روند توسعه در کشورهای مختلف چگونه طی شده و نهادهای مدنی و تشکلها در این مسیر چه نقشی داشتهاند؟ پاسخ را در این مقاله بخوانید.
مسعود سپهر جامعهشناس سیاسی/ آینده نگر
همه نام توماس ادیسون را به عنوان مخترع لامپ الکتریکی میدانند، حتی امروز که دیگر کمتر نشانی از آن لامپها در زندگی ما وجود دارد. اما مخترع انواع لامپهای کممصرف کیست؟ نام گراهام بل به عنوان مخترع تلفن برای همه آشناست اما تلفنهای همراه و هوشمند توسط چهکسی اختراع شده است؟ واقعیت آن است که تلاش برای حرکت در مسیر پرشتاب توسعه که امروز مسئله اول همه ملتهای جهان و از جمله ما ایرانیان است از دوش افراد و قهرمانان و رهبران برداشته شده و بر دوش نهادها و مجموعههای انسانی قرار گرفته است. عرصههای مختلف از چنان پیچیدگی و وسعتی برخوردار شده که جز با هم افزایی عقول انسانی و سازماندهی هماهنگی گروههای بزرگ افراد در قالب نهادها ممکن نیست. سازنده لامپهای کممصرف و تلفنهای هوشمند و هزاران محصول پیچیده کوچک و بزرگ که هر روز از آنها بهره میبریم نمیدانیم چه کسانی هستند چون محصول کار و فکر مشترک هماهنگ هزاران انسان در سراسر جهان است. در همه کشورهایی که امر توسعه به هر شکل و شیوه رخ داده حتماً محصول این هماهنگی و نهادسازی و همافزایی مجموعههای بزرگ انسانی بوده است. این امر در طول تاریخ به دو شیوه آمرانه از بالا یا خودجوش و مدنی از پایین رخ داده است. از کاخها و معابد و مقبرههای باشکوه باستانی که بیشتر با ضربه تازیانه بر پیکر بردگان ساخته شد تا توسعه چشمگیر عصر کمونیستی شوروی استالین و دوران فاشیستی هیتلر همه نمونههای موفق سازماندهی آمرانه است که در مرکز آن یک فرد نیمهخدا قرار دارد.
منظور من از تمام شدن دوره امثال ادیسون و گراهام بل توجه به این نکته ظریف است که امروز دوران فرعون و استالین و هیتلر هم به پایان رسیده است. زیرا ابعاد مختلف اجتماعی، اقتصادی، فناوری و خلاقیت در دنیای جدید به چنان پیچیدگی و ظرافتی رسیده که هماهنگی مورچهوار و از سر اطاعت و تعبد گروههای انسانی جوابگو نیست. اگر انگیزههای درونی همه اعضای یک تیم نباشد و همه خلاقیتها با هم جمع نشود محصولی پیچیده مثل تلفن همراه هوشمند یا مریخنورد به دست نمیآید. در دنیای پررقابت امروز که بهرهوری حرف اول را میزند، با ترس و شلاق نمیتوان به نهایت آن رسید. برای بهره وری نیاز به نیروی خودجوش و خلاق از جنس عشق است. پایان کمونیسم دقیقاً به همین دلیل بود. تا قبل از فروپاشی شوروی، در ادبیات توسعه راه رشد غیر سرمایهداری کاملاً معقول و مورد توصیه بود اما امروز هیچ صاحبنظری در محدودیت و بنبست نهایی آن تردیدی ندارد. توسعه همهجانبه و پایدار جز با مشارکت همه مردم در قالب نهادهای غیر اجباری و خودجوش و مستقل مدنی امکانپذیر نیست. آدمها باید عاشق باشند تا همه وجود خود را وقف چیزی کنند و عشق با زور نمیآید. مهم نیست موضوع عشق چه باشد. میتواند مثل یک سرمایهدار عاشق پول باشد یا مثل یک دانشمند عاشق علم شود یا هر چیز دیگر، مهم آن است که عاشقان به میل خود دور هم جمع شوند و برای عشق خود در انجام کاری همسو باشند. البته در نظامهای اقتدارگرا هم عشق به یک فرمانروای فرهمند، همان کارهای کوچک و بزرگی را که در تاریخ به جا مانده است رقم زده، اما مگر بیش از گروهی محدود از ملت میشود عاشق و مطیع فرمانروا بود؟ آن هم در عصری که توسعه فضای مجازی و ارتباطات بتشکن شده و برای همین است که دستاوردهای نظامهای اقتدارگرا، اگر هم باشد تداوم و پایداری ندارد.
