را بپردازد. کنوانسیون ژنو میگوید هیچ کشوری حق تجاوز و دخالت در کشور دیگر را ندارد؛ اما اگر هم اقدام به چنین کاری کرد، مثل اشغال افغانستان توسط شوروی و اشغال افغانستان در 20 سال پیش توسط جامعه جهانی، تمام مسئولیتها به عهده کشور مداخلهگر است؛ باید هزینه بازسازی، مهاجرت و غیره را پرداخت کنند. اما متأسفانه به دلیل اینکه تعریف درستی از منافع ملی نداشتیم، از این ظرفیت استفاده کافی نبردهایم و پاکستان و ترکیه بهعنوان اهرم فشار از مسئله مهاجران در جامعه جهانی بهره برده است. ما به دلیل تعریف نشدن منافع ملیمان پالسی مشخصی نداشتیم، در ارتباط با بحث مهاجرت و دیپلماسی بینالمللی به دلیل اینکه ارتباطات فعال و موفق و مؤثری با جامعه جهانی و با سازمانهای مرتبط با سازمان ملل در چهل سال گذشته نداشتیم، باعث شده که نتوانیم در مجامع جهانی سهم و حق خودمان را برای حمایت از افغانهایی که وارد کشورمان میشوند بگیریم.
*پس از سه دهه حضور مهاجران افغانها در ایران آنها چه مشکلات عینی دارند؟
به دلیل آنکه جمهوری اسلامی ایران در یک چهارچوب نظاممند و هماهنگ منافع ملی خود را تعریف نکرده، لذا موضع راهبردی بلندمدت، شفاف و مشخصی در قبال حضور مهاجران افغانی نیز ندارد. همین امر باعث شده عملاً میلیونها افغانی در بلاتکلیفی و تردید دائم نسبت به ادامه حضور خود به سر ببرند. این بلاتکلیفی عدم اعتماد به حتی فردای خود شاید دردناکترین مشکل افغانها بخصوص نسل جوان و زنان باشد. این بلاتکلیفی و سردرگمی عملاً باعث شده بحرانهای روحی فردی و بحرانهای خانوادگی و هویتی فراوانی برای مهاجران افغان در ایران ایجاد شود.
*به لحاظ تبارشناسی موج سوم چه تفاوتی با موجهای قبلی دارد، و فرصتهای این موج برای ایران چیست؟
این گروه با گروه مهاجران اول و دوم تفاوت ماهوی جدی دارند. اول اینکه ازنظر سطح تحصیلات بهطور چشمگیری وضعیت بهتری دارند، چه زن چه مرد. در بین اینها تحصیلات دیپلم، لیسانس، فوقلیسانس و نیروهای مجرب در زمینههای مختلف اعم از کار فنی، تولیدی، سیاسی و حتی نظامی، وجود دارند. تعداد زیادی درجهدار داریم که با مسائل افغانستان آشنایی دارند، دارای مهارتهای نظامی و اطلاعاتی هستند. از طرف دیگر وضعیت مالی آنها هم نسبت به مهاجران سنتی که به ایران میآیند بهتر است؛ یعنی با پسانداز دلاری که داشتند توان تأمین حد کمترین معاش خود و اجاره کردن یک خانه دارند. البته خود اینها هم به دودسته تقسیم میشوند. کسانی که از ایران بهعنوان پلی برای رفتن استفاده میکنند و یا کسانی که به دلیل ناامیدی از غرب و نداشتن فامیل در کشورهای اروپایی، بهاحتمالزیاد اگر فرصتی برایشان پیش آید و بتوانند از مهارتها و تجربه و سرمایه اندکی که دارند کاری ایجاد کنند، میتوانند در ایران بمانند. این گروه ویژگیهای خاصی دارد و آن هم این است که سنشان بهطور متوسط کمتر است و با افراد خانواده همراه هستند و با ویزای رسمی هم وارد ایران شدهاند و معضلات جدی هم دارند.
*این معضلات چیست؟
اصلیترین معضل عموم افغانستانیها در ایران بلاتکلیفی است. به دلیل عدم وضوح و شفافیت و ثبات در تصمیمگیریهای کلان کشور تضمینی برای آینده خود و فرزندانشان در ایران ندارند. چه کسانی چهل سال است در ایران هستند و چه کسانی که در آخرین موج و سال گذشته به ایران آمدهاند. چون نمیدانند که آیا میتوانند در ایران بمانند یا باید بروند. برخی تنها یک ویزای سهماهه دارند که حداکثر سه ماه دیگر تمدید میشود و هیچ آینده روشن و افق شفافی نسبت به آینده خود و فرزندانشان در ایران ندارند.
