در پاییز 1330 برای مقابله با تحریمهای انگلستان و کاهش فشار اقتصادی بر دولت مصدق، اوراق قرضه منتشر و در فراخوانی از مردم خواسته شد تا به یاری کشور بیایند در این میان حاج محمدحسن شمشیری بزرگترین و عمدهترین خریدار این اوراق شد، به طوری که مبلغ دویست هزار تومان برای خرید قرضه ملی پرداخت.
آینده نگر
شصت و یک سال از فوت او گذشته است اما همچنان هر روز ظهر جلوی در مغازهاش در بازار تهران صف طولانی برای خوردن غذا شکل میگیرد؛ بازار تهران چند کبابی و چلویی معروف دارد که بدون شک یکی از آنها شمشیری است. چلوکبابیای که آوازه بنیانگذار آن البته تنها به چند سیخ کباب کوبیده و جوجه و غذای خوب ختم نمیشود. شهرت حاج محمدحسن شمشیری تا جایی است که تختی قهرمان اسطورهای ایران را در آرامگاه خانوادگی شمشیری دفن کردند. حاج محمدحسن شمشیری یکی از بزرگان بازار تهران و از نزدیکان و حامیان اصلی مصدق بود که در ماجرای ملی شدن نفت برای حل مشکلات اقتصادی دولت اقدام به خرید اوراق قرضه ملی کرد و از او به عنوان یکی از اصلیترین خریداران اوراق قرضه در تاریخ معاصر نام برده شده است.
حاج محمدحسن شمشیری در سال ۱۲۷۳ خورشیدی در کوچهباغ ایلچی که از کوچهباغهای قدیمی تهران بود، به دنیا آمد. پدرش غلامحسین نام داشت و جدش حاج کاظم شمشیرساز اصفهانی از دیرباز در اصفهان به حرفه شمشیرسازی اشتغال داشت، اما بر اثر برخی مشکلات و اتفاقات از اصفهان به تهران مهاجرت کرده بودند. پدربزرگش در تهران به شغل قهوهخانهداری روی آورد و تا جایی کارش را توسعه داد که در زمان مشروطه به یکی از سران صنف قهوهچی تهران بدل شد و در ماجرای متحصنین در سفارت انگلستان یکی از آنها بود. محمدحسن به دلیل فوت زودهنگام پدر سالهای زیادی از کودکیاش را با پدربزرگ زندگی کرد. او پنجساله بود که پدرش را از دست داد. از کودکی وارد کار شد و در قهوهخانه حاج اسماعیل کریمآبادی، که یک قهوهچی اهل سیاست بود، در خیابان بوذرجمهری شاگردقهوهچی بود. پس از درگذشت حاج اسماعیل کریمآبادی، محمدحسن با بیست تومان پسانداز خود و با یاری برخی از آشنایانش، قهوهخانه کوچکی در بازار بزازها، جلوخان مدرسه عبداللهخان باز کرد و به کار مشغول شد.
در ایام جنگ جهانی اول و قحطی سال ۱۲۹۷، روزگار شمشیری نیز بسیار پریشان بود. نخست گرفتار قرضهای سنگین شد، چندان که دکان کوچکش به گرو رفت و بسته شد. پس از آن خودش نیز به مالاریا دچار و خانهنشین شد. در این وضع یکی از دوستانش، حاج محمدحسین صالحی، از وضع او آگاه شد و سی تومان به او قرض داد. با همین مبلغ شمشیری توانست با کار بسیار و پشتکار، سر و سامانی به اوضاع زندگی بدهد و قهوهخانه بزرگتری، این بار در جلوخان مسجدشاه دایر کند. او شبها در این قهوهخانه میخوابید تا سحرگاهان بتواند آن را آماده پذیرایی از مشتریان کند. طولی نکشید که مزد این سختکوشی خود را با رونق گرفتن کار و کاسبیاش گرفت.
در فاصله سالهای ۱۳۱۵ تا ۱۳۲۰، شمشیری دست به کار تازهای زد. او بخشهایی از املاک موقوفه در تهران و حومهاش را اجاره کرد. به سبب حسن اداره این موقوفات ده تا بیست برابر بر اجارهبهای آنها افزوده شد. شمشیری نیز با همین ابتکار و از طریق درستکاری و خوشرفتاری با مردم و حسن اداره موقوفات، به منافعی رسید. سپس او یخچالهای وقفی را در اختیار گرفت و از طریق انجام امور مربوط به چند یخچال، فوت و فن این کار را نیز بهخوبی آموخت. با توجه به عزمش برای تأسیس غذاخوری، از این زمان شغل یخچالداری را ضمیمه مشاغل خویش کرد.
شمشیری در حوالی سال ۱۳۲۰ در ضلع جنوب شرقی سبزهمیدان سالنی اجاره کرد و با تأسیس یک مغازه نسبتاً بزرگ چلوکبابی، شغل خود را از قهوهخانهداری به چلوکبابی تبدیل کرد و باتوجه به اینکه به کیفیت غذا، مشتریمداری و نظافت غذاخوریاش اهمیت ویژهای میداد خیلی زود به یکی از معروفترین چلوکبابیهای بازار تهران بدل شد و در پایتخت شهرت پیدا کرد و مشتریان فراوانی یافت. البته چلوکبابی شمشیری بهجز بازاریان و مردم عادی که برای خرید به بازار میرفتند، مشتریان مشهور زیادی از بین رجال سیاسی و شخصیتهای خارجی داشت.
