نقدی برای برنامه دولت دوازدهم درباره جایگاه علم و دانشگاه
دانشگاه زیر سایه بیبرنامگی
1396/04/16
13:11
4566
این مطلب را به اشتراک بگذارید
علم و آموزش عالی ما با چندین بحران روبهرو است که کاش در برنامه دولت دوازدهم به آنها پرداخته میشد. ما سالانه با حدود یکمیلیون دانشآموخته کارشناسی روبهرو هستیم
رضا منصوری/ استاد فیزیک دانشگاه صنعتی شریف/ منبع:آینده نگر
چندی پیش، در ایام تبلیغات انتخابات دوازدهمین دوره ریاستجمهوری، برنامه دکتر حسن روحانی برای بخش علم، فناوری و نوآوری تحتعنوان جامعه نوآور را در جزوهای بیتاریخ دیدم. حالا که تکلیف ریاستجمهوری مشخصشده میتوان آن را برنامه دولت دوازدهم تلقی کرد و دربارهاش صحبت کرد. اینکه در مناظره نامزدهای انتخاباتی بحثی از علم و فناوری نشد یا اگر جملهای هم طرح شد به حقوق معلمان فرو کاهیده شد نشان میدهد موضوع علم در میان سیاستگذاران کشور اولویت ندارد. بنابراین نباید متوهم بود و انتظاری خلاف واقعیت داشت. جای تحقیقی جامعهشناسانه در این زمینه خالی است که چرا سیاستمداران ما دائم از علم و فناوری صحبت میکنند اما در بزنگاهها و در اجرا به آن توجهی ندارند. در این میان باید ممنون بود که آقای روحانی دستکم بخش علم و فناوری را در برنامه دولت دوازدهم فراموش نکرده است.
بخش علم، فناوری و نوآوری فصل 6 برنامه انتخاباتی آقای روحانی است. این بخش سه قسمت دارد: مقدمه، سیاستها، و برنامهها، که هرکدام هم چند قسمت دارد. در مقدمه شش «هدف عمده» برای «نظام علم، فناوری و نوآوری» در نظر گرفته میشود. من درک نمیکنم که این اهداف کلی چه نقشی در برنامهریزی یک دولت چهارساله دارد. آنچه از برنامهای چهارساله انتظار میرود ذکر هدفی است که دولت باید در این چهار سال دنبال بکند، و نه اهداف کلی در حال تحول و مستلزم بحثهای دانشگاهی. به این معنی، هدفی دسترسپذیر در این برنامه گنجانده نشده است؛ گرچه در بند آخر مقدمه گفته شده «برنامه پیشنهادی... بر پایه ضرورت فراهم آوردن ملزومات رسیدن به این اهداف... تدوینشده است».
در قسمت دوم شش «سیاست کلیدی» بیانشده که اهداف مذکور قرار است با آنها پیگیری بشود: منظور از کلیدی بودن هم مشخص نیست. خواننده درنمییابد کدام سیاست برای کدام هدف است. چند نکته در مورد این سیاستها:
در حوزه آموزش «سیاست آموزش یکپارچه، متنوع و عادلانه» مطرحشده است. تصور میکردم این هدف است و نه سیاست! نفهمیدم که نویسندگان این متن با این سیاست به چه هدفی میخواهند برسند، مستقل از اینکه اصلاً مگر این هدف مطلوب است و در چهار سال قابل حصول!
در حوزه پژوهش «سیاست ابرپژوهش برای مقابله با ابرچالشها» عنوان میشود. این عنوان را برای بار اول میشنوم. شاید منظور از این واژه همان اغراق متعارف ما ایرانیان باشد یا مثلاً ترجمه مگاپروژه؛ در این صورت نمیدانم مگاچالش دیگر چیست! درهرصورت در هیچجای متن مفهوم ابرپروژه تعریفنشده است و در قسمت بعدی صحبت از طرحهای کلان پژوهشی است. گزارههایی که در ادامه این سیاست آمده است نمیدانم به چه منظور است، و نتوانستم با آن بهعنوان توضیح یک سیاست ارتباط برقرار بکنم؛ و نمیدانم چگونه میشود در انتهای چهار سال تحقق این سیاست را ارزیابی کرد.
از آنچه بهعنوان سیاستهای دیگر ذکر شده میگذرم. میپردازم به قسمت سوم با عنوان «برنامههای حوزه علم و فناوری» که قرار است «سیاستهای تشریحشده در حوزه علم و فناوری با این اقدامها دنبال» بشود. اولین اقدام «تغییر ساختار نظام علم، فناوری و نوآوری کشور» است که بلافاصله گفته میشود «مستلزم انجام اقدامات زیر است» که به دنبال آن شش اقدام ذکر میشود. بهطور مثال «تمرکز در سیاستگذاری...» یک اقدام تلقی میشود و همینطور تنظیم چند لایحه. از ذکر گزارههای بعدی با عنوان اقدام میگذرم. حرفی در این زمینه برای گفتن نیست.