*وضعیت اقتصادی ایران در این بلاتکلیفی چقدر اثرگذار است؟
با توجه به اینکه ما الآن در ایران با رکود تورمی مواجه هستیم. تعداد زیادی جوان بیکار در کشور داریم و قطعاً برای اینها هم مشکل است؛ اما ازیکطرف دیگر چون نیازمند کار هستند، با دستمزد پایینتر بهشدت سعی میکنند خودشان را وارد بازار کار کنند و کارهایی بهمراتب پایینتر از سطح مهارت و توقع خود انجام دهند. با توجه به اجباری که برای ادامه حیات دارند، مجبور هستند که به کارهای سادهتر تن بدهند، درعینحال که استعداد، توان و تخصصشان بهاحتمالزیاد خیلی بیشتر از کاری است که میکنند. معضل دیگر این گروه نسل بعدیشان، یعنی بچههایشان است. با توجه به اینکه اینها کارت اقامت ندارند، حق ثبتنام در مدارس ایران را ندارند. این بلاتکلیفی نسل بعدی و عدم ثبتنام در مدارس هم برای اینها مشکل ایجاد میکند؛ درعینحال که ایران خودش هم بعد از کرونا و بازگشایی مدارس با مشکلات جدی در ارتباط با بازگشایی مدارس، فضای آموزشی، بودجه آموزشوپرورش، تعداد معلم و مسائلی ازایندست روبهرو است. عمده این مهاجران هم تحصیلکرده هستند و میخواهند فرزندانشان هم تحصیل کنند و تا حدی حاضرند بخشی از هزینههای آن را هم پرداخت کنند؛ ولی متأسفانه بهشدت در رابطه با ویزا، چه کارت اقامت و چه در ارتباط با استفاده از تحصیلات در ایران بلاتکلیفی به سر میبرند. در کنار اینها خرید نان و بسیاری از اقلام نیاز به کارتبانکی دارد. کارتبانکی و سیمکارت هم مشکل جدی است. برای این گروه بههیچوجه کارتبانکی صادر نمیکنند و بسیاری از خریدوفروشها، حتی خرید مایحتاج روزانه بهخصوص نان الآن با کارت ملی میسر است و این مشکلات جدی برای آنها ایجاد میکند. عدهای هم از این مسائل سوءاستفاده میکنند. این مسئله مخاطراتی را به وجود میآورد که باید موردتوجه قرار بگیرد و شرایط مهاجران دیده شود. بههرحال باید ابعاد حقوق بشری و منافع ملی ایرانی باهم در نظر گرفته شود.
*چقدر این مسئله موردتوجه سیاستگذاران است؟
باید برای گروه مهاجران و ویژگیهای آنها از بعد امنیتی، اقتصادی، اجتماعی و بشردوستانه ستادی تشکیل شود و با همکاری افغانهای تحصیلکردهای که در ایران هستند، اطلاعات بیشتری کسب شود، شرایط را بهتر آنالیز کنند و بر مبنای تصویری کامل و شفاف از وضعیت موجود و امکانات و پتانسیلهایی که مغفول مانده تصمیم بگیرند.
*بهطور مشخص ظرفیت اقتصادی این گروه چقدر است؟
وقتی میگوییم سطح مهارت اینها بالاتر است، سوادشان بیشتر است و امکانات مالی هم دارند، میتوانند در شرایط اقتصادی فعلی ایران بدون اینکه بخواهند رقیب نیروی کار ایران شوند، کارهایی را انجام دهند که با همکاری سازمانهای بینالمللی این کار میسر است و بخشی از تولیدات و کارهایشان را از طریق سازمانهای بینالمللی منتقل کنند و منابع درآمدی برایشان ایجاد شود. تمامی اینها نیازمند این است که دیپلماسی ایران هم با سازمانهای بینالمللی و سازمانهای متکی به سازمان ملل مرتبط و هماهنگ شود.
