ایده شیرزادی از کودکی روحیهای مقاوم و مبارزهطلب داشته است و همین موضوع هم باعث رشد او در زندگیاش شده است.
«این شعر فردوسی که میگوید: "توانا بود هرکه دانا بود" سرمشق همه صفحههای کتابهای درسی دوران مدرسه ما بود و همین بیت هم شعار راه و مسیر زندگی من شد؛ همیشه در کودکی با خودم میگفتم، وقتی بزرگ شدم باید درس بخوانم، دبیرستان بروم و پیشرفت کنم؛ حالا با چه رویایی؟ در شهر ما اصلا امکاناتی نبود ولی من قدرت هدایت کردن را در خودم کشف کردم و به مرور زمان دیدم که میتوانم تغییر ایجاد کنم و خانوادهام هم من را باور کردند.» هایده شیرزادی را خیلیها به عنوان مادر زمین یا کارآفرین دوستدار زمین میشناسند؛ بانویی که حالا در آستانه 60 سالگی است و نخستین فردی لقب گرفته است که در ایران ایده راهاندازی یک مرکز بازیافت زباله را در شهر کرمانشاه اجرایی کرد. او در کنار این اقدام مهم محیط زیستی که سالانه جلوی تولید 700 هزار تن گاز گلخانهای را میگیرد، هر سال بیش از 60 هزار تن کود تولید میکند، بخشی از برق کارخانه سیمان کرمانشاه را تامین میکند و البته برای 240 نفر نیز اشتغال ایجاد کرده است. بانوی کارآفرینی که در سال 1383 برنده جایزه ملی محیط زیست شد و در سال 1385 به عنوان کارآفرین برتر ملی انتخاب شد.
هایده شیرزادی 17 خرداد 1337 در یک خانواده متوسط کشاورز در شهر کوچک گیلانغرب در استان کرمانشاه متولد شد. خانوادهاش پرجمعیت بودند و او 2 برادر و 7 خواهر داشت و خودش فرزند هشتم خانواده بود. خودش در یکی از مصاحبههایش با نشریه محلی کرمانشاه گفته خانوادهاش از کودکی متوجه علاقه و استعدادش در درس خواندن میشوند و برای اینکه بتواند به مدرسه برود برایش شناسنامه میگیرند. البته به قول آن دوره «سهجلد»ش را 3 سال بزرگتر میگیرند تا زودتر بتواند به سن قانونی برای ازدواج برسد. «وقتي به گذشته برميگردم ميبينم كلاس اول ابتدايي خيلي كوچك بودم و ششم ابتدايي را كه تمام كردم هنوز كودك بودم. پدرم اهل مطالعه بود، جامعه اما محدوديتهاي بسياري داشت. گيلانغرب حتي جاده يا يك خيابان آسفالت نداشت. خانوادهها گرچه پسرهايشان را براي تحصيل به خارج از گيلانغرب، جاهايي مثل اسلامآباد غرب، قصرشيرين يا كرمانشاه ميفرستادند اما برايشان جا نيفتاده بود كه دخترانشان را هم بفرستند. پدرم آبونه چندين روزنامه بود. هميشه كتاب و روزنامه در دسترسم بود و مطالعه ميكردم و برای همین با دنياي خارج از گيلانغرب هم آشنا بودم.»
هایده شیرزادی از کودکی روحیهای مقاوم و مبارزهطلب داشته است و همین موضوع هم باعث رشد او در زندگیاش شده است. او در یکی از سخنرانیهایش میگوید که گيلانغرب در يک محيط کاملا بنبست قرار داشت و امکان ادامه تحصیل برای دختران بعد از دوران ابتدایی را نداشت و دختران در نهایت راه خانهداری را پیش میگرفتند اما او به این راه علاقهای نداشت و دوست داشت که درس بخواند. «وقتي كلاس ششم ابتدايي را به پايان رساندم تقريبا 10سال داشتم. نميتوانستم بپذيرم كه بهخاطر نبود امكانات، محكوم به ترك تحصيل شوم. اين موضوع خيلي اذيتم ميكرد. اگر آرشيو روزنامه اطلاعات مهر يا شهريور 47 را ورق بزنيد اين خبر را ميبينيد كه دختربچهاي در سفر استاندار وقت به گيلانغرب، عدهاي را جمع و با خود همراه كرده و جلوي استاندار را ميگيرد و از نبود امكانات تحصيلي گلايه ميكند و مدرسه ميخواهد؛ آن دختربچه من بودم. درخواستها و نامههايم 3سال بعد پاسخ گرفت و منجر به احداث مدرسه راهنمايي شد اما من در اين مدت آرام ننشستم و به صورت متفرقه تا كلاس نهم درس خواندم. سال اول به اسلامآباد غرب ميرفتم و امتحان ميدادم و سالهاي بعد در كرمانشاه. بعد از آن، باز هم مشكل رفتن به دبيرستان را داشتم.»