شمشیری و سیاست
شمشیری در اواخر دهه بیست، هنگامی که محمد مصدق نماینده مجلس شورای ملی بود و با نطقهای شورانگیز خود توجه بسیاری از مردم را به خود جلب کرده بود، به تقلید از کریمآبادی قهوهچی که در دوران کودکی پیش او کار میکرد و اهل سیاست بود، وارد جهان سیاست و شیفته محمد مصدق و عقاید ملیگرایانه او شد. او آنچنان طرفدار مصدق و جبهه ملی شده بود که در جریان انتخابات سال 1328 (انتخابات دور ششم مجلس شورای ملی) در بازار ستادی راهاندازی کرد و تمامی بزرگان بازار تهران را به رای دادن به نامزدهای جبهه ملی تشویق کرد. همین شد که با اعضای جبهه ملی و در رأس آنها دکتر مصدق رابطه صمیمی پیدا کرد.
هنگامی که دکتر مصدق به نخست وزیری ایران رسید، بازاریان هر تقاضایی داشتند از طریق «حاجیشمشیری» به نخست وزیر میگفتند و متقابلاً خواستههای مصدق از بازاریان توسط شمشیری به آنان اطلاع داده میشد. اما نکته جالب اینجاست که در سرتاسر دوران زمامداری دکتر مصدق، حاجیشمشیری هیچوقت از نفوذ خود استفاده نکرد و هیچوقت خواستهای شخصی مطرح نکرد و در عوض چون دکتر مصدق از شمشیری خواسته بود که به بعضی از احزاب ملی کمک مالی بکند، او به طور مداوم از بازاریان طرفدار نهضت ملی، از جمله محمود مانیان (معروف به حاجمانیان)، حسن قاسمیه، ابراهیم کریمآبادی، احمد حاجحریری، نوروزعلی لباسچی، محمدحسین راسخ افشار و... وجوهی میگرفت و به احزاب حامی جبهه ملی میپرداخت. کمکهای حاجیشمشیری به حدی برای نهضت ملی حیاتی بود که در خردادماه ۱۳۳۰ و در میان اسنادی که از خانه یکی از مأموران نفوذی شرکت نفت انگلیس به دست آمد و حاوی برخی تلاشهای خارجی برای ضربه زدن به نهضت ملی بود، اسنادی هم در مورد شمشیری به دست آمد. در یکی از این اسناد نوشته شده بود: «تاکنون هرگونه اقدامی که برای جلوگیری از کمک شمشیری به ملی شدن صنعت نفت و جبهه ملی به عمل آمده، نتیجه نداده و او برای یاری رساندن به مصدق و یارانش همواره راسخ است.»
اوج همراهی با مصدق
با ملی شدن صنعت نفت و شروع تحریمهای نفتی انگلستان؛ ایران با چالشهای جدی اقتصادی رو به رو شد و عملاً دولت دکتر مصدق در آستانه فروپاشی مالی قرار داشت تا اینکه مصدق و نزدیکانش به این فکر میافتد که از حمایتهای مردمی استفاده کرده و با انتشار و فروش اوراق قرضه ملی بخش مهمی از کسری بودجه را تامین کنند. در پاییز 1330 اوراق قرضه منتشر و در فراخوانی از مردم خواسته شد تا به یاری کشور بیایند. در این میان حاج محمدحسن شمشیری بزرگترین و عمدهترین خریدار این اوراق شد به طوری که مبلغ دویست هزار تومان برای خرید قرضه ملی پرداخت و همچنین سه میلیون تومان دیگر در اختیار بانک بیمه گذاشت تا بدون بهره، به فقرا و مستمندان بپردازند. این اقدامات حاجیشمشیری در حالی بود که حزب توده خرید اوراق قرضه ملی را تحریم کرده بود و سایر مخالفین و منتقدین دکتر مصدق هم با تبلیغات گسترده در روزنامهها تلاش میکردند مردم را از خرید اوراق منصرف کنند. اقدامات حاجیشمشیری در این دوران سبب شد که بعدها بسیاری از او با عنوان «قهرمان قرضه ملی» یاد کنند. اما حمایت از مصدق در دوران کودتای 28 مرداد برای شمشیری گران تمام شد و به دنبال سقوط دولت مصدق، او را به جرم طرفداری از دکتر مصدق زندانی و مدتی بعد محاکمه کردند. او در روز محاکمه در دادگاه گفت: «من با تمام وجود، عاشق این مرد بزرگ و وطنپرست و مردمدوست هستم و جان و مالم فدای یک تار موی مصدق است.» پس از محاکمه، شمشیری را به همراه جمعی دیگر از حامیان نهضت ملی، به جزیره خارک تبعید کردند. البته تبعید به نقطه دور برای ناامید کردن شمشیری جواب نداد زیرا او خیلی سریع تلاش کرد خود را احیا کند و با عزم راسخ در تبعیدگاه گرم و سوزان خارک نیز شروع به کار و فعالیت کرد و با تلاش در جزیره خارک یک مزرعه سبزیکاری راهاندازی کرد و با پیگیری زیاد توانست چند رأس گاو شیرده به آنجا ببرد، طوریکه بدینوسیله در محیط اطراف زندانیان تبعیدی، تنوع و صفایی ایجاد شد و زندانیان به همت شمشیری توانستند هر صبح با صبحانه خود شیر بنوشند و... همچنین حضور شمشیری در تبعیدگاه خارک باعث شده بود که دوستان و مریدان او هفتهای چند بار انواع مایحتاج زندانیان اعم از خوراک و پوشاک و... را از راههای مختلف به جزیره خارک برسانند، به گونهای که پس از چندی وضع تبعیدیهای خارک بهکلی تغییر کرد. شمشیری پس از هفت ماه از زندان جزیره خارک آزاد شد و به تهران بازگشت.