*چگونه میتوان از این ظرفیت در یک معادله برد-برد بهره برد؟
این موضوع بیشتر به این برمیگردد که ما چه اطلاعاتی از سطح سواد، مهارتها، تخصصها و سرمایهای که این گروه با خود آوردهاند، داشته باشیم. باید تصمیمگیری ما متکی به اطلاعات دقیق از این گروه باشد. البته اطلاعات من هم براساس آمار و سرشماری نیست بلکه براساس آشنایی با افرادی است که به ایران آمدهاند. اما با همین تصویر ناقص هم ما هم فرصتهایی را میبینیم. چون این افراد تحصیلکرده هستند، با سازمانهای بینالمللی ارتباط دارند. میتوانند مشکلاتشان را مطرح کنند و صدای خودشان را به دنیا برسانند. اینها افرادی باهوش و با ذکاوتی هستند. هم میتوانند فرصتهایی را به وجود بیاورند و هم ممکن است مخاطراتی را ایجاد کنند؛ ولی به نظر من باید اینها را بهعنوان فرصت دید. اینها میتوانند بخشی از کارهای افغانهای مقیم ایران را انجام دهند؛ یعنی دولت ایران میتواند تشکلهایی را در بین اینها ایجاد کند. چون افغانها نسبت به ما ایرانیها سنتیتر هستند و تشکلهای قومی و قبیلهای در آنها قوی است و از این طریق میتوانند مشکلات مردمشان را به دولت برسانند و خودشان راهحلهایی را پیدا کنند. من تعداد زیادی از دانشجوهای افغان را میشناسم که با اسمها و تشکلهای مختلف به دنبال حل مشکلات این گروهها هستند و این باری از دوش ایران برمیدارد؛ افراد تحصیلکرده میتوانند کمکی باشند برای دولت ایران و ملت افغانستان. میتوانیم از افغانهای تحصیلکرده در قالب تشکلها استفاده کنیم که بتوانند به سایر افغانها برای حل معضلاتشان کمک کنند و این بخشی از بار ما را کم میکند. دومین مسئله این است که اینها را ازنظر تخصص، تجربه و سواد شناسایی کنیم که تشکلهایی بین خودشان برای ایجاد یک سری مشاغل ایجاد شود. شغلهایی که ظرفیتش در ایران خالی است و ما نیرو برای آن نداریم. ایران کشور مهاجر فرست است؛ البته سطح تخصص مهاجرانی که از ایران میروند، خیلی بالاتر است؛ ولی بازار کار ایران، بازار کاری است که برای کسی که اهل تلاش و کوشش باشد و توقع کمی داشته باشد، جای کار وجود دارد. از طرفی جامعه ما در حال پیر شدن است و این باعث میشود که نیروی کار مطمئن و قابلاتکا موردنیاز باشد؛ اما چون افغانها کارت شناسایی ندارند و شناختهشده نیستند، نمیتوانند جذب بازار کار شوند. اما اگر اینها تشکلهایی داشته باشند که از طرف دولت ایران هم ممیزی شوند، میتوانند خیلی بهتر وارد بازار کار شوند. بازاری که رقیب کس دیگر هم نیستند. اینها بخشی از کارهایی است که میتوان انجام داد؛ ولی محتاج اطلاعات بیشتری است.
*آیا تا به حال از مهاجران در بازار کار استفاده نظاممندی داشتهایم؟
مشکل ما این است که هیچ وقت این ظرفیتها را بهطور دقیق شناسایی نکردهایم. حضور حدود چهار میلیون جمعیت مهاجر در یک کشور از همه ابعاد زندگی بر جامعه میزبان و میهمان تأثیرگذار خواهد بود بخصوص ابعاد اقتصادی. تأثیر آنها در بازار عرضه و تقاضای نیروی کار اصلیترین موضوعی است که تاکنون از سوی صاحبنظران موردمطالعه قرار گرفته. اما به نظر من برای درک دقیق این مقوله باید بسیاری از فاکتورهای دیگر را در زمینه حضور این نیروها در ایران موردنظر دقیق تا بتوانیم داوری و تصمیمسازی معقولی در زمینه ادامه حضور و شیوه حضور آنها در ایران داشته باشیم.