هایده شیرزادی با پشتکار و البته حمایت خانواده با پایان دوران راهنمایی به صورت متفرقه دوران دبیرستان را هم پشت سر گذاشت و در نهایت دیپلم حرفه و فن برای معلمی را دریافت کرد و حتی دو سال هم معلم راهنمایی بود ولی بعد تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برود. او در سخنرانیای که در انجمن زنان کارآفرین داشته است درباره آن سالها میگوید: «تصميم گرفتم عازم خارج از کشور شوم و در رشته کشاورزی تحصيل کنم. در سال 1364 رفتم آلمان، ابتدا زبان آلمانی را ياد گرفتم و چون مدرک دیپلمم در ايران برای ادامه تحصيل در آلمان مورد قبول قرار نگرفت در يک دبيرستان آلمانی ثبتنام کردم و مجدد ديپلم گرفتم و بعد هم با اين هدف که وقتی به ايران برگشتم بتوانم تجربههایم را در بخش کشاورزی نوين به کار ببرم در رشته مهندسی کشاورزی بینالمللی تحصيل کردم. دانشگاه کاسل که در آن تحصیل میکردم پيشرو علم کشاورزی ارگانيک و انرژیهای نو بود. حتی اولين دانشکده محيط زيست آلمان در اين دانشگاه شروع به کار کرده بود و طرح تفکيک پسماندهای آلی زبالهها و بيوكمپوست هم برای اولين بار در جهان زير نظر استادان این دانشگاه انجام گرفته بود. من در این دانشگاه بود که با موضوع بازیافت زباله و نقش آن در حفظ محیط زیست آشنا شدم و بعد هم با خود تصميم گرفتم پس از اتمام تحصيلم برای ایران کاری در این حوزه انجام بدهم.»
او در سال 1371 توانست مدرک خود را در رشته کشاورزی دریافت کند. البته مسیر بسیار سختی را در طول چند سالی که در آلمان زندگی کرد پشت سر گذاشت زیرا در کنار تحصیل همیشه مجبور بود سخت کار کند. او یک سال پس از حضور در آلمان توانست اجازه کار بگیرد. خودش گفته که تامین مخارج زندگی و اجاره خانه برایش بسیار دشوار بوده است. او در طول سالهای تحصیل در آلمان کارهای مختلفی را انجام داد؛ مدتی در بخش فروش و پرداخت یک رستوران مشغول کار بود. در سالها و دورههایی در بخشهای مختلف دانشگاه کار کرد و در تعطیلات هم معمولا در کارخانههایی مانند فولکس واگن مشغول به کار میشد زیرا کارخانهها برای پر کردن جالی خالی کارگرانشان که به تعطیلات میرفتند از دانشجویان جویای کار استفاده میکردند. هایده شیرزادی گفته است که در بسیاری از کارخانههای صنعتی آلمان مدتی کار کرده و البته تجربههای بسیاری به دست آورده است.