متاسفانه نظامهای سیاسی متمرکز و اقتدارگرا، هر نهاد مدنی را رقیب بالقوه و تهدیدی برای بقای قدرت خود میدانند. جامعه تودهای مقابل جامعه مدنی و خاستگاه سیاسی نظامهای اقتدارگرا است. در جامعه تودهای هر فرد به شکل یک ذره معلق در میان ذرهها، هیچ وابستگی ارگانیکی بر اساس علایق و منافع خود با دیگر افراد ندارد. فرد یا ذوب در مرکز قدرت است یا مرعوب آن. به همین دلیل قدرت حاکم از هیچچیز به اندازه تشکل افراد در احزاب مستقل، اتحادیهها و سندیکاها، مجامع صنفی هنری، فرهنگی، علمی، دانشجویی و حتی مراکز تولیدی بزرگ بخش خصوصی واقعی و کارآفرین واهمه ندارد. اما تا زمانی که قدرت سیاسی اقتدارگرا نفهمد دیگر دوران توسعه آمرانه از بالا و بدون مشارکت آزادانه و خلاق همه مردم در قالب نهادهای مدنی، سپری شده است، توسعه همهجانبه و پایدار امکان ندارد. از همان زمان که لامپ ادیسون و تلفن گراهام بل جای خود را به لامپ کممصرف و تلفن هوشمند داد دیگر کمتر خبری از اعتصابات سراسری کارگران برای افزایش دستمزد در کشورهای غربی میشنویم. اتحادیههای کارگری فهمیدهاند افزایش دستمزد در گرو افزایش بهرهوری و رقابت بیشتر است و برای همین اعتصاب نمیکنند. کارفرما هم میداند با زور و فشار قادر به تولید محصول بهتر و بیشتر نیست و باید به انگیزهها و نیازهای درونی کارگران خود توجه کند.
برای آنکه نقش نهادهای مدنی مستقل را در عرصه توسعه اقتصادی بهتر درک کنیم نمونههای زیر قابل تامل است:
در حوزه فناوری پیشرفته شرکتهایی چون گوگل پیشتاز هستند. هرچند اینگونه شرکتها بر اساس هوش و نبوغ افراد خاصی بنیان یافتهاند، اما به سرعت تبدیل به نهادهایی بزرگ و مجموعهای از افراد عاشق شدهاند که شرکت را مثل خانواده خود و حتی فراتر از آن دوست میدارند و شرکت هم بیشترین امتیازات و آزادیها و امکانات را در اختیار آنها قرار داده است. در عین حال دولت آزادی عمل آنها را به رسمیت شناخته و اجازه داده است هر روز بزرگتر و نیرومندتر شوند. مسیر اصلی توسعه اقتصادی در جهان امروز از درون چنین شرکتهایی میجوشد.
در حوزه پیشرفتهای علمی دانشگاههای برتر جهان مثالزدنی است. همه آنها مستقل از دولتها و برخوردار از آزادیهای علمی، سیاسی و اقتصادی هستند. این دانشگاهها برای خود هیچ رسالتی جز فراهم ساختن زمینه شکوفایی استعدادها و تواناییهای خلاقانه و آزادانه استاد و دانشجو در همه زمینهها، قائل نیستند. البته کسی میتواند وارد این دانشگاهها شود که حقیقتاً عاشق باشد و بر عشق خود استوار بماند اما در عشق و رسیدن محدودیتی ندارد.
نمونه دیگر، احزاب سیاسی مستقل و متکثر است. مشارکت همه مردم به صورت آزادانه در قالب احزاب سیاسی متفاوت، اجازه نمیدهد قدرت، غیر پاسخگو و نقدناپذیر و مادامالعمر و درنتیجه فاسد شود. در همه متون توسعه، ثابت شده است که فساد فراگیر مهمترین مانع توسعه است و احزاب سیاسی در رقابت با یکدیگر مهمترین منبع جلوگیری از فساد هستند. مسلما میتوان در جامعه تودهای نمایش مشارکت سیاسی را به صحنه آورد اما حاصل این نمایش جز وعدههای توخالی عوامپسند و گسترش فساد و رانت در اعماق قدرت نیست.
از این مثالها فراوان است. حاصل کلام آنکه فناوری اطلاعات و ارتباطات و بههمپیوستگی در دنیای ما، شرایطی به وجود آورده است که حتی اگر تا چند سال پیش رقابت و توسعه با شیوهای متمرکز و آمرانه شدنی بود، امروز از محالات است. دیگر نه میتوان با تبلیغات انحصاری، همه مردم را مجذوب کرد و نه با سرکوب، مرعوب. رسیدن به نهایت بهرهوری و بهرهمندی از همه خلاقیتها و تواناییهای جامعه، تنها با مشارکت آزاد تکتک افراد در نهادهای خودجوش و مستقل مدنی امکانپذیر است و بدون این شرایط همچنان توسعه، ناموزون و ناپایدار و برگشتپذیر خواهد بود.
نظر خود را بنویسید