باید از الگوهای موفق کشورهای عربی استفاده کرد؛ آنها حدود 80 سال است که از فاکتور «کفیل» استفاده میکنند؛ یعنی مثلاً صاحب یک کارگاه صنعتی و یا یک نفر که در ایران کار ساخت و ساز انجام میدهد و پروانه ساخت و ساز دارد، بنا بر رده کاریاش به او پروانه کفالت میدهند؛ یعنی میتواند 10 نفر یا 20 نفر افغانستانی را کفالت کند و این افراد درواقع تحت کفالت آن شخص سازماندهی میشوند، برای او کار میکنند، از بیمه برخوردار میشوند، هزینهای را هم به کفیل خود میدهند؛ ولی درعینحال آن کفیل نماینده قانونی و حقوقی آنها است برای اینکه از حقوق اجتماعی، مدنی و فنی آنها دفاع کند. به نظر من افراد تحصیلکردهای که در موج سوم هستند، و میتوانند تا حدی کمک کنند و به جای اینکه سر بار باشند بخشی از این بار را هم به دوش بگیرند؛ ولی لازمهاش ایجاد یک سیاست مشخص است که بهترین آن همین بحث کفالتها است، نه دفاتر کفالت چون این دفاتر نیمه دولتی تلقی میشود. یک ایرانی کارفرما بنا به سطح اعتبار خود میتواند کفیل شود و این کفالت هم به نفع او است، هم به نفع کارمندش و هم به نفع دولت. سازمان نظام مهندسی ایران و کارشناسان مختلف میتوانند در ارتباط با ایجاد نهاد کفالت در ایران فعالیت کنند. در کشوری مثل امارات، شیوخ متصل به خانواده شیخ این اعتبار را دارند و تا صدها و حتی هزاران نفر را میتوانند کفالت کنند و با درآمد حاصل از آن ثروتمند میشوند؛ اما منطقیتر این است که افرادی که کار و حرفهای دارند و افغانها میتوانند برای آنها کار کنند، مثل ساختمانسازی، تراش کاری و امثالهم، آنها را کفالت کنند. از طریق اتحادیه و صنف میتوان قانون کفالت را تعریف کنند و این فرد کفالت را با قوانین و مسئولیتهایی به عهده بگیرد؛ یعنی مسئولیت حفظ حراست از آن فرد و حفظ و حراست از قوانین کشور و از طرف دیگر اطمینانی برای دفاع از حقوق مهاجر. یک مرجع هم بگذارند برای رسیدگی به این کفالتها که اگر کفیلی به مهاجری ظلم کند، قابل پیگیری و شکایت باشد. این کفیل هم از این کفالت درآمد دارد، هم نقشی را در قبال دولت انجام میدهد؛ یعنی باید مواظب باشد، گزارش بدهد و فرد مهاجر تحت قیمومیت او است؛ ولی طبق قوانین و مقرراتی که حقوق انسانی فردی آن شخص هم نادیده گرفته نشود. این فرایند سبب میشود که آمارگیری خیلی سریع انجام شود. با استفاده از روشهای الکترونیک کفیلها میتوانند با اپلیکیشن با وزارت کشور ارتباط داشته باشند و در هر لحظه دولت میتواند رد هر نفر از اتباع افغانستان را در ایران بگیرد و به این ترتیب مشکل امنیتی هم که بعد از طالبان دوم حس میشود و دولت هم بر آن حساس است و به حق هم حساس است، حل شود. این انتظام جدید که یک شکل آن راه انداختن مسئله کفالت است، میتواند کمک کند برای ثبت و پیگیری و ردیابی مجموعه افغانهایی که در ایران هستند برای جلوگیری از هر گونه خطری که ممکن است امنیت کشور را تحتالشعاع قرار دهد.
*بههر حال در کنار فرصتها، حضور مهاجران در ایران تهدیدهایی هم به همراه دارد.