با اخذ مدرک کشاورزی هایده شیرزادی که بسیار امیدوار بود تا بتواند از آموختههایش در ایران استفاده کند، راهی کشور شد و پیشنهاد راهاندازی مرکز بازیافت و تولید بيوكمپوست را به مسئولان وقت شهرداری کرمانشاه ارائه داد اما با استقبال روبهرو نشد. اتفاقی که شاید برای خیلیها یک شکست بزرگ در زندگی میتوانست محسوب شود ولی برای او جرقهای برای شروع دوباره بود. هایده شیرزادی که همسر آلمانیاش در آلمان مانده بود، دوباره تصمیم گرفت به این کشور برگردد و تحصیلاتش را ادامه دهد تا شاید با گرفتن مدارک عالیتر و تجربه بیشتر بتواند به ایران بازگردد و مسئولان را برای راهاندازی مرکز بازیافت قانع کند. در مصاحبهای با یکی از نشریات محلی درباره این دوره زندگی اش گفته: «وقتي در قانع كردن مسئولان موفق نشدم بهخودم گفتم كه اطلاعات و دانشم برای رسيدن به هدفي كه داشتم كم بوده است، بنابراين به آلمان برگشتم تا تحصيلاتم را در مقطع بالاتري در رشته محيطزيست و مديريت پسماند ادامه بدهم. اين بار مصممتر از قبل بودم. موضوع را با همسرم در ميان گذاشتم و ثبتنام كردم. يك سال بعد، يك روز همسرم بهعنوان مهمان آمد سر كلاس ما و خيلي از اين رشته خوشش آمد. گفت من هم ميخواهم اين رشته را بخوانم و شروع كرد. آن موقع 8 سال بود كه در رشته كشاورزی مشغول انجام كارهاي مشاوره بود و يك پارك انرژيهاي پاك داشت. ادموند توانايي و استعداد خيلي زيادي دارد. خيلي زود موفق شد خودش را به ترمهاي بالاتر برساند. باانگيزه با هم درس خوانديم و پاياننامههايمان را هم با هم انجام ميداديم. در طول تحصيل در رشته اكولوژی (محيطزيست) متوجه شدم روشهايي كه كشورهاي اروپايي براي بيوكمپوست دارند براي كشوری مثل ايران بسيار پرهزينه است، موضوعي كه مدتها فكرم را بهخود مشغول ساخته بود تا اينكه از يكي از استادان مجرب دانشگاه در اينباره پرسیدم و او پيشنهاد داد كه همين طرح را موضوع تحقيق پاياننامه و تز دكتری قرار دهم و راهي برای اجرای طرح در کشورهای در حال توسعه مانند ايران، پیدا کنم.»
او چند ماهی را به بازدید و تحقیق در طرحهای مختلف بازیافت که اجرا شده بود، پرداخت و تمرکز اصلیاش را روی اجرای طرح بازیافت در شهر کرمانشاه، شرایط و پتانسیلهای آن گذاشت و در نهایت پایاننامهاش را ارائه داد و از آن دفاع کرد و توانست مدرک دکتری خود را در رشته اكولوژی دریافت کند. او بعد از اخذ مدرک دکتری دوباره تصمیم گرفت که به ایران برگردد و پیشنهادش برای راهاندازی مرکز بازیافت زباله در کرمانشاه را با شهردار جدیدی که روی کار آمده بود، مطرح کند. او طرح کاملش را تهیه کرد و به محض اینکه به ایران و شهرکرمانشاه رسید با دفتر شهردار تماس گرفت و وقت ملاقات خواست که با استقبال شهردار هم روبهرو شد و همان روز وقت ملاقات گذاشته شد و شهردار هم در نهایت از طرح استقبال کرد و ایده تاسیس شرکت بازیافت را با همکاری شهرداری ارائه داد. با کسب موافقت شهرداری برای تاسیس شرکت بازیافت کرمانشاه هایده شیرزادی موضوع را با همسرش در میان گذاشت و از او به صورت غیرمستقیم خواست که برای زندگی به ایران بیاید. «يك روز به او گفتم يكي از ما دوتا بايد از كارش دست بكشد، گفت كه من از كارم دست ميكشم چون در آلمان خيليها هستند كه بتوانند كار من را انجام دهند اما كار و هدف تو كه برايش خيلي زحمت كشيدهاي، باارزشتر و مهمتر است. همسرم يك متخصص است و سالهاست كه به ايران آمده. نه از جايي حقوق ميگيريم و نه ريالي بابت انجام كار بازیافت به جيبمان ميرود. همسر من از يك خانواده اصيل آلماني است. آنها مزرعه ای دارند كه 7 نسل است در آن زندگي و كار ميكنند و درآمد حاصل از آن مزرعه و پارك انرژی را که در آلمان راهاندازی کرده صرف هزينههای زندگي ميكنيم.»