عنوان بخش چهارم و آخر «نهادهای لازم برای اجرای برنامه علم و فناوری» است. در اینجا مفاهیمی ردیف شدهاند که من درک نکردم از کجا آمدهاند و برای چه آمدهاند، مانند: دانشگاه اندیشهورز، دانشگاه ترویجگر دانش، دانشگاه تمدنساز، دانشگاه امن و آزاد، مدرسه آیندهساز، نهاد تحقیق و توسعه: بنگاه نوآور، و چندین نوواژه دیگر. نتوانستم بفهمم این واژهها چه ربطی به یک برنامه دارد بدون اینکه در هیچجای برنامه به این واژهها استناد شده باشد.
بهاینترتیب در این متن به مجموعهای از جملات و بیان آرزوها و ایدهها برمیخوریم که بهسختی بتوان در آن عنصرهای یک برنامه ملی را دید. نه هدفی دسترسپذیر مشخص است و نه اقدامی روشن بهجز در برخی موردهای مرتبط با شرکتهای دانشبنیان که برنامه وارد بسیاری جزئیات شده است. کوشیدم از مجموع این کشکولِ ایدههای مرتبط با علم و فناوری تفکری را درزمینه آموزش عالی دریابم.
اکنون چکیده دریافت خودم از این متن را بیان میکنم:
دولت دوازدهم تصور روشنی از علم و فناوری بیان نکرده است؛
فعالیت دولت در این زمینه فروکاهیده خواهد شد بهطور عمده به ترویج تجاریسازی؛
سعی خواهد شد میان معاونت علمی و وزارت عتف، تفکیک وظایف روشنتر بشود و در این مورد لایحهای تنظیم بشود. واضح است که این امر منجر به مصرف کردن وقت و هزینه زیاد و نیز اصطکاک فراوان میان نیروهای متخصص خواهد شد؛
در امر پژوهش و انواع آن و نوعی که دانشگاهها باید در آن درگیر بشوند و درزمینه بودجههای آن اتفاقی در چهار سال آینده قرار نیست بیفتد؛
هیچ اقدامی در جهت واردکردن مفاهیم اداری مدرن علم و پژوهش و فناوری در عرف اداری ایران قرار نیست شروع بشود؛ بنابراین در چهار سال آینده هم هنوز به روشهای دیوانی به مدیریت علم و فناوری خواهیم پرداخت و این یعنی تعلل در اتصال به مفاهیم جهانی علم و فناوری.
درصورتیکه دولت بتواند اعتبارهایی برای طرحهای کلان پژوهشی فراهم آورد آن را در صورتی به هزینه خواهد گرفت که 50 درصد آن از بخش خصوصی بیاید. این یعنی اینکه ایران کماکان از انجام پژوهشهای بنیادی پرهیز میکند و بنا بر آن وابستگیاش به کشورهای تمدنساز بیشتر خواهد شد و درنتیجه تهاجم فرهنگی مؤثرتر عمل خواهد کرد؛
همکاریهای بینالمللی فروکاهیده خواهد شد به مبادله دانشجو در بهترین شرایط.
علم و آموزش عالی ما با چندین بحران روبهرو است که کاش در برنامه دولت دوازدهم به آنها پرداخته میشد. ما سالانه با حدود یکمیلیون دانشآموخته کارشناسی روبهرو هستیم و یکمیلیون هم ورودی به دانشگاه. به چه منظور؟ از این یکمیلیون دانشآموخته کارشناسی حدود 300 هزار نفر به کارشناسیارشد راه مییابند و همین تعداد هم در سال دانشآموخته ارشد میشوند. به چه منظور؟ از مجموع این دانشآموختگان سالانه حدود 30 هزار نفر هم در سال به مقطع دکتری میروند و همین تعداد هم دانشآموخته دکتری میشوند. بهاینترتیب دانشگاههای ما سالانه 700 هزار نفر دانشآموخته کارشناسی، 270 هزار نفر کارشناسیارشد، و 30 هزار نفر دکتری جویای کار به جامعه تحویل میدهد؟ به چه منظور؟ برای چه شغلی این افراد دانشآموخته تربیت شدهاند؟ تنها به دانشآموختههای دکتری توجه کنید که شاید 10درصد آنها در مراکز آموزشی استخدام بشوند، بقیه کجا بروند؟ این حباب آموزش عالی را چگونه دولت میخواهد مهار بکند؟
دولت افتخار میکند که در تجاریسازی موفق بوده است، که البته معلوم نیست موفقیت با چه سنجیده میشود! گفتهشده که ما 3 هزار شرکت دانشبنیان داریم که خبر خوشی است. اما این 3هزار در کل شاید توانسته باشند 30 هزار نفر را به کار گمارده باشند. یعنی از مجموع دانشآموختگان یک سال تنها 3 درصد آنها؛ توجه داشته باشیم این تعداد شرکت در یک سال تأسیس نشدهاند بلکه باید آنها را در یک فرآیند دستکم 10 ساله دید که در مراکز رشد شروع به کار کرده بودند. پس این روال جوابگوی موج دانشآموختگان نیست. چه میتوان کرد؟ این حباب خواهد ترکید؟
دولت برنامه نانوفناوری را یکی از موفقترین برنامههای تحقیقاتی میداند. همین هفته پیش معاونت علمی و دبیرخانه شورای عتف اعلام کردند ایران پنجم در دنیا شده و ژاپن و آلمان را پشت سر گذاشته است. مستقل از نقدی که بر شاخص رسیدن به این نتیجه وارد است، باید سؤال کرد که گویی حالا اول هم شدیم و امریکا را هم پشت سر گذاشتیم چه بر سر این دانشآموختگان بیکار ما میآید و چه نفعی برای اقتصاد ما دارد؟ حتی چه نفعی برای فرهنگ ما دارد؟ ما را چه شده که «چندم-گرا» شدهایم؟ به دنبال «چندمی» بودن نشان از عقده حقارتی دارد که رفع آن به توسعه اقتصادی نمیانجامد. این بحران «چندم-گرایی» بیارتباط با حباب آموزش عالی نیست.