به نظر من فرصت و تهدید دو روی یک سکه هستند. اگر با عقل و منطق با هر پدیدهای روبهرو شویم، این یک فرصت است. اگر با بهترین نعمات خدا و فرصتها هم بدون عقل و منطق مواجه شویم، آن فرصت را به یک تهدید تبدیل میکنیم. من مطمئن هستم که بههرحال بخشی از این مهاجرتهایی که انجام شده در انتخاب و اختیار ما و حتی خود افغانها نبوده است. شرایط ژئوپلتیک و تهاجم روسیه، آمریکا و طالبان این بار را بر عهده ما گذاشته که باید با منطق و قوت با آن برخورد کنیم. قبلاً به مزیتهای نیروی انسانی افغانها اشاره کردم. الآن بخش عمدهای از بار کشاورزی، ساخت و ساز مسکن، صنایع کوچک، خدمات و حتی خدمات شهری بر عهده افغانها است که اگر یک روز اینها اعتصاب کنند و کار نکنند که نمونهاش را در اصفهان داشتیم، کل اقتصاد ایران در حوزه مسکن و بسیاری از فعالیتها فلج خواهد شد. این نشاندهنده اهمیت این نیروها است. اینها یک پناهنده صرف نیستند. اینها نیروی کار در سطوح مختلف کشور هستند. در این چند سال گذشته سطح مهارتشان افزایشیافته است. ما کسانی داریم که خودشان به کارفرما تبدیل شدند، مالکیت دارند. باید فضایی بیشتر برای فعالیت اقتصادی و سرمایه گذاری آنان در اقتصاد ایران فراهم کرد و صرفاً بعنوان نیروی کار ارزان به آنها چشم نداشت. به کشورهای همسایه بنگرید: در امارات و کویت بسیاری از کسانی که تجارت را در این کشورها به عهده میگیرند، تبعه افغانستان هستند. در شهر مدینه بازار پارچه در دست افغانها است. در تاجیکستان بازار عمده محصولات خشکبار صادراتی تاجیکستان توسط تجار افغان اداره میشود. در پیشاور پاکستان هم عمده اقتصاد به دست افغانستانیها است؛ اما در ایران به دلیل اینکه قوانین و مقررات ملکی و مالکیت ملک و سرمایه وجود نداشته، ما اینها را بیشتر در رده نیروهای کارگر و ساده انسانی نگه داشتیم. وقتی گفتند کسانی که 250 هزار دلار سرمایهگذاری کنند، میتوانند به ایران بیایند، بیشترین کسانی که آمدند از افغانستان بودند. کسانی که 250 هزار دلار دادند که پاسپورت ایرانی بگیرند و در بخش بورس، سهام و امثالهم سرمایهگذاری کنند. پس این برمیگردد به تدبیر ما که از اینها در چه زمینههایی استفاده کنیم و مسئله مهاجرت را از تهدید به فرصت تبدیل کنیم. به 5 میلیون جمعیتی که در ایران هستند، قطعاً به یک شورای بسیار فعال و کارآمد و توانمند احتیاج دارد که بر اساس اطلاعات دقیق، بتواند این تهدید بالقوه را به یک فرصت بالقوه و فرصت بیشتر برای ایران تبدیل کند. چه در حوزه اقتصادی و چه سرمایهگذاری و مثل اینها. به نظر من بخشی از مهاجران موج سوم میتوانند یک فرصت بالقوه برای ایران باشند، اگر با برنامهریزی، تدبیر و سیاست گذاری درست برای آنها برنامهریزی کنیم و آنها که با منافع ملی ما تناسب دارند جذب کنیم و آموزش بدهیم و آنها را با توسعه اقتصادی کشور هم گام کنیم. ما باید سازمانهای بینالمللی را بهشدت در این مسئله دخیل کنیم. کشورهای خارجی که در این اتفاق سهیم بودند باید هزینه آن را پرداخت کنند. در غیر این صورت باید تاوان آن را بدهند. همان کاری که ترکیه انجام میدهد. مهاجر برای ما ابزار و وسیله نیست؛ ولی اروپا دارد همین کار را میکند. همین کار را اروپا و آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم کردند؛ اما شکل انسانی آن این است که از طریق دیپلماسی فعال وارد عمل شویم. صدای افغانهایی که در ایران هستند شنیده شود.
*برای ارتباط با سازمانهای بینالمللی چه باید کرد؟
من زمانی که جزو هیئت اجرایی World Food Programme/ WFP بودم، کل کمکهایی که به افغانهای مقیم ایران برای سه سال میشد، 18 میلیون دلار بود یعنی کمتر از سالی ۶ میلیون دلار. میلیونها افغان در ایران بودند و جامعه جهانی و نهادهای بینالمللی کمک چندانی نمیکردند. علت هم این بود که میگفتند ما آنهایی را که وارد جامعه شدهاند را پوشش نمیدهیم. بلکه آنهایی را پوشش میدهیم که در اردوگاهها هستند. این مسائل نیازمند دپلماسی فعال ایران دارد و با چانهزنی جدی با سازمانهایی مثل یونیسف و سایر سازمانهای بینالمللی قابل حل است. پاکستان سالانه صدها میلیون دلار برای افغانهایی که به آنجا مهاجرت کردند، کمک میگیرد. باید دیپلماسی ما در این زمینه قوی شود؛ باید سیاستهای داخلی ما تغییر کند تا بتوانیم کل و بهخصوص موج سومی که به ایران آمدند را راحتتر مدیریت کنیم و کارهایشان را با کمک خودشان برنامهریزیشدهتر پیش ببریم.
نظر خود را بنویسید