احداث بخش جدید در بیمارستان نجمیه
پس از بازگشت شمشیری از تبعیدگاه و در زمانی که فضلالله زاهدی نخست وزیر بود، شمشیری که معتقد بود با رفتن دکتر مصدق، بازار غارت بیتالمال و رشوه و فساد رونق پیدا کردهاست، تصمیم گرفت سه میلیون تومانی را که به بانک بیمه پرداخته بود، از این بانک پس بگیرد. گرچه بانک بهانههای فراوانی را برای پس ندادن پول مطرح کرد، اما سرانجام شمشیری موفق به پس گرفتن پول خود شد. او بخشی از این مبلغ را صرف بازسازی و افتتاح مجدد چلوکبابی خود در ورودی بازار تهران (سبزهمیدان) کرد و مابقی آن را هم برای ساختن ساختمان جدیدی در قسمت شمالی بیمارستان نجمیه که از موقوفات خانم نجمالسلطنه، مادر دکتر مصدق بود، خرج کرد. شمشیری پس از احداث این ساختمان، آن را وقف بیمارستان نجمیه کرد و تولیت آن را نیز به دکتر مصدق و فرزند او سپرد.
درگذشت شمشیری و پیام مصدق
حاج محمدحسن شمشیری تا آخرین ماههای عمر خود، نسبت به دکتر مصدق و یاران او ارادت و وفاداری ویژهای داشت. او در سال 1340 و در زمان حکومت دکتر علی امینی، بر اثر سکته قلبی درگذشت و بازماندگان نهضت ملی را سوگوار کرد. دکتر مصدق به عنوان تولیت موقوفه حاج محمدحسن شمشیری، مجلس ختمی در مسجد مجد تهران برای او، که در قبرستان ابنبابویه دفن شده، برگزار کرد و در نخستین دستنوشته عمومی خود پس از ۲۸ مرداد، مردم را برای شرکت در این مجلس دعوت کرد. وی نوشت: «از خبر درگذشت رادمرد وطنپرست و آن خیّر نیکوکار، آقای شمشیری، آنقدر متاثر شدم که نتوانستم از عهده نگارش این سطور برآیم.»
دکتر صدیقی، از نزدیکان دکتر مصدق و وزرای دولت او در مراسم تدفین شمشیری گفت: «...شمشیری در زندگی سیاسی خود، مردی آزادیخواه و پیرو سنت رجال صدر مشروطیت بود. او خود میگفت: "...روزی برای تماشا به مجلس شورای ملی رفتم. دکتر محمد مصدق را دیدم و از حرفهایش خوشم آمد. از آن پس به او علاقهمند شدم و چون خوب امتحان داد او را دوست میدارم و در راه او حاضر به فداکاری و جانبازی هستم".» تعدادی از دوستانش به رغم تهدید نیروهای امنیتی، برای او در شهرهای تهران، مشهد، اصفهان، شیراز و شاهرود مراسم یادبود برگزار کردند.
شمشیری مردی بسیاری پرکار بود و با سستی و تنبلی میانه نداشت. به رغم بیسوادی، هوشی عجیب داشت و مردی به تمام معنا خودساخته و آزاده و آزادمنش و راستگو بود. یکی از رموز موفقیت «حاجیشمشیری» حُسن خلق و خوشرفتاری او با طبقات مختلف مردم بود و چون از فقر و فاقه به ثروت بسیار رسیده بود، هرگز طبقات محروم و مردم فقیر جامعه را نیز فراموش نمیکرد. علاوه بر این، رفتار او با زیردستان و کارکنان خودش نیز بسیار خوب بود، طوری که برای کارکنان خود خانه میخرید و دستمزد خوبی به آنها میپرداخت. شمشیری حتی در میان همصنفان خودش و همینطور در میان سایر کسبه بازار تهران محبوب بود و به امانتداری و انصاف آوازه داشت و همین شد که یاد و نامش به عنوان یک کارآفرین ملیگرا باقی ماند.
نظر خود را بنویسید