برنامه دولت باید در جهت رفع این دو چالش اصلی در علم و آموزش عالی ما باشد. این دو چالش را، که نتیجه 40 سال دانشگاهداری بیرویه ما است، قطعاً نمیتوان در یک دوره چهارساله مرتفع کرد و دولت نباید همچنین قولی بدهد، اما باید قول بدهد هدفش حرکت در جهت رفع این دو بحران و در جهت توسعه همهجانبه باشد. پس باید سیاستها و برنامههایی اتخاذ بکند که منجر به رفع این دو بحران بشود. مثلاً میتوان به این سه سیاست فکر کرد:
دادن آزادیهای بیشتر به دانشگاهها برای طراحی رشتههای موردنظر، گرفتن دانشجو، و استخدام استاد؛
منطقی کردن اعتبارهای پژوهشی؛
منطقی کردن حمایت از کارآفرینی و نوآوری.
این سیاستها زمینهساز حرکت دانشگاه و علم به سمت نیاز جامعه است؛ البته نیاز به پژوهشهای بنیادی هم، برخلاف تصور بعضی مدافعان تجاریسازی، بخشی منطقی از آن است. میتوان برنامههای زیر را بلافاصله در این جهت شروع کرد:
دانشگاههایی که متقاضی برنامهریزیهای درون-دانشگاهی هستند به آنها این امکان داده شود. در این صورت دانشگاه موظف است برای بودجهای که دریافت میکند برنامهای متناسب با اسناد بالادستی کشور ارائه دهد که این برنامه در زمان اجرا و بعد از آن ارزیابی میشود.
دانشگاهها باید خود را بازتعریف بکنند و بهصراحت اعلام کنند در جهت حل کدام مسئله ملی یا منطقهای میخواهند حرکت بکنند و در برنامهریزیهای خود برای گرفتن دانشجو و استاد و نیز راهاندازی رشتهها به این برنامهها پایبند باشند. بهاینترتیب تنوع در آموزش عالی باید بهطور طبیعی رخ بدهد.
سازمان مدیریت موظف میشود در یک دوره سهساله اعتبارهای پژوهشی کشور را در استاندارد جهانی منطقی و شفاف بکند. تعریف استاندارد پژوهش و تقسیم اعتبارهای پژوهشی به بنیادی و کاربردی و توسعهای و سهم هر بخش از مجموع اعتبارها بخشی از این منطقیسازی خواهد بود که در 15 سال گذشته این سازمان در مقابل انجام آن مقاومت کرده است.
تعیین نهادهای مسئول به نظارت بر بودجههای تحقیقاتی بنیادی، کاربردی، و توسعهای با توجه به تعریف استاندارد این نوع پژوهشها.
تعیین تکلیف صندوق حمایت از پژوهشگران، صندوق شکوفایی و نوآوری، اعتبار شورای عتف، و نیز اعتبارهای پژوهشی دستگاههای اجرایی در چارچوب این منطقیسازی؛
آزادسازی قیدهای اداری برای راهاندازی کسبوکار دانشبنیان با سرمایه بخش خصوصی. این برنامه مستلزم بازتعریف گردش کارها در جهت هرچه سریعتر کردن گردش سرمایه است و متناسب با ابعاد سرمایهگذاری و ابعاد کارآفرینی.
تقویت انجمنهای علمی بهعنوان بازوی دولت و جامعه در تشخیص کجتابیهای برنامههای دولت در زمینه علم و فناوری، تشخیص موردهای انتحال در همه سطوح و انواع آن و انتقال آن به بدنه اجتماع علمی کشور، تشخیص کجتابیهای ناشی از استقلال دانشگاهها و ارزیابی آنها، و نیز انتقال نیازهای جامعه به بدنه علمی کشور و به سیاستگذاران.
مشارکت در پروژههای علمی بینالمللی بهگونهای که ایران بهعنوان یک قدرت در میان 20 کشور جهان در همه پروژههایی که 20 کشور جهان مشارکت دارند حضور و سهمی داشته باشد.
نظر خود را بنویسید