با استقرار هایده شیرزادی و همسر آلمانیاش (ادموند لمپگز ) در کرمانشاه آنها کارهای لازم برای تاسیس شرکت بازیافت و تولید کمپوست را کلید زدند. آنها برای گرفتن نتیجه بهتر تقسیم کار کردند، هایده شیرزادی تحقیقات لازم را شروع کرد و طراحی سایت و کارهای فنی و انتخاب تکنولوژی را هم همسرش برعهده گرفت و در نهایت در سال 1380 طرح به بهرهبرداری رسید. البته شروع کار و جذب سرمایه برای او و همسرش سختیهای بسیاری به همراه داشت. خودش در یک مصاحبه ویدئویی که روی سایت آپارات قرار گرفته میگوید: «این کار اصلا آسان نبود یادم هست فقط برای اینکه یک وام بگیرم مجبور شدم در مدت 6 ماه 81 بار از کرمانشاه به تهران سفر کنم.» هایده شیرزادی معتقد است بزرگترین سرمایه او در راهاندازی مرکز بازیافت کرمانشاه علم و دانش و تلاش و پشتکارش بوده است. او میگوید که محيط زيست تنها کالايی است که نه وارداتی است و نه صادراتی، محيط زيست را در محل و منطقه بايد ساخت و معتقد است برای رسیدن به موفقیت شعار «خواستن، توانستن است» هميشه همراه او بوده.
درود به شرف این بانوی غیور و شجاع. واقعا باعث افتخار ما و سرزمینمان ایران است افرادی چون خانم شیرزادی که در این حرفه مشغول به فعالیت هستند و کار بسیار ارزشمند و مهمی رابرای کشور انجام میدهند صدها افسوس که آن گونه باید از این رشته در کشورمان استقبال و پشتیبانی بشودمتأسفانه نمیشود ای کاش بازار کار برای تمامی رشته ها از قبیل همین رشته مهم و حیاتی فراهم باشد این رشته که باعث فراهم کردن اکسیژن که یکی از ارگان های مهممم است ای کاش مسؤلین هم از اهمیت این شغل که یکی از شغل های مقدس و خدمت به خلق و طبیعت زیبای ایران است را بفهمند ودرک کنند ای کاش اهمیت به تمام حرفه ها از جمله کشاورزی و تمامی گرایش هایش بیشتر شود که دل زمین و طبیعت باهاش جون میگیرد به امید فردایی بهتر و گسترش این رشته و این حرفه بسیار ارزشمندامیدواریم که ماهم بتوانیم راه این بانوی عزیز را در کشورادامه دهیم ودست به دست هم دهیم برای داشتن کشور ایران همیشه زیباوخارق العاده..
با سلام، از کانال آیینه در ماهواره زندگی خانم شیرزادی را دیدم.. حس خیلی خوبی که پیدا کردم، نگفتنی است.. به بانوانی مثل ایشان افتخار میکنم.. کاش راهی داشتم با ایشان همراهی میکردم.. امیدوارم موفقتر باشند.. انسانها بیرحمانه زمینو تخریب میکنن و ما ایرانیها شاید از همه بیشتر.. آرزوی سلامتی و برای ایشان و همسرشون دارم..
خودم گاهی فکر میکنم چه خوب بود که میتونستم گوشه جاده شمال راه بیافتم و زباله ها رو جمع کنم.. کنار ساحل راه برم و زباله های دریا و ساحلو جمع کنم.. جنگل و راههای جنگلی که نگفتنیست.. دلم خون میشه وقتی میبینم..
باز هم آرزوی سلامتی و موفقیت براشون دارم، با تشکر
از خواندن بيوگرافى خانم شيرازى(كه در اصل بايستى نامشان كرمانشاهى بود!!)وآشنايى با كار فوق العاده با ارزششان بسيار خوشوقت شدم. اراده ى قوى و پشتكار مثال زدنى ايشان غبطه بر انگيز بود. برايشان آرزوى موفقييتهاى بيشترى در آينده دارم. كشور ما به اين خانمها احتياج بسيار زيادى دارد. درود بر ايشان و همسر انساندوست و فهيمشان.
بانو هایده و همسرش بی نظیرند، ما به چنین متخصصان باهوش و توانمندی خصوصا در زمینه محیط زیست بسیار نیازمندیم .به امید داشتن روزهای بهتر برای محیط زیست سرزمینمان .
ایکاش ارزش این فرشته های نایاب را بیشتر میدانستیم
نظرات کاربران