چرا همه برنامههای کوچکسازی دولت و قوانین لازمالاجرای مرتبط هرگز اجرا نشده و نمیشود؟ بزرگترین دلیل همان ضربالمثل مشهور است که کارد دسته خودش را نمیبرد!
مسعود سپهر، جامعهشناس سیاسی:
هیچکس به اندازه استالین در طول تاریخ، توسعه غولآسای دولت در همه عرصهها و دولتی کردن همه چیز را به انجام نرساند و هماوست که گفت گاو دولت کمتر شیر میدهد. هیچ دولتی هم در طول تاریخ به اندازه جمهوری اسلامی شعار کوچکسازی دولت را سر نداد و برای آن وضع قانون و برنامه و هدفگذاری نکرد و همزمان بر ابعادش نیفزود.
در هر دو مورد فوق به ظاهر حاکمان بر کاستیها و معایب دستگاه دولتی غولآسا و گسترش تصدیگری به ویژه بر شئون اقتصادی واقفند و همزمان هم به آن دامن میزنند. مثل معتادی که علیرغم آگاهی به زیانهای مواد مخدر، هر روز بر میزان مصرف خود میافزاید و این تمثیلی گویاست. نشئه قدرت از نشئه مواد مخدر بیشتر است. بزرگ شدن دستگاه اداری و افزایش مستخدمین و شبکه بوروکراتیک تضمینی برای تداوم قدرت حاکمان است. در بسیاری از نظریههای جامعهشناسی سیاسی، از طبقات اجتماعی به عنوان پایگاه و تکیهگاه قدرت سیاسی یاد میشود.
به عنوان مثال در سوسیالدموکراسیهای غربی طبقه متوسط به عنوان پایگاه قدرت اجتماعی حاکمیت شناخته میشود. در نتیجه اقدامات دولتها در راستای حفظ و ارتقاء موقعیت اقتصادی و اجتماعی و آمال طبقه متوسط ارزیابی میشود، همچنان که در نظامهای نئولیبرال غرب طبقه سرمایهدار تکیهگاه حاکمان است. در اتحاد جماهیر شوروی به ظاهر حکومت متکی بر طبقه کارگر بود اما همانگونه که میلوان جیلاس در کتاب «طبقه جدید» به روشنی نشان میدهد در واقع یک طبقه برگزیده بوروکرات حزبی و کارمندان دولتی هستند که حکومت میکنند و طبعاً از بالاترین مزایا و منافع نیز بهره میبرند. در این نظامها کارکنان دولت بخشی از تقسیمبندی کلاسیک طبقات اجتماعی مثل خرده بورژوازی یا طبقه متوسط نیستند بلکه خود آنچنان گسترده شدهاند و منافع و آمال و حتی سبک زندگی مشترک یافتهاند که تبدیل به یک طبقه اجتماعی و بلکه پایگاه اصلی قدرت حاکم میشوند. در نظامهای سیاسی مبتنی بر حامیپروری، این طبقه اجتماعی جدید توسعه و قدرت مییابد و اگر قدرت سیاسی با چاشنی ایدئولوژی همراه شود طبعاً قابلیت اقناع بیشتری دارد. از سوی دیگردر دولتهای رانتییر که بخش بزرگی از بودجه دولت از محل فروش منابع طبیعی در اختیار حاکمیت قرار میگیرد، توزیع رانت و امتیازات بین کارکنان دولت، انگیزه مهمی برای پیوستن به این طبقه جدید و البته پایداری قدرت است.
در ایران سند چشمانداز ۲۰ ساله، سیاستهای کلی اصل ۴۴ قانون اساسی و همه برنامههای ۵ ساله به عنوان قوانین مادر و بالادستی، به روشنی و حتی با ذکر جزئیات کمی، اهداف و نحوه کوچکسازی دولت را در طول زمان برشمردهاند اما از سال ۱۳۵۶ که تعداد کارکنان دولت ۹۵۰ هزار نفر بوده است و البته همان زمان هم رژیم شاه یکی از متورمترین دولتهای جهان محسوب میشد تا امروز تعداد کارکنان به بیش از ۵ میلیون نفر رسیده است. البته از کارکنان دولت هیچ آمار دقیق و رسمی وجود ندارد چون با انجام اقداماتی به نام کوچکسازی دولت و ایجاد تشکیلات موازی دولت، مثل نیروهای شرکتی و نهادهای خصولتی و استخدامهای پیمانی و تشکیلات آشکار و پنهان با بودجه دولتی با عنوانهای خیریه و پژوهشی و عامالمنفعه و امنیتی و اوقافی و امثال اینها هیچ آمار رسمی و قابل اطمینانی از حجم واقعی دولت وجود ندارد. خصوصیسازی بنگاههای اقتصادی وابسته به دولت تحت عناوینی مثل رد دیون به صندوقهای بازنشستگی و توزیع سهام عدالت همه معایب دولتی بودن مانند فقدان بهرهوری به انضمام همه فسادهای بخش خصوصی مانند سودجویی سیریناپذیر مدیران را یکجا دارد. ادغام وزارتخانهها هیچ کاهشی در هزینه و پرسنل نداشته است و به همه اینها باید آمدن اتوبوسی و بلکه با قطار پرسنل اضافی به نهادهای دولتی با هر انتخابات ریاست جمهوری یا مجلس یا شوراها را افزود که ریشه در همان نظام حامیپروری در سطح خرد دارد. از اینها جالبتر داستان اتوماسیون اداری و دولت الکترونیک است که در عمل کارها هم به صورت دستی انجام میشود و هم گروهی برای راهاندازی و انجام اتوماسیون اداری استخدام و افزوده شدهاند.
بر این فهرست میتوان بسیار افزود اما چرا همه برنامههای کوچکسازی دولت و قوانین لازمالاجرای مرتبط هرگز اجرا نشده و نمیشود؟ بزرگترین دلیل همان ضربالمثل مشهور است که کارد دسته خودش را نمیبرد! مجری برنامه کوچکسازی دولت خود دولت و کارمندانی هستند که در این موضوع از ذینفعاناند. آنها اگر دست به تعدیل نیرو بزنند باید با دست خود به اصطلاح آبباریکه خود را قطع کردهاند و حتی بالاتر از آن باید از همه مزایای جانبی عمدتاً فسادآمیز دولت دست بشویند و پایههای اجتماعی قدرت سیاسی را سست کنند. حکمرانی خوب همراه با بهرهوری و با یک نظام کارآمد ارزشیابی و مبتنی بر پرداخت هزینه خدمت و شایستهسالاری البته در درازمدت موجب رفاه و خوشنودی ملت و بقا و جاودانگی حکومت میشود اما تا رسیدن به آن مرحله نیاز به جراحیهای کوچک و بزرگ در میان حامیان دارد که در شروع با خطرپذیری فراوان همراه است.
سادهترین راهحل هر مسئله حذف صورت مسئله یا پنهان کردن آن در پستوهای سازمان و البته ذهن است. حتی معتادان هم میدانند اعتیاد خانمانسوز و ویرانگر است اما چه کنیم که ترک اعتیاد از سختترین کارهاست.
منبع: اکونومیست